دانلود و خرید کتاب حکایت حکیمانه ۳ علیرضا شفیعی مطهر
تصویر جلد کتاب حکایت حکیمانه ۳

کتاب حکایت حکیمانه ۳

معرفی کتاب حکایت حکیمانه ۳

کتاب حکایت حکیمانه ۳ نوشته سید علیرضا شفیعی مطهر است که شامل مجموعه داستان‌ها، سروده‌ها، سخنان کوتاه حکیمانه و قصه‌های شهر هرت می‌شود و در چندین بخش برای خوانده گردآوری شده است.

درباره کتاب حکایت حکیمانه ۳

مطالب گردآمده در این دفتر در چهار بخش و به چهارگونه نوشته شده است: بخش اول شامل حکایاتی کوتاه، اما خواندنی است که هر یک دارای پیامی پویا و کلامی گویاست. پدیدآورندگان این حکایات فرهیختگانی خودساخته، اما ناشناخته اند. برخی از این حکایات در گذشته سینه به سینه و امروز در رسانه‌هایی چون رایانه و اینترنت و صدا و سیما بدون ذکر نام مولف اصلی نشر می‌یابد. بنابراین پدیدآورنده اصلی برخی از این حکایات ناشناخته‌اند. البته نام نویسندگان و منابعی که در دسترس بوده در پایان هر حکایت ذکر شده است.

در بخش دوم شعرهای شاعر و سروده‌هایی حکمت‌آمیز و چکامه‌هایی دل‌انگیز از سخن سرایان ادب پارسی آمده است.

سومین بخش جملاتی قصار و سخنانی گهربار از یلان نستوه و پهلوانان عرصه دین و دانش، عرفان، فلسفه و سیاست است. نام گوینده سخن همراه با آن ذکر شده است.

در آخرین بخش کتاب، «قصه‌های شهر هرت» شما را به اندیشیدن درباره جوامع هویت باخته و خودنشناخته فرا می‌خواند. سوژه بعضی از این قصه‌ها سینه به سینه در فرهنگ عامیانه ما متبلور بوده است. برخی نیز از منابع خارجی اقتباس شده و بخشی را نویسنده نوشته است.

خواندن کتاب حکایت حکیمانه ۳ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به حکایت‌های شنیدنی و جذاب پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب حکایت حکیمانه ۳

دو خیاط به شهری وارد شدند و پادشاه را فریفتند که ما در فن خیاطی استادیم و بهترین لباس‌ها را که برازندهٔ قامت بزرگان باشد، می‌دوزیم. اما از همه مهم‌تر، هنر ما این است که می‌توانیم لباسی برای پادشاه بدوزیم که فقط حلال‌زاده‌ها قادر به دیدن آن باشند و هیچ حرام‌زاده‌ای آن را نبیند. اگر اجازه فرمایید چنین لباسی برای شما نیز بدوزیم. پادشاه با خوشحالی موافقت کرد و دستور داد مقادیر هنگفتی طلا و نقره در اختیار دو خیاط بگذارند، تا لباسی با همان خاصیت سحرآمیز بدوزند که تارش از طلا و پودش از نقره باشد.

خیاط‌ها پول و زر و سیم را گرفتند و کارگاهی عریض و طویل دایر کردند و دوک و چرخ و قیچی و سوزن را به راه انداختند و بدون آنکه پارچه و نخ و طلا و نقره‌ای صرف کنند، دست‌های خود را چنان استادانه در هوا تکان می‌دادند، که گویی مشغول دوختن لباس‌اند.

روزی پادشاه، نخست‌وزیر خود را به دیدن لباس نیمه‌کاره فرستاد، اما صدراعظم هر چه نگاه کرد، چیزی ندید.

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۹۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۶ صفحه

حجم

۹۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۱۶ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان