کتاب پشت پرچین خیال
۴٫۰
(۳)
خواندن نظراتمعرفی کتاب پشت پرچین خیال
«پشت پرچین خیال» دفتری از اشعار و نوشته های علی اکبر صلاحی از سال ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۵ است.
گاهی نسیمی را می شنوم که از پشت پرچین خیالم، آهسته در گوش باد زمزمه
میکند و سکوت یک رویا را در اوج سکوت میشکند و به دوردستها میرود.
گاهی در عمق وجود خود بنگر به صدای خستهای که طنین یک نور را تجلی
میکند.
گاهی باید در اندیشه پروانهها غوطهور باشیم، وقتی که ماحصل یک عمر خود
را به حقیقت ظریفی میبازند.
گاهی باید حضور خود را در پشت یک نگاه تازه تجربه کرد، شاید این آخرین
فرصت بودن باشد؛ و یا حضور فردی را در غروب تنهایی خود باور کن، که شاید
برای بودن، این آخرین حضور باشد.
گاهی باید خندید، حتی در اوج خیسی گونهای که هدیه چشمان توست، چراکه
خشکی صورتت را باور ندارند.
گاهی در خیال خود یک خیال دیرین را باور کن و بدان خالقش تویی و کسی
جز تو نمیتواند آنرا نابود سازد، پس در اوج خیال، شادی را دوباره باور کن و
به راهت ادامه بده ای مسافر غریب، چرا که زندگی در گوشه خیالت خوابیده،
حال راهی برای آزادی خیالت بساز و آنرا باور کن، چرا که فردای ما همین امروز
است و راه منتظر نمیماند...
گذری بر مفاهیم، آسیب و درمان
علی اکبر صلاحی
دستنامه طرحواره درمانیسهیلا خالقی تبار
شفقت درمانیعلی اکبر صلاحی
آرزو درمانیعلی اکبر صلاحی
پارک زبانمریم رزاق نیا
طلاق عاطفی و اثرات آن بر فرزندانمرجان صادق خانی
درمان شناختی رفتاری CBTعلی اکبر صلاحی
مدیریت استعدادعلی اکبر صلاحی
آزمون های روانشناختی خانواده و شخصیتعلی اکبر صلاحی
به جان عشق
فرح غلامی راد
Developing a Model of Classroom Management Literacyزهره جعفری
عروسک های چرمی (دست دوز)شهرزاد منتظری
زبان مدلسازی یکپارچه (UML) با Enterprise Architectشرکت اسپارک سیستمز
آنچه راجع به آزمون های سیم و کابل باید بدانیدشادی شیخ زاده مرند
کوراب سکونمعصومه شیرزاد
قلبی برای توفاطمه کولیوند
ابزارها و تکنیک های کاربردی هوش مصنوعی در زمینه معماریمهیار عرب بوربور
تاریخچه و مبانی هوش مصنوعی در عرصه هنر و معماریمهیار عرب بوربور
چشم انداز و مطالعات موردی هوش مصنوعی در گستره معماریمهیار عرب بوربور
بریدهای برای کتاب ثبت نشده است
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۹ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۸۹ صفحه
قیمت:
رایگان
نظرات کاربران
امامزاده🌹 سر گلدسته سبزنور وعطرش برده قلب مارا به سجود چشمه از روی دیارش تشنه همه جا بوی خدا را می داد من به نجوا گفتم لحظه خاطره ها یا گذر از لب تقدیر و سکوت سر آوای نماز رنگ خورشید گرفته دل ما, سوی خدا بوی پاییز به انگشتر