دانلود و خرید کتاب نزدیک ظهیرالدوله حسن فرامرز
تصویر جلد کتاب نزدیک ظهیرالدوله

کتاب نزدیک ظهیرالدوله

نویسنده:حسن فرامرز
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نزدیک ظهیرالدوله

کتاب نزدیک ظهیرالدوله نوشته حسن فرامرز است. این کتاب ۱۲ داستان مستقل دارد. نویسنده در هر داستان به‌ظاهر به دنبال موضوعی متفاوت رفته است اما در حقیقت یک خط مشترک را دنبال می‌کند. سنت.

درباره کتاب نزدیک ظهیرالدوله

آتش سرد، کبوتر بی‌سو، خواب‌های عصر، نزدیک ظهیرالدوله، سقوط آسمان، زنگار، تیرگی و کشتزار بعضی داستان‌های این مجموعه است. نویسنده با زبانی گویا و روشن به سراغ مردها و زنان می‌رو و نشان می‌دهد سنت های خود خواسته‌ای که نسل به نسل با خودمان منتقل می‌کنیم. این سنت‌ها کم‌کم زندگی آدم‌ها را به خطر می‌اندازد و آرامش را از آن ها می گیرد. سنت‌هایی که زمانی دلیلی داشتند حالا بی‌دلیل آزاردهنده هستند.

خواندن کتاب نزدیک ظهیرالدوله را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب نزدیک ظهیرالدوله

ولی سبزی‌پلو با ماهی کم نیست؟ چطور است دو بشقاب فسنجان و هفت هشت تایی کوفته‌دمی هم بار بگذارد؟ پودینگ شکلات و نارگیل هم که دیبا خیلی دوست دارد. اما برای خرید هدیه، بدون‌شک شلوار جین می‌خرد؛ چون همیشه از دیدن جین نو ذوق می‌کرد. ولی فشفشه‌ها را دیگر باید شایان بخرد. شکر خدا بزرگ شده و دبیرستانی است و... چطور است چند تایی ترقه هم بخرد؛ هان! البته اگر دیبا دوست داشته باشد آن‌وقت شایان صدایشان را دربیاورد، چطور است؟ یک بار هم همسایه‌ها هوای آنها را داشته باشند. نه، همان فشفشه و منوّر کفایت می‌کند؛ بهتر است دردسر درست نکند.

سرش را بلند می‌کند؛ آسمان سیاه است و پرستاره. از گرمای خورشید و بادی که در این چند روزه از سمت شمال می‌وزد، دیگر برفی روی زمین باقی نمانده است. عصر دیده بود که خاک‌های اطراف مرغداری‌اش هماهنگ با بوی بهار، نرم و وازده، درحال تنفس است.

دیبا سرانجام پس از چهار سال جدایی باز برمی‌گشت؛ یعنی برمی‌گردد؛ خوب می‌داند که برمی‌گردد. تو بگو کجا خانهٔ آدم می‌شود؟

ببینی برهان اذیتش نکرده است، راحت جدا شده؟ هیچ‌کس نباید او را اذیت کند؛ عذاب بدهد. این‌طور که پیش برهان نرفت؛ مرده‌شور برده درب‌وداغانش کرده، وقتی برگردد باید درست‌وحسابی استراحت کند؛ ببینی، واقعاً برمی‌گردد؟

چهار سال پیش، وقتی دیبا به اصرار پرویز از روی آتش می‌پرید، گوشهٔ دامنش سوخت؛ چه الم‌شنگه‌ای...! چه وسواسی روی لباس و وسایل شخصی‌اش داشت: «تو را آتش ای دوست دامن بسوخت/ مرا خود به یک‌بار خرمن بسوخت!»

بهار
۱۴۰۳/۰۳/۰۳

به درد نخور

حجم

۱۱۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۱۲٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
۱۳,۳۰۰
۳۰%
تومان