دانلود و خرید کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ جاده‌ی اهواز ـ خرمشهر گل‌علی بابایی
تصویر جلد کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ جاده‌ی اهواز ـ خرمشهر

کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ جاده‌ی اهواز ـ خرمشهر

معرفی کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ جاده‌ی اهواز ـ خرمشهر

قطعه‌ای از آسمان، مجموعه کتاب‌هایی است که با هدف معرفی مناطق جنگ‌زده کشور، به رشته تحریر درآمده‌اند. درواقع هرکدام از این کتاب‌ها را باید شناسنامه مختصر و مفیدی از یک منطقه دانست.

درباره مجموعه قطعه‌ای از آسمان

نویسنده در هر کدام از کتاب‌ها، ابتدا تاریخچه‌ای از پیشینه منطقه روایت می‌کند و در ادامه به شرح اتفاقات دفاع مقدس در منطقه می‌پردازد. ذکر خاطرات تاریخ‌سازان مناطق جنگی با زبانی ساده از ویژگی‌های مهم این مجموعه کتاب‌ها است. امید است مجموعه قطعه‌ای از آسمان راهنمای مشتاقان زیارت این مناطق باشد و بتواند لحظات نابی را برای خوانندگان فراهم کند..

خواندن مجموعه قطعه‌ای از آسمان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

مطالعه کتاب‌های قطعه‌ای از آسمان را به علاقه‌مندان به تاریخ دفاع مقدس و کسانی که قصد بازدید از مناطق جنگی را دارند پیشنهاد می‌کنیم. علاوه بر این خواندن مجموعه قطعه‌ای از آسمان به افرادی که دوست دارند از این مناطق بازدید کنند اما شرایط برای آنان فراهم نمی‌شود، بسیار سودمند است چون توصیفات کتاب‌ها نسبتا کامل است و می تواند خواننده را به فضای دلخواهش نزدیک کند.

جملاتی از کتاب قطعه‌ای از آسمان؛ جاده‌ی اهواز ـ خرمشهر

نوزده ماه پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، طرح عملیاتی کربلا ۳ (عملیات الی‌بیت‌المقدس) با هدف آزادسازی خرمشهر طراحی شد. در این طرح، یکی از اهداف مهم، رسیدن به جادهٔ اهوازخرمشهر به مثابهٔ سرپلی برای آزادی خرمشهر پیش‌بینی شده بود. به همین منظور، در شناسایی‌های پیش از عملیات، رسیدن به جاده و شناسایی مواضع دشمن بر روی آن از تأکیدات مهم فرماندهان عالی جنگ، به‌خصوص حسن باقری، فرمانده قرارگاه عملیاتی نصر به تیم‌های شناسایی بود.

حسین همدانی، یکی از سرتیم‌های شناسایی در این خصوص گفته است:

«بیش از ده شب عملیات سخت شناسایی را انجام داده بودیم، طوری که پاهای همهٔ بچه‌ها، تاول زده، به شدت مجروح شده بودند. شدت زخم‌ها به حدی بود که ادامهٔ شناسایی برای ما غیرممکن شده بود.

به همین خاطر، به قرارگاه عملیاتی نصر در سلمانیه و پیش حسن باقری رفتیم و شرح حال خودمان را به ایشان گفتیم. او که وضع داغان پاهای بچه‌ها را دید،‌ دلش سوخت و رضایت داد برای مدت بیست‌وچهار ساعت، استراحت کنیم. بعد از آن مأموریت‌های شناسایی بی‌وقفه، به هرکدام از بچه‌ها که نگاه می‌کردی، انگار نصف بیشتر گوشت بدن‌شان آب شده بود. صورت‌ها از دم استخوانی شده بودند و هر یک از ما،‌ ده دوازده کیلو وزن کم کرده بودیم.

تازه داشتیم ساعت اول آن مرخصی استعلاجی را که حسن باقری به ما داده بود مزمزه می‌کردیم،‌ که حاج‌محمود شهبازی،‌ در حالی که خودش هم از شدت جراحات کف پا به زحمت راه می‌رفت، آمد و گفت: "آماده بشوید، می‌رویم شناسایی. باید هر طور شده جادهٔ آسفالت را لمس کنیم." بچه‌ها یک‌صدا فریاد زدند و گفتند برادر باقری با یک روز تعطیلی موافقت کرده. با این پاها چطوری برویم شناسایی؟ محمود در جواب آن‌ها گفت: "این کار تعطیلی‌بردار نیست. باید تا رسیدن به جاده کار را ادامه دهیم."

این شد که باز به همان روال معمول،‌ از کارون با قایق گذشتیم و تیم‌ها رفتند به عمق. آن‌قدر جلو رفتیم تا مواجه شدیم با شبح غول‌پیکر آن خاکریز سراسری حاشیهٔ شرقی جادهٔ اهوازخرمشهر. جلوی ما، آن تعداد از سنگرهای خاکریز قرار داشتند که شب‌های قبل، مطمئن شده بودیم دشمن داخل‌شان نیرو مستقر نکرده. سنگرهای مهندسی‌ساز و شیکی بودند، به ظرفیت هفت تا ده نفر سرباز. سمت چپ و راست خاکریز، از این سنگرها زیاد بود،‌ اما خالی بودند. صدوپنجاه متر مانده به خاکریز، به دستور آقای شهبازی متوقف شدیم. قرار شد حاج‌محمود همان جا با سایر بچه‌ها بماند و پنج نفر از آن خاکریز بالا بکشند و بروند روی جادهٔ آسفالت اهوازخرمشهر. این پنج نفر عبارت بودند از:

علی‌رضا ترکمان، فریدون عیوضی، یکی از بچه‌های واحد اطلاعات سپاه آبادان و یکی از رزمندگان اهل استان مازندران. نمی‌دانم ایشان اهل کدام شهر آن استان بود،‌ اما جوانی بود بسیار شجاع، ورزیده و چالاک. نفر پنجم بنده بودم. قرار شد اگر دشمن به حضور ما در آن‌جا پی برد، بلافاصله هر کدام از ما بدون آن‌که معطل سایرین بماند، سریع به سمت عقب فرار کند.

جنایت‌های ما در خرمشهر؛ خاطرات افسران عراقی از خرمشهر
محمدنبی ابراهیمی
تاکسی سرویسی برای فاو؛ خاطرات خودنوشت محمد بلوری
محمد بلوری
نبرد در الوک
محمود جوانبخت
توفان سرخ؛ خاطرات سرهنگ عراقی عبدالعظیم الشکرچی
عبدالعظیم الشکرچی
تشنگان قله‌های برفگیر؛ خاطرات بخشعلی ثابتی
ساسان ناطق
ساعتَ ۱:۲۵ شب به وقت بغداد: خاطرات اسیر آزاد شده ایرانی عادل خانی
اسماعیل امامی
یکی از این روزها به بلوغ رسیدم
محمود نجیمی
پی دبلیو؛ خاطرات شمس‌الله شمسینی غیاثوند
شهاب احمدپور
جاده های خلوت جنگ
محسن مطلق
من هم بودم
امیر کرامت‌نیا
زیر پوست جنگ
وحید خضاب
وری وقت جنگه؛ خاطرات شفاهی اکبر کمالی
سیدقاسم یاحسینی
رد پای برهنه
حمید حسام
زندانی فاو؛ خاطرات گروهبان دوم عراقی عماد جبار زعلان الکنعانی
عماد جبار زعلان کنعانی
جنگ به روایت فرمانده
محسن رضایی میر قائد
سنگ‌ریزه‌هایی که شمارش نشدند (خاطرات سرتیپ قیس صبیح الزیدی)
فاطیما فاطری
اسرار جنگ به روایت اسرای عراقی
مرتضی سرهنگی
دسته یک؛ بازروایی خاطرات شب عملیات
اصغر کاظمی
فکه (بهرام درخشان)
۱۴۰۳/۰۱/۰۶

این جاده دو بار مورد تجاوز دشمن قرار گرفت یکبار اول جنگ و یکبار هم سه روز بعد از پذیرش قطعنامه شورای امنیت

سرانجام در ساعت ۱۱ صبح روز دوشنبه سوم خرداد ۱۳۶۱، بر خلاف تصور دشمن که در دروازه‌های شرقی و جنوبی در کمین نیروهای خودی بود، رزمندگان اسلام از دروازهٔ غربی و شمالی (جادهٔ اهوازخرمشهر) و از همان محوری که دشمن در آغاز جنگ وارد خرمشهر شده بود، به این شهر ویران‌شده گام نهادند و این‌گونه بود که پس از ۵۷۵ روز اشغال: خدا خرمشهر را آزاد کرد
فکه (بهرام درخشان)
روز جمعه ۳۱ تیر ۱۳۶۷ و تنها سه روز پس از پاسخ مثبت ایران به قطعنامهٔ ۵۹۸ و در شرایطی که وزیر خارجه وقت ایران در حال مذاکره با دبیرکل سازمان ملل متحد بود، نیروهای دشمن از دو محور کوشک و شلمچه به داخل خاک ایران پیشروی کردند.
فکه (بهرام درخشان)

حجم

۴۹۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

حجم

۴۹۷٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۲۴ صفحه

قیمت:
۵,۰۰۰
تومان