کتاب اسماعیل
۳٫۶
(۱۷)
خواندن نظراتمعرفی کتاب اسماعیل
«اسماعیل» نام رمانی از امیر حسین فردی است.
ماجرا در یک محله به اسم قنبرآباد میگذرد. راوی داستان دانای کل است. اسماعیل زاغو که جوانی زیبارو، بلوند، کتابخوان و ورزشکار است به قهوه خانه علی خالدار رفت و آمد می کند. آغاز داستان نویسنده کمی از حال و هوای محله و شخصیتهای داستان می گوید و داستان به آهستگی وارد زندگی اسماعیل و گذشته و حال او میشود:
«چند ماهی بود که سر و کله اسماعیل زاغول بیشتر توی قهوه خانه پیدا می شد؛ صبح و عصر و حتی شب. تازه به صورتش تیغ می انداخت. چشم هایش آبی بود و پوستش سفید و اگر با موهای بلند و بلوطی سرش ورنمی رفت، یک جور آشفتگی قشنگی داشت. اسماعیل زاغول باشگاه می رفت و زیبایی اندام کار می کرد. توی خانه هم یک جفت دمبل داشت که جلوی آیینه می ایستاد و بازو سرشانه کار می کرد. روی هم رفته قدبلند و خوش اندام بود. بچه ها اسی خوشگله صدایش می کردند، اما علی خالدار فقط توی دلش می گفت، اسی خوشگله؛ به زبان که می آمد، اسماعیل صدایش می زد. بعضی وقت ها هم می گفت: «اسی، اسی جان!» هرچه علی خالدار، کوتاه و تیره بود، در عوض اسماعیل، بلند بود و روشن. مرض کتاب خواندن داشت؛ آن هم داستان های پلیسی و عشقی، همین طور کیهان ورزشی. اهل سیگار و قلیان نبود، اما از چای بدش نمی آمد، به خصوص از چای علی خالدار. می گفت: «عین چای مادرم بهم مزه می ده!» دور و بَر ظهر می آمد. خودش می رفت سر سماور و چایی می ریخت. همان نزدیکی، پای پیشخوان، پشت میز می نشست و کتابش را باز می کرد و چشم های آبی اش روی سطرها دودو می زد. علی خالدار وقتی می دیدش، می گفت: «چطوری اسماعیل، میزونی یا نه؟» در هر حال که بود، جواب می داد: «میزونم.»
خانهام همین جاست؛ خاطرات افسانه قاضی زاده
گلستان جعفریان
از چنده لا تا جنگشمسی سبحانی
هفت روز آخرمحمدرضا بایرامی
نام: سیدرضارضا جمشیدی
هراییسعید تشکری
وسوسه های نوشهکیانوش گلزار راغب
روزهای بیآینه (خاطرات منیژه لشکری، همسر آزاده خلبان، حسین لشکری)گلستان جعفریان
سنگریزههایی که شمارش نشدند (خاطرات سرتیپ قیس صبیح الزیدی)فاطیما فاطری
دینعلیرضا مسرتی
زائران کوهستان مه آلودمحمدرضا بایرامی
روزی که عمهخورشید مردمنیژه آرمین
کالکهای خاکی: خاطرات شفاهی سرلشکر پاسدار محمدعلی (عزیز) جعفری (از تابستان 1335 تا تابستان 1361)محمدعلی (عزیز) جعفری
از راست نفر سومزهرا حیدری
عقاب های تپه ۶۰محمدرضا بایرامی
ای کاش گل سرخ نبودمنیژه آرمین
یکی از این روزها به بلوغ رسیدممحمود نجیمی
حجم
۲۲۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
حجم
۲۲۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
قیمت:
۸۷,۰۰۰
۴۳,۵۰۰۵۰%
تومان
نظرات کاربران
یادش بخیر😳 این کتابو از نمایشگاه کتابِ سالِ94 خریدم. بعد یه هفته ی پرکار و پردرس😳,وقتی که از خستگی نمیتونستم چشمامو باز نگه دارم شروعش کردم,یه نفس خوندم و تا چند ساعت بعدش کتابو تموم کردم😊 پایان بندی بی نظیری داشت. برم برای بار
این کتاب داستان جذاب و کشش داری داره منتها بنده که با دیگر آثار استاد فردی آشنا هستم و تازه این کتاب رو خوندم اولش باور نمیکردم که این اثر برای آقای فردی باشه به خصوص در قسمت توصیفات و آرایه
سلام من کتاب اسماعیل رو ظرف ۴۸ ساعت خوندم چند صفحه که خوندم تصور کردم داستان مربوط به دهه ۳۰ هست تا اینکه میره شمال و اونجا روی سنگ قبر میرزا ملک نوشته در گذشت ۱۳۴۷ معلوم میشه داستان مربوط به دهه
این اولین کتابیه که از مرحوم فردی خوندم داستان پردازی هنرمندانه ای داره و قلم روانی...
با چند فصل قبل از فصول آخر نتونستم ارتباط بگیرم و داستان به نظرم قفل کرده بود اما از باقی رمان واقعا نمیشه گذشت، شیرین و جذابه. پر از توصیفات دلنشین، ملیح و استادانه است. در پیاده کردن و جاگذاری ایدئولوژی
جلداولش خوبه جلد دومش عالی
خیلی دوست نداشتم
این کتاب و چند سال پیش خونده بودم،اسمش یادم رفته بود دوباره گرفتم،یک داستان ساده و زیبا از مردم کوچه و بازار در پیش از انقلاب،قابل فهم ومثل خیلی از داستانهای امروز پر از پیچ وخم وزبان استعاری وگفتارغیر قابل
به شخصه عاشق این کتابم. نسخه چاپیش رو خوندم. واقعا زیباست
اون بخش از کتاب که اسماعیل تو قطار بود رو چندین بار باید خوند،این قدر توصیفات کامله از افراد داخل کوپه.