دانلود و خرید کتاب حکایت‌های ایزوپ ایزوپ (ازوپ) ترجمه امیرحسن مکی
تصویر جلد کتاب حکایت‌های ایزوپ

کتاب حکایت‌های ایزوپ

معرفی کتاب حکایت‌های ایزوپ

کتاب حکایت‌های ایزوپ نوشته ایزوپ نویسنده یونانی است. این کتاب را امیرحسین مکی به فارسی ترجمه کرده است. از زندگی او اطلاعاتی در دس نیست.

درباره کتاب حکایت‌های ایزوپ

ایزوپ به دعوت کروزوس در سارد سکنی گزید و از سوی او مأمور حل و فصل مشکلات و امور حساس حکومتی شد. طی مأموریت‌های خود به مناطق مختلفی که تحت حاکمیت یونان بود سر می‌کشید. یک پایش در کورینت بود و پای دیگرش در آتن، و تلاش می‌کرد با روایت حکایت‌های خردمندانه‌اش اهالی این شهرها را با حاکمان آن‌ها، پریاندر و پسیستراتوس آشتی دهد. اما یکی از این مأموریت‌ها که به دستور کروزوس صورت گرفته بود به قیمت جانش تمام شد. او به عنوان سفیر به دلفی رفت تا مقادیر زیادی سکهٔ طلا میان شهروندان آن قسمت کند، اما چنان از حرص و طمع آنان آزرده شد که از این کار صرف‌نظر کرد و طلاها را نزد اربابش بازگرداند. اهالی دلفی از این رفتار او خشمگین شدند و وی را به کفر متهم کردند و گرچه در مقام سفیر از مصونیت برخوردار بود، اعدامش کردند. ظلمی که بر ایزوپ رفت بی‌عقوبت نماند؛ انواع بلایا و مصائب گریبانگیر اهالی دلفی شد تا تقاص کار خود را پس دهند. «خون ایزوپ» ضرب‌المثلی شد به مصداق این حقیقت که هیچ گناهی بی‌مکافات نخواهد ماند. از طرفی، حیثیت و اعتبار ایزوپ به وی بازگردانده و به یادبود او مجسمه‌ای در آتن بنا شد که کار استاد چیره‌دست لیسیپوس بود.

ایزوپ در زندگی‌اش حکایت‌های کوتاهی روایت می‌کرد که در دسته فابل(حکایت حیوانات) دسته‌بندی می‌شوند. 

خواندن کتاب حکایت‌های ایزوپ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مند به قصه‌های قدیمی پیشنهاد می‌کنیم

بخش از کتاب حکایت‌های ایزوپ

گرگ و بره

گرگی از چشمه‌ای در دامنهٔ تپه‌ای آب می‌خورد که چشمش به بره‌ای افتاد که چند قدم پایین‌تر می‌خواست آب بنوشد. گرگ با خود گفت: «اگر بتوانم بهانه‌ای یابم، شامم فراهم است.»

پس بر سر بره فریاد زد: «چطور جرئت می‌کنی آبی را که می‌نوشم گل کنی؟»

بره گفت: «ارباب، اگر آن بالا آب گل‌آلود است گناه از من نیست، چرا که آب از سمت شما به طرف من جاری‌ست!»

گرگ گفت: «بسیار خوب، این به کنار. حال بگو ببینم چرا پارسال همین وقت، به من دشنام دادی؟»

بره گفت: «این محال است، آخر من فقط شش ماه سن دارم!»

گرگ غرید و گفت: «گوشم به این حرف‌ها بدهکار نیست. اگر تو نبودی، حتماً پدرت بوده!» و با گفتن این، روی برهٔ بی‌نوا پرید و او را درید و خورد.

بره پیش از آن که جان دهد با صدایی بریده گفت: «گوش جبار به هیچ عذری نیست بدهکار!»

muhaddith
۱۴۰۲/۱۲/۰۸

داستان های کوتاه و پر مفهوم

حجم

۹۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

حجم

۹۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۷ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان