کتاب آواز ماه
معرفی کتاب آواز ماه
کتاب آواز ماه جلد دوم از سهگانه شکارچیان و از سری کتابهای خاطرات یک خونآشام است. این کتاب را ال جی اسمیت نوشته و عاطفه حاجیآقایی به فارسی ترجمه کرده است.
درباره مجموعه خاطرات یک خونآشام
این اثر ماجرای دو برادر خون آشام به نامهای دیمن و استفن است که هردو درگیر عشق به یک دختر به نام الینا میشوند. در این میان درگیری بین دو برادر شدید میشود و حالا باید برای داشتن الینا با هم مبارزه کنند.
این کتاب با سریال مشهور خاطرات یک خونآشام شهرت پیدا کرد و برای مخاطبانش محبوب شد.
خواندن کتابهای خاطرات یک خونآشام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به دنیای فانتزی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آواز ماه
دفترخاطرات عزیزم؛
خیلی ترسیدهم.
قلبم میکوبه، دهنم خشکه و دستهام میلرزه. با مشکلهای زیادی روبهرو شدم: خونآشامها، گرگینهها و اشباح. ولی جون سالم به در بردم: چیزهایی که هرگز واقعیبودنشون توی مخیلهام نمیگنجید. و حالا وحشت کردهم. چرا؟
معلوم است، چون دارم خونه رو ترک میکنم.
میدونم بهطرز دیوانهواری مسخره است. تقریباً دارم از این خونه میرم. دارم میرم به دانشگاهی که اندازهٔ چند ساعت رانندگی با این خونهٔ دوستداشتنی که از بچگی توی اون زندگی میکردم، فاصله داره. نه، قرار نیست دوباره بزنم زیر گریه. قراره با بانی و مردیت که بهترین دوستهام توی کلّ دنیا هستن، اتاقی مشترک داشته باشم. توی همون خوابگاه، چند طبقه بالاتر، استفان عزیزم خواهد بود. یکی دیگه از بهترین دوستهام، مت۴، با فاصلهٔ کمی توی محوطهٔ دانشگاه کناری ساکن میشه. حتی دیمن هم توی آپارتمانی در شهر کناری خواهد بود.
راستش، دیگه نمیتونستم بیشتر از این به خونه نزدیک باشم؛ مگه اینکه اصلاً از این خونه نرم. چه بزدلیام من! بعد از مدت زیادی تبعید، تازه برگشته بودم سرِ خونه و خونواده و زندگیم که یهدفعهای دوباره باید برم.
حتماً بخشی از ترسم بهخاطر این چند هفتهٔ آخرِ تابستونه که فوقالعاده گذشت. تمام خوشگذرونیهایی رو که باید توی این چند ماهِ گذشته میکردیم، توی این سه هفتهٔ فوقالعاده عملی کردیم. بهخاطر مبارزه با کیتسونه۶، سفر به بُعد تاریک، پیکار با شبح حسادت و تمام کارهایی که انجامشون لطف خاصی نداشت، نتونسته بودیم تفریح کنیم. ولی عوضش توی این سه ماه رفتیم پیکنیک، پیژامهپارتی، شنا و خرید. سفری هم داشتیم به نمایشگاه روستایی. توی نمایشگاه، مت برای بانی ببر پارچهای برنده شد و وقتی بانی جیغ کشید و پرید توی بغل مت، مت قرمز شد. حتی استفان هم بالای چرخوفلک به من ابراز محبت کرد؛ مثل هر پسر معمولیای که ممکنه توی یه شب زیبای تابستانی به دوستدخترش ابراز محبت کنه.
خیلی خوشحال بودیم. اونقدر معمولی بودیم که فکر کردم دیگه امکان نداره تجربهش کنیم.
فکر کنم همین وحشتزدهام کرده. میترسم نکنه این چند هفته نمایشی کوتاه و طلایی بوده و حالا که همهچیز در حال تغییره، دوباره روانهٔ تاریکی و وحشت بشیم. مثل همون شعری میمونه که پاییز سال قبل توی کلاس انگلیسیمون خوندیم و میگه: هیچچیز طلاییای ماندگار نیست. نه برای من.
حتی برای دیمن...
حجم
۲۷۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۹۷ صفحه
حجم
۲۷۶٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۹۷ صفحه