دانلود و خرید کتاب حاج عمار فاطمه دوست‌کامی
تصویر جلد کتاب حاج عمار

کتاب حاج عمار

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب حاج عمار

کتاب حاج عمار نوشته فاطمه دوست‌کامی زندگی شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی است. این کتاب  بخشی از خصوصیات فردی و رشادت‌های این شهید بزرگوار را به تصویر کشیده است.

شهید محمدحسین محمدخانی فرمانده تیپ سیدالشهدا(ع) یکی از مدافعان حرم است. یکی از فداییانی که لذت همراهی با سر و همسر و کودک خردسالش را به‌راحتی با غیرت حفاظت از خط مقاومت معاوضه کرد و مزدش را به بهترین حالت ممکن گرفت. حلب شد سکوی پرواز او و ۱۶ آبان سال ۹۴شد روز عروجش...

خواندن کتاب حاج عمار را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به زندگی شهدا پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب حاج عمار

... سر سفره ناهار بودیم که دیدم یکی از بچه‌ها دارد به آن یکی می‌گوید امروز صبح دو تا از بچه‌ها شهید شده‌اند. یک لحظه قلبم هری ریخت. نگران عمار بودم. گفتم «می‌دانی که بودند؟ می‌شناسی‌شان؟!»

گفت «نمی‌شناسم ولی بچه‌ها گفته‌اند اسم‌هایشان عمار و میثم بوده!»

تا گفت عمار و میثم انگار دنیا روی سرم خراب شد. یکی از تلخ‌ترین و سخت‌ترین لحظه‌های زندگی‌ام که هیچ وقت فراموشش نمی‌کنم، همان لحظه بود. انگار یک نفر با پتک روی سرم کوبیده بود. باورم نمی‌شد عمار پریده باشد. یاد حلالیت طلبیدنش در لحظه آخر افتاده بودم. یاد وقتی که می‌گفت «اسماعیل من اصلاً نمی‌دانم که چه‌ام شده! دیگر از هیچ چیزی توی میدان جنگ نمی‌ترسم. دلم قرص قرص شده. وقتی توی میدان از این طرف به آن طرف می‌پرم و ‌می‌جنگم، وقتی توی سخت‌ترین لحظه‌ها و زیر شدیدترین آتش‌ها، آب توی دلم تکان نمی‌خورد، توی دلم به خــــدا

می‌گویم: خدا جونم! ببین عمار دارد چه خوش رقصی‌ای برایت می‌کند! ...»

کاربر ۱۵۰۸۸۲۲
۱۴۰۰/۱۰/۲۴

برای اتاق اشک سفر مشهد رفتم اتفاقی جای محفل اشک پیدا کردم الان ۷ ساله دیگه حرم برگزار نمیشه داخل مسجد صدیقه ی ها بعد نماز ظهرها برگزار میشه خانم ها میتونم شرکت کنند ان شاالله رفتین حرم برید حتما

- بیشتر
سحــــــــــــــــــر :)🌻
۱۴۰۳/۰۸/۲۷

شناخت بیشتر 😍

کاربر ۹۸۳۸۹۴
۱۳۹۹/۱۰/۱۷

خیلی عالی بود. بااینکه یه سری از خاطراتش با دو کتاب دیگه در مورد شهید مشترک بود اما خوندنش برام خالی از لطف نبود. دلنشین و تاثیرگذار. کاش بتونیم راه شهدا رو ادامه بدیم.

چندین بار در جلسات مختلفی که در جاهای متفاوت با سردار سلیمانی داشتیم و عمار هم حضور داشت، به‌خوبی متوجه توجه و علاقه حاج‌قاسم به عمار شدم. در جلسات و بازدیدها هم می‌دیدیم که حاج‌قاسم به او خیلی توجه دارد. عمار جوان مجرب، مدیر، تیز و صاحب‌نظری بود. جدای بحث‌های عاطفی که ممکن است برای هر فرمانده‌ای نسبت به چنین نیرویی پیش بیاید، حاج‌قاسم و خیلی از فرماندهان به لحاظ مدیریتی، توجه ویژه‌ای به عمار و نظریاتش داشتند.
عشق کتاب
«یک موقع هست که شماها تکه‌پارچه‌های لباس رفقای‌تان را از روی زمین جمع می‌کنید و گوشه‌ای خاک می‌کنید. یک روز هم پدری تکه‌پاره‌های تن پسرش را دید، اما نتوانست آن‌ها را جمع کند و جوانان بنی‌هاشم را صدا کرد تا این کار را بکنند.»
عشق کتاب
توی صوت‌هایی که از مراسم عزاداری و روضه‌خوانی‌اش در دوران دانشجویی محمدحسین برای‌مان مانده، جایی می‌گوید «ای خدا! ای کاش جایی در بهشت‌زهرا (س) بود که ما آن‌جا دور هم جمع می‌شدیم و برای خانم زینب (س) گریه می‌کردیم و از غصه ظلمی که به او رفته می‌مردیم، بعد ما را همان‌جا دفن می‌کردند و به همه می‌گفتند این‌ها در روضه حضرت زینب (س) مرده‌اند.»
ftmz_hd
حسین بچه فوق‌العاده قدردانی بود. هردفعه که پدرش را می‌دید، دستش را می‌بوسید. پدرش سعی می‌کرد اجازه ندهد، اما او زرنگ‌تر از این حرف‌ها بود و ناغافل دستان او را می‌بوسید. پدرش را حاج‌آقا صدا می‌کرد. وقتی خواهرهایش اعتراض می‌کردند که آخر چرا به بابا می‌گویی حاج‌آقا؟! می‌گفت «بابا جانباز است و شهید زنده. «حاج‌آقا» کم‌ترین عنوانی است که می‌توانم برایش به کار ببرم.»
عشق کتاب
حسین خیلی بچه شوخی بود. آن‌قدر شوخ و شیطان که وقتی کنارش می‌نشستی، از خنده روده‌بر می‌شدی، اما این اواخر آرام شده بود و خودش را خیلی توی جمع خانواده جا نمی‌کرد
عشق کتاب
حرمله‌ها جان می‌گیرند و جلادوار، حنجره کودکان یمنی و سوری را می‌درند. شمرها و عمرسعدها سوار بر مرکب نخوت و دنیاپرستی بر جاده بشریت می‌تازند و بر صورت معصوم منادیان حق تازیانه می‌زنند. در این میان عباس‌ها متولد می‌شوند، علی‌اکبرها قد می‌کشند و رقیه‌ها متکثر می‌شوند و تاریخ تکرار می‌شود.
عشق کتاب
درست است که هرطرف سر می‌چرخانیم چیزی ما را یاد او، حرف‌هایش، رفتار و کارهایش می‌اندازد، اما هیچ‌کدام از این حسرت‌ها باعث نمی‌شود برای لحظه‌ای از شهادتش احساس خسران کنیم. همه‌اش فکر می‌کنیم محمدحسین هست. نبودن و نیامدنش هیچ برای‌مان آزاردهنده نیست. من یقین دارم همراه دوستان شهیدش بر سر سفره ارباب بی‌سر، روزی می‌خورد.
عشق کتاب
یقین به این که شهدا زنده‌اند، تک‌تک سلول‌های قلبم را اشباع کرده بود. یعنی این‌قدر حیّ؟! یعنی این‌قدر ناظر و دانا و توانا؟! چه اعجازی در سرانگشتان شهادت بود! از در و دیوار مسجد، عزت می‌بارید.
عشق کتاب
عکس شهید و نگاهش حرف‌ها داشت. حرف‌هایی آشنا که جز از او و هم‌سنگران و هم‌رزمانش، از کس دیگری نمی‌شد شنید. شاید می‌خواست به قول سید مرتضای آوینی بگوید «اگر طالب باشی، واصلی. ببین من طالب بودم و وصل شدم...»
عشق کتاب
دلم برای دیدنش تنگ شده. هنوز هم که هنوز است با هر زنگ تلفن، دلم می‌ریزد. انگار نمی‌خواهم شهادتش را باور کنم. هنوز منتظرم بیاید دیدن‌مان و برای رفتن‌هایش خداحافظی کند. من هم مثل همیشه او را به بی‌بی زینب (س) بسپارم و به حق برادرش قسمش بدهم که چشم از برادرم برندارد
عشق کتاب

حجم

۳۸۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

حجم

۳۸۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان