دانلود رایگان کتاب کرانه‌ی جهنم؛ کتاب دوم دارن شان ترجمه ناهید علیخانی
تصویر جلد کتاب کرانه‌ی جهنم؛ کتاب دوم

کتاب کرانه‌ی جهنم؛ کتاب دوم

معرفی کتاب کرانه‌ی جهنم؛ کتاب دوم

کتاب کرانه‌ی جهنم؛ کتاب دوم نوشته‌ی دارن شان است که با ترجمه‌ی ناهید علیخانی منتشر شده است. به ماجرای سربازی به نام آل‌ جری می‌پردازد که درگیر پرونده‌ی قتلی می‌شود که دوست دخترش قربانی آن است.

درباره کتاب کرانه‌ی جهنم؛ کتاب دوم

کتاب کرانه‌ی جهنم؛ کتاب دوم ماجرای یک سرباز آمریکایی - آفریقایی است که با بهترین دوست خود بیل کیسی به ماهیگیری می‌رود. آل‌ جری پس از مدتی به عنوان نگهبان شخصیِ مرد بسیار قدرتمندی به نام کاردینال مشغول به کار می‌شود. از او خواسته می‌شود تا درباره‌ی قتلی عجیب و غریب که در هتل اسکای لایت رخ داده است، تحقیق کند. او متوجه می‌شود که دوست دختر خودش قربانی این حادثه است. آل‌ جری پس از این حادثه دگرگون می‌شود و تلاش می‌کند تا پرده از راز حقیقی این قتل بردارد.

خواندن کتاب کرانه‌ی جهنم؛ کتاب دوم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات فانتزی و جنایی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب کرانه‌ی جهنم؛ کتاب دوم

وقتی فرانک با عصبانیت آن جا را ترک کرد تا سرباز‌هایی که دیر رسیده بودند را توبیخ کند، ما یونیفرم‌هایمان را که شامل ژاکت و شلوار‌هایی به‌رنگ آبی تیره و تیشرت آبی کم‌رنگ و یک‌پلیور به‌همان رنگ برای فصل‌های سرد و کلاه ‌سبزآبی و پوتین‌های سیاه رنگ که خدا را شکر بند نداشتند، پوشیده بودیم. خودم تکی، سه‌دست یونیفرم داشتم که به‌خوبی از آن‌ها مراقبت می‌کردم و همه را تمیز نگه می‌داشتم.

آراستگی و نظافت برای فورد تاسو اهمیتی نداشت اما فرانک مصمم بود که سربازان باید ظاهری آراسته داشته باشند. درستش همین طور بود. اوضاع با زمانی که سربازان فقط مشتی قلدر گردن‌کلفت و قانون‌شکن بودند خیلی فرق داشت. کاردینال آن‌ها را پرورش داد و تربیت کرد و اکنون ما نیروهای تأییدشده و مورداحترام بودیم. حتی ظاهر و پوشش ما گاهی توسط افراد پارتی‌سنترال بررسی می‌شد. اگرچه کارکنان یک گانگستر بودیم، ولی از چهره‌های شناخته‌شده سازمانش بودیم و می‌بایست آراسته و حرفه‌ای ظاهر می‌شدیم. جری به براق بودن پوتین‌هایش نگاه کرد، سری تکان داد و تمام دهانش را از تُف پر کرد. پوتین‌های من تمیز بودند. بنابراین از راه‌پله‌هایی که به یکی از اتاق ‌کنفرانس ساختمان می‌رسید، بالا رفتم. جایی که محل پست آن روز من در آن جا تعیین می‌شد.

samira
۱۴۰۰/۱۰/۲۶

قسمت اول مجمع مردگان یا تجارت مرگ و قسمت دوم افق دوزخ یا کرانه دوزخ و قسمت سوم شهر مارها هست که تو طاقچه نیست. در واقع از سه گانه شهر فقط دو قسمت تو طاقچه منتشر شده. که امیدوارم

- بیشتر
Ela Mira
۱۴۰۰/۰۳/۲۴

جلد اولش الان کدومه

sahar
۱۴۰۰/۱۲/۰۹

انقدر جالبه که میتونم بگم از کارو زندگی افتادم برای خوندنش

mrkachuey
۱۴۰۰/۰۸/۲۳

داستان عالی و جذاب اصلا متوجه طولانی بودنش نمیشین

(:Tarlan banoo:)
۱۴۰۱/۰۵/۲۴

عاااااااااالی❤️ این جلدش بهتر و جذاب تر از جلد اول بود 😍❤️

AHMADI
۱۴۰۰/۱۰/۱۴

یکی از معمایی ترین کتاب های دارن شان بود که خوندم البته باید اضافه کنم که ادامه داستان برای من قابل حدس بود.قسمت اول رو بیشتر پسندیدم و مثل قسمت قبل میگم که اصلا برای افراد کم سن مناسب نیست.موفق

- بیشتر
Ms
۱۳۹۹/۰۵/۰۸

اصلا به خوبی جلد قبلی نیست

کاربر 3174343
۱۴۰۲/۱۲/۰۸

لذا بردم اما صادقانه بگم نسخه اول خیلی خفن تره ولی نسخه دوم رو هم حتما بخونید خوشتون میاد یکم بعضی جاها حوصله سر بر میشه ولی باحاله خلاصه اینکه من دوسش داشتم ولی نسخه اول یه چیز دیگه بود

سعید جان
۱۴۰۱/۰۱/۰۶

سرگرم کننده بود ولی نه به اندازه جلد یک

کاربر 8702847
۱۴۰۳/۰۴/۰۴

گاهی بد نیست جایگزین بشی و عقلتو به راه و بی راهه های مارپیچ بکشونی :)! عوم این کتاب هم یه نظریه برای رسیدن به عمله :)؟!

«وقتی که شک کردی، تصمیم بگیر.»
Bahar
بخش اول: او دوست‌دخترم است
Amir
خوب نیست آدم اون‌چیزی نباشه که وانمود می‌کنه! دراصل درست نیست که آدم سرشو مثل کبک بکنه زیر برف. مگه نه؟»
IDK
می‌دونی قدرت حقیقی چیه؟‌ اینکه اون‌قدر قوی باشی تا مردم رو طبق افکار خودت اداره کنی و به‌سمت راهی که می‌خوای هدایت کنی. برای این کار، لازمه که اول اونا رو درک کنی.
پرنده _پرواز.
«وقتی که شک کردی، تصمیم بگیر.»
Bahar
«فکر کنم از این بهتر نمیشه.» «تف به این روزگار.
Bahar
«وقتی که شک کردی، تصمیم بگیر.»
._.
«هیچ ژنرالی ژنرال به دنیا نیومده.»
پرنده _پرواز.
مرگ تنها بانوییه که لیاقت عشق رو داره. چون همین حالا هم مالک ماست. عاشق هم‌نوع خودت بودن یکجور بردگیه یه آدم فقط با عشق به مرگ می‌تونه طعم آزادی رو بچشه. با قبوله عهد مرگ! بشریت آزاده تا حلقه‌هایی که زنجیر زندگی رو تشکیل میدن رو کاوش کنه.»
کاربر ۶۶۸۶۹۵۲
اما بیل که یک ماهیگیر بود و زمانی که کارها طبق میل او پیش نمی‌رفت، کم‌طاقت می‌شد گفت: «بهت گفتم این‌موقع سال وقت ماهیگیری نیست.» جواب دادم. «اونقدر نق نزن! چی‌کار می‌خواستی بکنی؟ بشینی کتاب بخونی یا تو
.•°Isabela❀^ᴗ^
«فکر کنم از این بهتر نمیشه.» «تف به این روزگار.
Bahar
چه‌چیزی برای گفتن وجود داشت؟
Bahar
همهٔ روزها مثل همدیگه هستن.»
Bahar
«درسته! ولی دلم می‌سوزه که چنین راه بچگانه‌ای رو انتخاب کردی و همین بچه‌بازیات باعث شد من ازت جدا بشم. جاه‌طلبی خوبه آل... اما توی سختی‌ها، بین آدم قدبلند و آدمی که روی نوک پاهاش می‌ایسته، فرق زیادی هست.»
کاربر ۶۶۸۶۹۵۲
خواب! یکی از خوشی‌هایی که خیلی برایم لذت‌بخش بود.
zohreh

حجم

۳۸۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۱۵ صفحه

حجم

۳۸۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۱۵ صفحه

قیمت:
رایگان