کتاب درخت بید آبی
معرفی کتاب درخت بید آبی
کتاب درخت بید آبی داستانی زیبا و خواندنی از دوریس گیتس با ترجمه مجید عمیق است. خانوادهی لارکین به خاطر توفانی ویرانگر از شهر محل زندگیشان آواره شدند و حالا که موقتا قرار است جایی اقامت کنند دربارهی دوستی با همسایهها تردید دارند.
دربارهی کتاب درخت بید آبی
خانوادهی لارکین حالا مجبورند در کلبهای تک اتاقه با هوای دمکرده و گرم اقامت کنند. آنها به دلیل توفانی ویرانگر مجبور شدند از محل زندگیشان بیرون بیایند و حالا هم مجبور بودند شبیه به آوارهها در کلبهای زندگی کنند. جنی، دختر یازده سالهی خانوادهی لارکین مطمئن بود که این اقامت در کلبه قرار است موقتی باشد و به همین دلیل هم علاقهای نشان نمیدهد که با ساکنان کلبهی بغلی، آشنا شود. هرچند ته دلش کمی با مادرش هم موافق است که آشنایی با آدمهای جدید، میتواند برایش دردسرآفرین باشد. اما چیزی نمیگذرد که جنی با دختر خانوادهی ساکن کلبهی کناری آشنا میشود و روزی تصمیم میگیرد، گنجینهی ارزشمند خانوادهاش را به او و خواهر کوچکترش، نشان دهد...
کتاب درخت بید آبی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر خواندن رمانهای خارجی را دوست دارید، کتاب درخت بید آبی یک انتخاب عالی برای شما است. نوجوانان نیز از خواندن داستان زیبای درخت بید آبی لذت میبرند.
بخشی از کتاب درخت بید آبی
خانوادهٔ لارکین از زمان آن خشکسالی و توفان ویرانگر که ناچار شده بودند از ناحیهٔ تگزاس کوچ کنند تا به حال نشده بود که حتی برای یکبار هم از این بشقاب برای مورد خاص استفاده کرده باشند. و اگر آن را از توی جعبهاش درمیآوردند فقط برای چند لحظهٔ کوتاه بود و بس. و خانم لارکین از مدتها قبل تصمیم گرفته بود که آن را تا زمانی که از خودشان خانهای نداشتند به عنوان یک وسیلهٔ تزیینی خانه از توی جعبهاش خارج نکنند. در ضمن آن را در نهایت دقت و در جایی امن نگاه میداشتند، بشقابی که یادآور روزهای خوب و خوش زندگیشان بود، پیش از آنکه صاحبان این بشقاب برای گذران زندگی این چنین آواره بشوند.
جنی در میان انبوهی از بستهها و خرتوپرتها که روی تخت آهنی انباشته شده بودند، به دنبال بشقاب گشت و بالاخره ساکی کوچک و مندرس را از زیر آن همه وسایل بیرون کشید. جنی ساک را در گوشهٔ دیگر تخت که خالی بود گذاشت.
جنی به لوپ اشاره کرد و گفت: «شما دوتا آنجا بنشینید. جنی با احساس غرور تمام و ضمن مخفی کردن هیجانی که سراسر وجودش را فراگرفته بود، مشغول باز کردن ساک شد. تا به حال جنی این چنین با هیجان و ذوقزده این گنج نفیس خود را به یکی نشان نداده بود. او پیش خودش گفت: «حتماً لوپ از دیدن این بشقاب انگشت به دهان خواهد ماند. از این پس او دیگر پیش من به خاطر داشتن خواهر و برادر به خودش نمیبالد. البته از لوپ انتظار نمیرفت که بتواند آن ارزشی که بشقاب برای جنی داشت را دریابد. از این ارزش و مفهومی خاص که بشقاب داشت فقط خود جنی باخبر بود. با این وصف هیچکس هم پیدا نمیشد که بشقاب را ببیند و زیبایی آن را تحسین نکند، حتی این دخترک غریبه لوپ رُمرو.»
وقتی لوپ و بتی کنار هم و در قسمت خالی تخت نشستند، جنی درِ ساک را باز کرد و با دقت هرچه تمام بشقاب را از توی جعبهای درآورد و سپس کاغذی را هم که بشقاب در آن پیچیده شده بود باز کرد و بشقاب درخت بید آبیرنگش را روی دستش بلند کرد. سپس دستش را پایین آورد و یکی دوبار داخل آن فوت کرد تا وانمود کند که گرد و غبارش را میخواهد پاک کند. آن وقت درحالیکه هنوز بشقاب را با هر دو دستش نگاه داشته بود آن را روی تخت و کنار لوپ قرار داد و خودش عقبتر رفت و با چشمانی ذوقزده و بیآنکه کلمهای بر زبان بیاورد به این گنج گرانبهایش زل زد. همین حالت و رفتار هیجانآمیز جنی، موجب شد تا لوپ هم در سکوتی کامل به بشقاب نگاه کند.
لوپ در واقع بیشتر مجذوب رفتار عجیب جنی شده بود تا اینکه بشقاب توجه او را جلب بکند. راستش لوپ از این رفتار عجیب کمی رنجیدهخاطر شد. او هرگز چنین حالتی را در چهرهٔ کسی ندیده بود. لوپ درحالیکه با یک دست مواظب بتی بود که از روی تخت پایین نیفتد، به بشقاب نگاه میکرد و با احساسی آمیخته با ترس بشقاب را برانداز میکرد تا چیزی عجیب در آن کشف کند.
حجم
۱۱۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۱
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۱۱۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۱
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
نظرات کاربران
عالی بود
با خواندن جمله به جمله ی کتاب لذت بردم،به نظر من بهترین کتابی بود که خواندم