دانلود و خرید کتاب تک درختی در کویر؛ روایتی داستانی از زندگی آیت الله سید محمود طالقانی (قهرمانان انقلاب ۹) زهرا حیدری
تصویر جلد کتاب تک درختی در کویر؛ روایتی داستانی از زندگی آیت الله سید محمود طالقانی (قهرمانان انقلاب ۹)

کتاب تک درختی در کویر؛ روایتی داستانی از زندگی آیت الله سید محمود طالقانی (قهرمانان انقلاب ۹)

معرفی کتاب تک درختی در کویر؛ روایتی داستانی از زندگی آیت الله سید محمود طالقانی (قهرمانان انقلاب ۹)

مجموعه ۱۷ جلدی «قهرمانان انقلاب» که به همت انتشارات سوره مهر و با قلم نویسندگان توانای حوزه انقلاب اسلامی نوشته شده است، داستان زندگی شخصیت‌های مهم، انقلابی و موثر در پیروزی انقلاب اسلامی را روایت می‌کند. جلد نهم از این مجموعه به گوشه‌هایی از زندگی آیت الله سید محمود طالقانی پرداخته است.

پرتو
۱۴۰۳/۰۱/۰۸

کتاب به شیوه جذابی نوشته بود ولی کاش بجای مجموعه خاطرات ، زندگینامشون رو کامل مینوشتن

فوقِ معمولی
۱۴۰۲/۰۵/۲۹

مختصر و مفید 🥰🌱

«در آن زمان‌ها، مردم قرآن‌ها را فقط سر بخاری می‌گذاشتند یا بر بازوی پهلوانان می‌بستند. یا در مراسم عقد و نکاح چند آیه‌ای می‌خواندند و کمتر به تفسیر آن توجّه داشتند. آیت‌الله طالقانی بود که قرآن را به میان زندگی مردم آورد.»
پ. و.
خود محمود می‌گوید: «وقتی شروع به تفسیر قرآن کردم، برخی مجامع دینی می‌گفتند که کسی چه حقّی دارد تفسیر قرآن بگوید. این قرآن باید دربست خوانده شود و مردم فقط آن را قرائت کنند... و من چه‌قدر فشار تحمّل کردم تا بتوانم این راه را باز کنم که قرآن برای تحقیق و تفکّر است نه فقط خواندن.»
پ. و.
"زندگی سیدمحمود، از همان مختصر کشت‌وکار و املاک پدری که اقوامش روی آن کشت‌وکار و پولش را نصف به نصف تقسیم می‌کردند، تأمین می‌شد. حساب خُمس کسی را نمی‌کرد و اگر هم پولی برای خُمس می‌آوردند، می‌گفت که این پول را ببر و به دست خانواده‌های بی‌بضاعت برسان یا خرج مدرسه‌ای کن. تمایلی به تشریفات و تجمّل نداشت و ساده زندگی می‌کرد. با نوآوری‌ها مخالفت نمی‌کرد و از تعصّب بی‌جا بی‌زار بود.
پ. و.
سیدمحمود سفارش کرد که فرزندانتان را به مدرسه بفرستید و بین دختر و پسر فرق نگذارید. سیدمحمود، اجاره‌بهای آن را هم برای دانش‌آموزان بی‌بضاعت مدرسه خرج می‌کرد و کفش، لباس و لوازم تحریر خریده، بین آن‌ها توزیع می‌کرد.
پ. و.
در همین دوران که محمود در زندان قصر بود، گروه افسرانی که می‌خواستند بر ضدّ رضاشاه کودتا کنند نیز آن‌جا بودند. یکی از آن‌ها می‌گفت: «یک روز که ما را به حمّام زندان بردند، دیدیم که جوانی آن‌جاست و در حین استحمام، زیر دوش، با شور خاصّی مثنوی می‌خواند. حالت پرشور او، ما را تحت تأثیر قرار داد. بعد که بیرون آمدیم، دیدیم که طلبهٔ جوانی است. خیلی تعجّب کردیم؛ چون در آن زمان، در حوزه‌ها، مثنوی را لای نمد می‌پیچیدند تا مبادا نجس شوند.»
پ. و.
«ما گرفتار نابسامانی و دیکتاتوری هستیم. حالا یک نفر خارجی این قرآن را می‌خواند و می‌خواهد مسلمان شود. در مسجد، کفش او را می‌دزدند. بعد برای انجام کاری به ادارهٔ گذرنامه می‌رود. در آن‌جا، از پاسبان تا رئیس شهربانی، از او رشوه می‌خواهند. او هم وضع مملکت ما را می‌بیند و می‌گوید اگر مسلمانی این است که من غلط کرده‌ام که مسلمان بشوم.
پرتو
امروز که در مسجد نبوی نشسته‌ایم و باید مسلمانان درس توحید و ایمان از محل بگیرند، عدّه‌ای مبهوت تجمّلات و قندیل‌ها هستند و هر امام‌زاده‌ای که گنبد طلا و فرش‌ها و اساس و ساختمان پُربها داشته باشد، بیشتر مورد توجّه است. همین توجّه به ظواهر است که چشم حقیقت‌بینی را از مسلمان گرفته است. عالم دین را از لباس گشاد و عمامهٔ بزرگ می‌شناسند و قدرت ادارهٔ مملکت‌داری سلاطین را با کاخ و تشریفات.
پ. و.
«چرا از احادیث صحیح و معتبر استفاده نمی‌کنی؟ شما باید از این اسلام ذهنی و سنّتی بیرون بیایید. چه کسی جرئت داشت ریسمان بر گردن علی بیندازد و او را کشان‌کشان تا مسجد ببرد که شماها می‌گویید. این‌ها اهانت است. چرا از شخصیّت علی و از خطبه‌های او نمی‌گویید. بیش از هزارسال است که ما آخوندها، ما شیعه‌ها می‌خواهیم با کوچک کردن شخصیّت علی، حقّش را بگیریم و ملک فدک را هم به اولاد فاطمه برگردانیم.»
sahebeh68
مرحوم پدرم، از اقوام پدر سیّدمحمود طالقانی بود. پدرش سیّدابوالحسن نام داشت و از علمای بزرگ بود که همراه سیّدحسن مدرّس به مخالفت با سیاست‌های ضدّ مذهبی رضاخان برخاست. سیدابوالحسن، از طریق ساعت‌سازی و مختصر املاک پدری‌اش امرار معاش می‌کرد. او وجوه شرعی را قبول نمی‌کرد
Sajjad Nikmoradi
ـ دهکدهٔ گلیرد؛ زادگاه آیت‌الله طالقانی، در ناحیهٔ بالای طالقان و در دامنهٔ کوهپایه‌های البرز جنوبی قرار دارد. آثار و اسنادی که بر جا مانده، نشان می‌دهد که این دِه کوچک کوهستانی، جایگاه سادات بوده است. کارگردان، حرفش را قطع کرد و گفت: «اجداد آیت‌الله طالقانی، از همین سادات و اهل علم و دین بودند که به کار زراعت مشغول بودند. سلسله نسب آیت‌الله طالقانی را سی و شش پشت که به عقب برگردیم، می‌رسد به امام محمّد باقر.»
Sajjad Nikmoradi
خمینی، مالک اشترت کو؟ خمینی، بگو ابوذرت کو؟
پرتو
پس از پیروزی انقلاب، درگیری‌هایی در کردستان آغاز شد. گروه‌هایی می‌خواستند این استان را از ایران جدا کنند. اواخر اسفند ۵۷، خبر درگیری شدید مسلّحانه بین گروه‌ها در شهر سنندج به گوش رسید. عدّه‌ای سراغ سیدمحمود آمدند و اصرار کردند برای خاتمه دادن به این جنجال‌ها، به کردستان برود. سیدمحمود در اوّلین روز سال ۱۳۵۸، همراه هیئتی راهی سنندج شد. شب‌هنگام به کرمانشاه رسیدند. هیئت همراه اصرار داشتند که آن شب را در کرمانشاه بمانند و روز بعد حرکت کنند؛ امّا، سیدمحمود با صراحت گفت: «ما آمده‌ایم که به خون‌ریزی پایان دهیم. من چه‌طور می‌توانم شب را در این‌جا بمانم؛ در صورتی که در سنندج برادرکشی ادامه دارد؟»
پ. و.
سیدمحمود، پس از پیروزی انقلاب، نظام شورایی را پیشنهاد داد. او از این پیشنهاد، دو هدف داشت؛ یکی آزادی و دیگری عدالت اجتماعی. سیدمحمود می‌گفت که مردم باید در سرنوشت‌شان دخالت داشته باشند و سرپرست‌هایشان را خودشان انتخاب کنند.
پ. و.
بعد از سقوط پایگاه‌ها و تصرّف کاخ‌ها و قصرهای شاهنشاهی، عدّه‌ای فرصت‌طلب برای به دست آوردن غنیمت، دست به تخریب و غارت زدند. سیدمحمود در اطّلاعیه‌ای که از رادیو پخش شد، از مردم خواست که کاخ‌های سلطنتی را حفظ کنند تا به نمایش گذاشته شود.
پ. و.
اگر آقای طالقانی نبود، چه کشتاری می‌شد توی همین تهرون! نام طالقانی، آبی بود که بر آتش خشم مردم ریخته می‌شد.
پ. و.
سیدمحمود، از همه می‌خواست که از تخریب، غارت، مجازات‌های خودسرانه و انتقام‌های فردی بپرهیزند که این‌ها به سود دشمن است.
پ. و.
در آن روزها اغلب سعی می‌کردند از موقعیت استفاده کنند و با باز شدن راه‌های خارج از کشور، به دیدن امام خمینی در پاریس بروند. وقتی به سیدمحمود پیشنهاد شد، گفت: «فعلاً در کنار این انقلاب ماندن و به درد مردم رسیدن، واجب‌تر است.»
پ. و.
یک بار در مورد عزاداری محرّم در سخن‌رانی‌اش گفت: «همین تهران را ببینید که چگونه عزاداری‌ها را به صورت دسته‌بندی و خیابان‌گردی درآورده‌اند. روز عاشورا، یکی از ناحیهٔ بازار حرکت می‌کند و دیگری از طرف دربار. یکی، از دستهٔ ترک‌هاست و دیگری، دستهٔ فارس‌ها. داش‌ها و چاقوکش‌های محل هم جلو دسته‌ها، سر و پا برهنه راه می‌افتند. وقتی به هم می‌رسند، به بهانهٔ این‌که دستهٔ فلان حاجی نباید از دستهٔ شعبان بی‌مخ جلو بیفتد، یک‌دفعه امام حسین را رها کرده، با چوب و چماق و عَلَم به جان هم می‌افتند و استعمار و دشمنان هم همین چیزها را از قیام امام حسین می‌خواهند.»
پ. و.
در آن زمان که برخی از علما، داشتن رادیو و شنیدن برنامه‌هایش را گناه می‌دانستند، سیدمحمود، دعوت رادیو تهران را پذیرفت و در سال ۱۳۲۵، اوّلین گفتار رادیویی خود را به روشی نو در دو بحث «حقیقت تربیت» و «خداشناسی فطری» به صورت پرسش و پاسخ بین روحانی و دانشجو در چهل برنامهٔ هفتگی اجرا کرد. مجموعهٔ آن‌ها با نام «گفتارهای دینی، اجتماعی، فلسفی، تربیتی» در همین سال چاپ و منتشر شد. برخی از روحانیون، در آن زمان اعتراض کردند که چرا او در رادیویی صحبت می‌کند که فحشا و فساد را تبلیغ می‌کند. محمود، در جواب این اعتراض‌ها می‌گفت: «در شرایطی که دنیا در حال تحوّل است، اگر ما نتوانیم بخشی از این وسیله را پر کنیم، همان بخش هم به فساد می‌افتد.»
پ. و.

حجم

۱۲۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۲۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰
۵۰%
تومان