کتاب اصلا هم ناگهان نبود
معرفی کتاب اصلا هم ناگهان نبود
اصلا هم ناگهان نبود، روایتی از شهری عجیب و سرگذشت آدمهای مختلف شهر است که در قالب یک داستان کوتاه نوشته شده است.
مظاهر شهامت این کتاب را نوشته و انتشارات سیب سرخ آن را منتشر کرده است.
دربارهی کتاب اصلا هم ناگهان نبود
اصلا هم ناگهان نبود، نامی است که مظاهر شهامت آن را برای داستان کوتاهش انتخاب کرده است. او در این داستان، از شهری حرف میزند که عجیب است. با خیابانهایی کوتاه و شبهایی طولانی. شهری که تعداد فصلهایش حتی به نوزدهتا هم میرسد. شهری که داستان میگوید، شعر مینویسد اما خیلی کم ترانه میخواند. شهری که هنوز به فیلم کوتاه، تئاتر و عکاسی علاقه دارد. ساکنان این شهر عجیب هم هر کدام قصهای دارند. قصهای که پر از اشارات خیال است. در دریایی از استعارهها شناور است و روایتهای عجیبی دارد.
قصهی اصلا هم ناگهان نبود را باید با آغوشی باز و ذهنی پذیرای خیال، خواند و سرنوشت آدمهایش را به خاطر سپرد.
کتاب اصلا هم ناگهان نبود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب اصلا هم ناگهان نبود برای طرفداران داستانهای ایرانی و داستانهای کوتاه، دلچسب و لذتبخش است.
دربارهی مظاهر شهامت
مظاهر شهامت در ۳ آذر ۱۳۴۵ در مشکینشهر متولد شد.
او شاعر، داستاننویس و منتقد ادبی ایرانی است. فعالیتش را از اواسط دهۀ ۱۳۵۰ با نشر آثارش در نشریات و روزنامههایی مانند کیهان، شرق، همشهری و ... آغاز کرده و به عنوان داور چندین جشنواره شعر و داستان در شهرهای مختلف ایران فعالیت کرده است. تعدادی از شعرهای شهامت به زبانهای انگلیسی، آلمانی، سوئدی، عربی و ترکی ترجمه شده است. از آثار او میتوان به نخستین اشعار، از مه و ماهستان فقط خوابهای من، از کنج چندم دایره، دری به دایره های گچ، آدمیان که در، ویرگول های آبی زمین، جمهوری برزخ و اصلا هم ناگهان نبود، اشاره کرد.
جملاتی از کتاب اصلا هم ناگهان نبود
بعد، بعدازظهر یک روز گرم تابستان بود. خیابان دراز بود. هرکس بهسویی میرفت یا از سویی میآمد. سروصدای زیادی در خیابان بود. زنی که میشناختم، پرستار یک بیمارستان بود، مثل همیشه هرازگاهی زنبیلی زرد بهدست پیش میآمد. رهگذران گاهی نگاهی به او و درون زنبیلش میانداختند. یکی به او فحش میداد، یکی متلکی میگفت میخندید، یکی میگفت خسته نباشد... اینها را نمیشنیدم، از حالات آنها و او میفهمیدم. میدانستم باز هم کودکی مرده، عریان و مچالهشدهای را در زنبیلش میآورد. قبلاً هم دیده بودم.
اینها کودکان بیماری هستند که نتوانستیم نجاتشان بدهیم؛ اما نباید دورشان انداخت. اینها را اگر هر ۲۴ ساعت یکبار ببوسی بالاخره دوباره زنده میشوند. باید سروقت و دقیق بوسیده شوند...
به من این را گفته بود.
حجم
۹۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه
حجم
۹۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۴۴ صفحه