دانلود و خرید کتاب زنجیرهای‌ شیشه‌ای نغمه تفلیسی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب زنجیرهای‌ شیشه‌ای

کتاب زنجیرهای‌ شیشه‌ای

نویسنده:نغمه تفلیسی
انتشارات:نشر بید
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۳۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زنجیرهای‌ شیشه‌ای

کتاب «زنجیرهای شیشه‌ای» داستانی بلند و رازآلود با نمایه‌های روانکاوانه و ناهشیار ذهن است با این موضوع که تجربیات سال‌های اولیه زندگی بر روابط بین فردی‌ در بزرگسالی تاثیر چشمگیری دارد و آن چیزی است که در ناهشیار فردی می‌تواند حال را به کل ویران کند. محمد مردی سی‌وشش ساله، اخیرا در سانحه‌ای گنگ و مبهم حافظه‌اش را از دست داده است. او هرچه که از گذشته می‌داند از روانپزشک‌اش شنیده است و بی‌چون و چرا همه را پذیرفته است چون او تنها کسی است که محمد در تمام دنیا به وی اعتماد دارد. محمد بدون گذشته، بدون هویت، در دنیای بی‌خبری، آرام روزگار می‌گذراند، هرچند بی‌هدف، اما غرق در آرامش. آشنایی او با دختری به‌نام سارگل، رویدادهای جدیدی را در زندگی‌اش رقم می‌زند. سارگل تنهایی را با تمام رنجش‌هایش با آغوش باز پذیرفته است و تلاش دارد با شروعی دوباره، گذشته پیچیده‌اش را به فراموشی بسپارد؛ گذشته‌ای که خود بافته از چندین زندگی است. اما جستجو در گذشته محمد داستان‌های عجیبی را برملا می‌کند که ... نغمه تفلیسی در این داستان در پی نشان دادن اهمیت خاطرات و رویدادهای زندگی گذشته نیست بلکه در محتوایی متفاوت، تلاش دارد تا بگوید «اینجا و اکنون» است که در زندگی تعیین کننده است و حالمان بهتر بود اگر می‌توانستیم در اکنون زندگی کنیم.
Saana
۱۳۹۹/۰۶/۰۹

خیلی داستان جذابی داشت،پر کشش و پُر از شخصیت بود،دوستان گفتن اولش آدم گیج میشه ولی حتی وسط های داستان هم شخصیت های جدید به داستان اضافه میشد.بعضی جاها اصلا اصول نگارش رعایت نشده بود و همینجوری جمله ها پشت

- بیشتر
Masoome Moqadam
۱۳۹۸/۰۶/۰۳

خیلی خوشم اومد وواقعا روم تاثیر گذاشت وقتی شروع کردم انقدر در داستان فرو رفتم که بی وقفه خوندم. خیلی لذت بردم . نویسنده خیلی ماهرانه مثل یک پازل همهٔ داستانو پیش میبره وخیلی منطقی قطعات پازل داستانو کنارهم میذاره

- بیشتر
tahmine
۱۳۹۹/۰۴/۲۲

نسبتا خوب بود اولش ارتباط برقرار کردنش باهاش سخته یهو از یه جا میپره یه جای دیگه ادم گیج میشه ولی هرچی میری جلوتر بهتر میفهمی چی ب چی هست داستان خوبی داشت 👌

رويا
۱۳۹۸/۰۵/۳۱

فکر میکنم کتابی هست که هم با خوندنش به ارامش میرسیم هم تمامی حس شخصیت ها رو میتونیم به خوبی درک کنیم ، برای کسانی که دوست دارن با شخصیت های کتاب همزاد پنداری کنن و غرق در هیجان یک

- بیشتر
نوا
۱۳۹۹/۰۶/۰۶

این داستان یا کتاب دو سویه داره، یکی خود داستان که خیلی جالب روایت میشه و اوج و غافلگیریهای جذابی داره، یکی نثر فوق العاده زیباشه، بعضی جاها رو چند بار خوندم. آنقدر نثر و واژه ها خوب کنار هم

- بیشتر
pumpkin
۱۳۹۹/۰۶/۰۱

عالیه👌 من نصف شبه دارم کتاب میخونم😂

هنگامه محمدی
۱۳۹۹/۰۳/۲۶

خیلی خیلی قشنگ بود. به کل با داستانهای ایرانی آبکی و تینیجری فرق داشت. از خیلی از رمان های خارجی هم بیشتر تعلیق داشت حتی. همه چیزش به جا و شسته رفته بود. بسیار لذت بخش بود خوندش. یه نفس

- بیشتر
Alice
۱۳۹۸/۰۶/۰۱

با رویا جون موافقم بنظرم عالیه

فریبا
۱۳۹۸/۰۵/۳۰

بسیار عالی لذت بردم چه قلم خوبی دارین

لیلا
۱۳۹۹/۰۵/۰۲

کتاب قشنگی بود با مایه های روانشناسی

حتما خدا هم فهمیده است که تنهایی آرامش محض است، برای همین همیشه تنهاست. اما برای ما انسان‌ها گاهی محال که نیست بلکه داروست.
کاربر ۸۱۸۶۱۷
اعتماد هم تاریخ انقضا دارد.
n re
همیشه آدم‌ها منتظرند که امید بیاید. فکر می‌کنند که امید آدمی است، قرار است از انتهای راه دوری پیدایش شود. اما امید آمدنی نیست، دیدنی است، امید گاهی شهامت رها کردن و رفتن است. شاید که جنگیدن است یا سخت‌تر از همه صلح کردن است. اما همیشه همین دوروبر بال می‌زند تا که دیده شود. بعضی وقت‌ها می‌نشیند با آدمی گریه می‌کند که ناامید شده است. اما همیشه چون فانوسی است در دل شبی بس ظلمانی که فقط باید سر بالا کرد و دید و دنبالش رفت. وقتی رسیدی به او می‌بینی همه این مدت در همین نزدیکی دشتی بود، چنان وسیع، چنان سبز با خورشیدی ملایم که مثل بهار نرم و معتدل می‌تابد. تکه‌های درخشان ابر و جویباری که فقط آرامش و شادی در آن جاری است. فوج‌فوج ذوق می‌رود در بستر رود. وقتی می‌رسی اگر یادت مانده باشد که از کجا آمدی فقط دلت می‌خواهد بنشینی و گریه کنی نه که غمگین باشی، خوشحالی از این که آخرش رسیدی و از قعر ظلمت شب، تا اینجا راهی نبود، فقط به فاصله فانوسی و امیدی.
Behnaz Salahandish
اعتماد هم تاریخ انقضا دارد.
میس سین
... و اما هجر، هجر است؛ شیرین و تلخ ندارد، فقط درد است. باید درد را تاب آورد، این درد مسکن ندارد، این درد را فقط باید صبوری کرد چون درختی که دیری است تشنه است اما تاب می‌آورد؛ وسط شن‌های کویری برهوت. برهوت از لحظه‌های پر با او بودن، برهوت از حس آرامش داشتن، برهوتِ امید، امید دیدار واپسین و این دیدار تنها دیدار به قیامت است که چاره‌ای نیست، که تنها باید تاب آورد.
n re
من می‌مانم خیره به صورت زیبای خدا که می‌گوید: فردا هست. اما شک دارم که فردایی باشد. انگاری خدا هم گریه‌اش می‌گیرد، نه از غصه من یا از گریه‌ام، از شک من که قبولش ندارم که وسط حرفش «شاید» می‌آورم و محکم دو دستی چسبیده‌ام به این غصه و اندوه دیرینه همیشگی و حسرت ابدی.
n re
و اما هجر، هجر است؛ شیرین و تلخ ندارد، فقط درد است. باید درد را تاب آورد، این درد مسکن ندارد، این درد را فقط باید صبوری کرد چون درختی که دیری است تشنه است اما تاب می‌آورد؛ وسط شن‌های کویری برهوت. برهوت از لحظه‌های پر با او بودن، برهوت از حس آرامش داشتن، برهوتِ امید، امید دیدار واپسین و این دیدار تنها دیدار به قیامت است که چاره‌ای نیست، که تنها باید تاب آورد
n re
آخر سرگذشت آدمی همه سراسر پر کین است. لعنتی! پس چرا مهرآفریده شد.
n re
گیاهان مثل بچه‌ها هستند. فرقی به حالشان نمی‌کند کجا زندگی می‌کنند. کار خودشان را می‌کنند؛ بزرگ می‌شوند. آخر بزرگ شدن جزو ذات آن‌هاست. فرقی ندارد چطور با چه؛ با ترس، تحقیر، بی‌پشتیبان یا...
n re
حتما خدا هم فهمیده است که تنهایی آرامش محض است، برای همین همیشه تنهاست. اما برای ما انسان‌ها گاهی محال که نیست بلکه داروست.
کاربر ۸۱۸۶۱۷

حجم

۳۲۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۴ صفحه

حجم

۳۲۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۱۴ صفحه

قیمت:
۱۱,۳۰۰
تومان