دانلود و خرید کتاب حاشیه‌های مهم‌تر از متن محمدعلی الفتی‌پور

معرفی کتاب حاشیه‌های مهم‌تر از متن

حاشیه‌های مهم‌تر از متن کتابی نوشته محمدعلی الفتی‌پور است که برای نوجوانان نوشته شده. الفتی‌پور در این کتاب با پرداختن به واقعیات جذاب تاریخی قصد دارد تا نوجوانان را بیش از پیش به تاریخ علاقه‌مند کند.

درس تاریخ که از سال چهارم دبستان وارد برنامه‌ی درسی دانش‌آموزان می‌شود، از جمله درس‌هایی است که با وجود اهمیت داشتن و شیرینی ذاتی‌اش مورد توجه بیشتر دانش‌آموزان نیست و حتی از سر بی‌احساسی و یا تنفر از آن یاد می‌کنند.

 الفتی معتقد است این، واکنش طبیعی به نوع ارائه‌ی تاریخ به جوانان و نوجوانان جامعه است؛ انتظار این است که آنها تاریخ را آن‌چنان که هست ـ با تمام جزئیات، بدون انعطاف و بی‌چون‌وچرا ـ بخوانند، بفهمند و لذت ببرند!

درباره کتاب حاشیه‌های مهم‌تر از متن

حاشیه‌های مهم‌تر از متن بنا دارد با ارائه‌ی ۳۰۰ حاشیه‌ی مهم‌تر از متن، ضمن بیان ناگفته و کمتر شنیده‌های تاریخ معاصر ایران، تصویر تازه و فرای تصورات از تاریخ را به گروه سنی جوان و نوجوان ارائه دهد که در عین جذابیت و روانی برای ورود به متن تاریخ ایجاد انگیزه می‌کند.

 خواندن کتاب حاشیه‌های مهم‌تر از متن را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

جوانان و نوجوانانی که فکر می کنند درس تاریخ جذابیتی ندارد با خواندن این کتاب نظرشان نسبت به تاریخ عوض خواهد شد.

بخشی از کتاب حاشیه‌های مهم‌تر از متن

آخرین بار در حرم حضرت معصومه (س) دیدمش. اسلحه‌ای به کمر داشت. می‌گفت: «حسین علاء برای قراردادی در راه بغداد است. قرار است او را در تهران ترور کنیم. اگر نشد من کارش را در اهواز تمام می‌کنم.» ولی او را در اهواز دستگیر کردند و سوءقصد به علاء هم نافرجام ماند. وقتی از اهواز به تهران منتقل‌اش کردند، بختیار رئیس ساواک به مادرش توهین کرد، او هم گفته بود: «به من فحش نده، من سیدم و مادرم فاطمه زهر (س) است.» ولی دوباره فحش می‌شنود. به سمت بختیار حمله می‌کند. صدای گلوله بلند می‌شود. جواب دفاع عبدالحسین واحدی، یار نزدیک نواب، از عقیده و شرفش پنج تیر بود.



s.latifi
۱۳۹۸/۱۱/۰۸

😨 همین دیروز داشتم به این کتاب فکر میکردم که چطور تهیه اش کنم!!! ممنون طاقچه

زهرا
۱۳۹۹/۰۴/۰۷

من چند سال قبل این کناب رو خوندم و واقعا دوسش داشتم،متن روان و جذابی داره

M.TORABI
۱۴۰۱/۱۰/۲۰

#حاشیه‌های_مهم‌تر_از_متن تاریخ پایان: ۱۰ دی امتیاز: ۴.۵ در هر واقعه تاریخی دو جزء را می‌توان از هم بازشناخت: حاشیه و متن. شکل معمول نگارش تاریخ هر دوره پرداختن به متن حوادث بوده است. با این‌همه گاه برخی حواشی خود متضمن نکاتی است

- بیشتر
کاربر 5970619
۱۴۰۱/۱۲/۱۲

کتاب خوبی است

اواخر دههٔ ۱۳۴۰ جامعهٔ ایران به سرعت دگرگون شد. تعداد فراوانی فیلم و سریال آمریکایی در تلویزیون نشان داده می‌شد... نُقل همهٔ مجالس صحبت از آن فیلم‌ها بود. در خانه، مدرسه، کوچه، خلاصه همه‌جا. مدل موهایشان مثل آنها شده بود، مثل آنها لباس می‌پوشیدند و حرف می‌زدند، سبک معماری و طرح‌های داخلی منازلشان را هم از آمریکایی‌ها تقلید می‌کردند. یک بار شنیدم دایهٔ مادرم هفت ریال نذر حضرت شاه عبدالعظیم کرد که رودنی و الیسون در سریال پیتون پلیس با هم ازدواج کنند.
قلمِ مبارز || محسن
گفت: «اگر یک میلیون دلار به من بدهید، با افرادم بنی‌صدر را می‌دزدم و پیش‌تان می‌آورم». امام مخالف بود. حتی با کشته‌شدن بنی‌صدر هم مخالفت می‌کردند. می‌فرمودند: «چرا باید او را بکشیم؟» می‌گفتیم: «سید مهدی‌هاشمی‌می‌گوید که علیه نظام در حال تبلیغ است». امام با خونسردی جواب دادند: «اگر ما برحقیم پس تبلیغات وی تأثیری ندارد و اگر بحق نیستیم و حرف وی درست است باید عمل‌مان را تصحیح کنیم، پس نیازی به کشتن وی نیست». امام هیچ‌گاه به حذف مخالفانش دست نزد.
علیرضا
کی از اصول انقلاب سفید شاه ایجاد سپاه دانش بود. سر زبان‌ها بود که یک روز معلم سپاه دانش یکی از بچه‌ها را صدا زد و جلوی کلاس آورد. به او گفت: «پای راستت را بیار بالا». دانش‌آموز هم این کار را کرد بعد به او گفت: «پای چپت را هم بالا بیار». ولی او مجبور شد پای راستش را روی زمین بگذارد تا پای چپش را بالا بیاورد. معلم به او گفت: «گفتم هر دوپایت را بلند کن». دانش‌آموز گفت: «آقا نمی‌شه». معلم در این هنگام رو به بچه‌ها کرد و گفت: «تو که نمی‌توانی ده سانت دو پایت را از زمین بلند کنی چطور می‌گویی پیغمبر به معراج رفته؟!»
آسمان
سانسور، زمان شاه بیداد می‌کرد. مثلاً از انتشار نمایش‌نامه‌هایی مثل «هملت» یا «مکبث» فقط به این دلیل جلوگیری می‌کردند که در آن شاه یا شاهزاده‌ای کشته می‌شد. یک بار از پخش فیلمی‌جلوگیری کردند که داستان مرد تازه ثروتمندشده‌ای را نشان می‌داد. به نظر ساواک این فیلم کنایه‌ای بود از حال و روز شاه مملکت که با بالارفتن قیمت نفت به ثروت می‌رسید. یک‌بار دیگر نویسنده‌ای را فقط به این بهانه چند روز به زندان انداختند که یکی از مخالفان رژیم عبارت مندرج در یکی از کتاب‌های او را در نامهٔ خود نقل کرده بود.
قلمِ مبارز || محسن
کتاب‌فروشی نقل می‌کرد، روزی برای تجدیدچاپ کتاب دیوان حافظ به شهربانی رفتم، گفتند: «برو و یک ماه دیگر بیا». خیلی تعجب کردم و گفتم: «این کتاب هزاران بار چاپ شده و مشکل ندارد». ولی موافقت نکردند. بعد یک ماه که دوباره رفتم، دیدم روی همهٔ صفحات مهر «روا» خورده به جز یک صفحه که بیت زیر در آن چاپ شده بود: رضا به داده بده وزکرم جبین بگشای که بر من و تو درِ اختیار نگشادست می‌گفتند چون رضا اسم اعلیحضرت است آن را بردار و کلمهٔ دیگری جای آن بگذار؛ مثلا «حسن به داده بده»، «تقی به داده بده»، «نقی به داده بده!!»
آسمان
در مراسم ختمی‌که برای مرحوم آقا مصطفی در مسجد ارک برگزار شد، حسن روحانی به منبر رفت و در مورد شخصیت آن مرحوم سخنرانی کرد. ایشان امام را با حضرت ابراهیم مقایسه کرد و گفت: «حضرت ابراهیم بعد از گذراندن چندین مرحله از امتحان الهی در نهایت از طرف خداوند مأمور شد که فرزندش را قربانی کند». پس از آن خداوند فرمود: «انی جاعلک للناس اماماً. آیت‌الله العظمی‌خمینی نیزامتحان‌های خود را در جریان مبارزه به اثبات رسانیده‌اند فلذا سزاوار است آن بزرگوار را امام خطاب کنیم.» این اولین باری بود که این لقب به امام داده می‌شد.
سپهر
دولت برای شکستن حرمت‌ها، زنان بی‌حجاب و نیمه‌عریان را در محل‌های مذهبی می‌گرداند. به مزدورانش هم گفته بود که به محجبین توهین کنند. آنها حجاب را پوششی ارتجاعی خوانده و آن را نشانهٔ ارتباط نامشروع معرفی می‌کردند. حتی به زنان چادری تهمت صیغه‌ای بودن می‌زدند. آن‌قدر فضای حاکم مسموم بود که برخی از زنان باحجاب، حجاب خود را ترک کردند. این در حالی بود که در مجمع‌های به‌اصطلاح متجددشان روابط نامشروع فراوان بود و قبحی نداشت.
قلمِ مبارز || محسن
وقتی امام در نجف تبعید بود خیلی به خودش زحمت و سختی می‌داد. وقتی در گرمای طاقت‌فرسای عراق می‌خواستیم برایشان کولر تهیه کنیم نگذاشتند و هنگامی‌که می‌خواستیم در کوفه برایشان منزلی بگیریم تا راحت‌تر باشند، ممانعت کرده و فرمودند: «من در اینجا خوشگذرانی کنم و بچه‌مسلمان‌ها در ایران زیر شکنجه باشند؟»
آسمان
امام را به نجف بردیم تا مجلس روضه‌ای برای درگذشت پسرشان برپا کنیم. روضه را شروع کردم، گریه‌های امام هم شروع شد. گفتم: «همان‌طور که آقا امام حسین علی‌اکبرش را از دست داد، آقا هم پسرش را از دست داد». گریهٔ امام قطع شد، سرشان را بالا آوردند و با عصبانیت مرا نگاه کردند.
سپهر
روزی هنگام غروب به منزل امام رفتم. خواستم با ایشان مذاکره کنم. امام آمادهٔ نماز مغرب بودند ولی نشستند و به حرف‌های من گوش دادند. به آقا عرض کردم فکر می‌کنم بعد از ۱۵ خرداد شما در مبارزه تنها بمانید. امام فرمودند: «سعیدی چه می‌گویی به خدا قسم اگر جن و انس پشت‌به‌پشت هم دهند و در مقابل من بایستند من چون این راه را حق یافتم از پا نمی‌نشینم.»
قلمِ مبارز || محسن

حجم

۲۳۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۳۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۷۶,۰۰۰
تومان