دانلود و خرید کتاب شازده حمام (جلد چهارم) محمدحسین پاپلی‌یزدی

معرفی کتاب شازده حمام (جلد چهارم)

کتاب شازده حمام (جلد چهارم) نوشتهٔ محمدحسین پاپلی یزدی است. انتشارات پاپلی این ناداستان را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی خاطرات دوران کودکی نویسنده.

درباره کتاب شازده حمام (جلد چهارم)

«شازده‌حمام» عنوان مجموعه‌ای است شش‌جلدی که خاطراتِ کودکی‌‌ محمدحسین پاپلی یزدی در دهه‌های ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ در شهر یزد را روایت می‌کند. این روایت‌ها را نمونهٔ تاریخ شفاهی یزد دانسته‌اند که با لحنی شیرین بسیاری از باورها و خرافات و تجربیات مردمان گذشته را بیان کرده است. اوضاع اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی ایران در خلال روایات کتاب تصویر می‌شود. این کتاب جلد چهارم از این مجموعه است. در انتهای کتاب شازده حمام (جلد چهارم) روایتی آمده است از خاطرات یکی از شاگردان نویسنده در دانشگاه ریودوژانیریو در برزیل که عمدتاً اولین جلسات ورود پاپلی را به کلاس و صحبت‌کردن او را با لهجهٔ یزدی روایت کرده است. این دو پس از سال‌ها، دوباره یکدیگر را در برزیل ملاقات می‌کنند و برای چند روز به سفر می‌روند. این ناداستان رابخوانید.

در یک تقسیم‌بندی می‌توان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشته‌هایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق می‌شود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و به‌دلایلی دیگر شروع به نوشتن می‌کند. در مقابل، در نوشته‌های غیرواقعیت‌محور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز می‌زند و این گونه به‌عنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیت‌محور) طبقه‌بندی می‌شود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم هم‌نوعان است (البته نه به‌معنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدف‌های دیگر ناداستان‌نویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمون‌های بی‌شماری می‌پردازد و فرم‌های گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی می‌تواند شامل این‌ها باشند: جستارها، زندگی‌نامه‌ها، کتاب‌های تاریخی، کتاب‌های علمی - آموزشی، گزارش‌های ویژه، یادداشت‌ها، گفت‌وگوها، یادداشت‌های روزانه، سفرنامه‌ها، نامه‌ها، سندها، خاطره‌ها و نقدهای ادبی.

خواندن کتاب شازده حمام (جلد چهارم) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ناداستان، زندگی‌نامه، خاطرات و ادبیات محلی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شازده حمام (جلد چهارم)

«مادرش کُرد است و پدرش ترک. پسرک سه‌ساله بود که او را به مهدکودک گذاشتند. بچه‌ها فارسی را با لهجهٔ غلیظ کرمانی حرف می‌زدند. پنج‌ساله بود که با پدرش ترکی صحبت می‌کرد، با مادر و برادرش کردی و با بچه‌های هم‌کلاسی فارسی. نامش امید بود. مادرش دائم می‌گفت ما در این شهر غریبیم. هوای کرمان به او سازگار نبود. به همسرش می‌گفت: «کاری بکن تا به مهاباد برگردیم. به ارومیه برگردیم.» مرد ژاندارم بود و زن خانه‌دار. مرد به زن می‌گفت: «آخر بندهٔ خدا، من که به خواست خودم به این شهر نیامدم. تبعیدم کردند.» بالاخره زن در طول چند سال آن‌قدر گفت و گفت تا رؤسا به تقاضای مرد رضایت دادند. مرد به ارومیه منتقل شد؛ یعنی پس از هشت سال به ارومیه برگشت. زن اصالتاً اهل روستای چناقلو بود؛ روستایی نزدیک مرز ترکیه. از بخش نازلو. امید فقط چند بار به آن روستا رفته بود. آنجا هرگز ساکن نبود.

نام پدرش علی بود. علی ابوالحسنی. مادرش چهار فرزند آورده بود. بچهٔ اول دختر بود. اسمش را آرزو گذاشتند. آخر، زن و شوهر آرزوها داشتند. آرزوهای دورودراز. فرزند دوم پسر بود. نام ایوب را برایش برگزیدند. ایوبی که باید صبر ایوب را هم می‌داشت، چون علاوه بر معلولیت، کر و لال هم بود. در دوره کودکی چشم‌هایش هم مشکل پیدا کرد. باوجود آن‌که چشم‌هایش را عمل کردند، بینایی یک چشمش را کامل از دست داد و نابینا شد. چشم دیگرش اندک سویی داشت. پدر و مادر بدون آن‌که بدانند، اسمش را ایوب گذاشتند. آن‌ها نمی‌دانستند که ایوب آن‌ها باید صبر ایوب داشته باشد. امید سومین فرزندی بود که در کرمان به دنیا آمد. پس از او فرزند سومشان «افسانه» پا به این جهان گذاشت.

سرانجام پس از هشت سال اقامت در کرمان، مرد به شهر خودش ارومیه منتقل شد. مادر امید راضی بود. می‌گفت: «حالا در شهر خودم هستم. پیش قوم‌وخویش‌های خودم. حالا دیگر غریب نیستم. پیش هم‌زبان‌هایم هستم. تا مهاباد و روستای چناقلو راهی نیست. به سقّز و سردشت پیش بستگانم می‌روم. بچه‌هایم از بی‌کسی درآمدند.» محمد پدربزرگ امید، دَه بچه و دو همسر داشت. صدیقه، جعفر و خدیجه از یک مادر بودند. کلثوم، داریوش، خسرو، کمال، سعید، کامران و جمال از مادر دیگر.»

rezi
۱۳۹۷/۰۸/۲۰

من دارم جلد چهارم و می خونم عالی هر چهار جلد واقعا برام خواندنی و شیرین بود جز معدود کتابایی که با خوندنش همزمان هم تاریخ می خونی (قبل و بعد از اسلام 😉)هم با جغرافی کشورت آشنا میشی هم

- بیشتر
لیلا اردشیری
۱۳۹۹/۰۲/۱۳

با مطالعه این کتاب گوی تجربه های دیگران را بدون پرداخت هزینه هایی که آنان برای کسب این تجارب پرداخته باشند به دست میآورید هرچند که در برخی جاهای کتاب با عقاید نویسنده در تحلیل وقایع موافق نبودم لکن نویسنده

- بیشتر
کاربر ۱۴۹۷۲۱۸
۱۳۹۹/۱۲/۱۵

کتاب شازه حمام استاد پاپلی من را نا خود اگاه به یاد استاد مرحوم جعفر شهری باف با ان اثار خیره کننده و قلم بسیار روانش انداخت. این کتاب علاوه بر بیان زندگی سراسر ماجرایجویی استاد ، اطلاعات ذیقیمتی را

- بیشتر
Amir
۱۳۹۹/۰۵/۲۸

دوستان جلد پنجم هم اومده با عنوان شازده حمام در میان کردها، طاقچه لطفا این عنوان را هم در طاقچه قرار دهید با تشکر

سیم
۱۳۹۷/۰۷/۱۳

بسیارعالی

Shiva
۱۳۹۷/۰۶/۱۶

عالی من دنبال نسخه چاپی جلد چهارم کتاب بودم که نخوانده بودم اما الان توی طاقچه است تشکر که این کتاب را اوردید

Parvane Mohamadi
۱۳۹۸/۰۲/۱۷

من چهار جلد شازده حمام را خواندم و خیلی لذت بردم واقعا عالی بود یک رمان مستند که مسائل اجتماعی را با قلم بسیار قوی نگارش کرده ؛ نویسنده پاپلی یزدی خاطرات خود وفقر را در جامعه بخوبی به تصویر

- بیشتر
bahar
۱۳۹۷/۰۶/۱۵

کتاب خوبیه به خصوص برا پدرومادرا به یاد خاطرات بچگی شون

anahita.bdbr
۱۳۹۸/۰۹/۲۴

جلد اول و دوم خیلی جالب بود. جلد چهارم متاسفانه برای من زیاد جالب نبود. ولی ارزش خواندن داشت.

A. Mozafary
۱۴۰۱/۰۲/۰۵

من امید ابوالحسنی را سرچ کردم خوشبختانه قبل از کرونا ویزاش حل شده و داشته میرفته پیش مادرش که یه نفر گفته نرو الان به خاطر کرونا ورود به نروژ ممنوعه اگر بری دیپورت میشی ایران اونم دست نگه داشته

- بیشتر
شهربانو می‌گفت زن‌ها اگر کار نکنند و با بازار سروکار نداشته باشند، خرافاتی می‌شوند. او می‌گفت آدم نمی‌تواند بیکار باشد. وقتی کار تولیدی و سازنده ندارد، می‌چسبد به کارهای باطل. دائم می‌رود جلسه‌های غیبت. آدم بیکار، متعصب و بی‌عقل می‌شود. آدمی که در دستش پول نباشد و نداند پول چطور به دست می‌آید، به درد نمی‌خورد. آدم بی‌خودی می‌شود.
مهرسام
استادها خوب درس می‌دادند. هنوز به استادهای دانشگاه بابت اضافه تدریس دستمزد نمی‌دادند. هنوز این فاجعهٔ پول و پول‌پرستی به نظام دانشگاهی راه نیافته بود. استادها حقوق ثابت داشتند. اگر در هفته بیست ساعت درس می‌دادند اگر پنج ساعت، همان حقوق را می‌گرفتند. اگر ۱۰ عنوان پایان‌نامه را هدایت می‌کردند اگر یکی، حق‌الزحمه‌شان یکی بود. چه روزگار نیکی! چه دانشگاه دور از وسوسه‌های پولی! این پول در دانشگاه‌ها چه فسادها و فاجعه‌هایی را که پدید نیاورده است! خدا بهتر می‌داند.
پ. و.
اعتیاد به قدرت، کشورها و ملّیت‌ها را نابود می‌کند
anahita.bdbr
ولی این عقیدهٔ من است. آدمی که جرأت گناه کردن ندارد، اصلاً آدم نیست. گاو و خر است. هیچ گاو و خری در تمام عمرش گناه نمی‌کند. آدم به گناه و توبه آدم است. آدم اگر گناه نکرده بود، هنوز توی بهشت وِلُو بود. آدم اگر گناه و توبه نمی‌کرد، ارزشش به اندازهٔ درخت‌ها بود.»
anahita.bdbr
شهرهای کوچک جایی است که در آن‌ها دهان‌های بسیاری برای حرف زدن و مغزهای کمی برای اندیشیدن وجود دارد.»
mahi
دخترم هرگز گناه نکرده است. من به پدرت گفتم دختری که هرگز گناه نکرده، به دردِ جرزِ دیوار می‌خورد. آن‌ها فکر کردند من شوخی می‌کنم. خندیدند. ولی این عقیدهٔ من است. آدمی که جرأت گناه کردن ندارد، اصلاً آدم نیست. گاو و خر است. هیچ گاو و خری در تمام عمرش گناه نمی‌کند. آدم به گناه و توبه آدم است. آدم اگر گناه نکرده بود، هنوز توی بهشت وِلُو بود. آدم اگر گناه و توبه نمی‌کرد، ارزشش به اندازهٔ درخت‌ها بود.»
mahi
«عده‌ای با فردوسی و شاهنامه مخالف‌اند. بهانه‌شان این است که فردوسی درباره شاهان حرف زده است. اما آن‌ها به دلیل همین کلمهٔ خرد با فردوسی مخالف‌اند؛ چون می‌دانند که اگر پای عقل و خرد به میان آید، بساط آن‌ها برچیده می‌شود. آن‌ها با عقل، خرد، اندیشه، فکر و ابراز نظر، رأی و ارائه طریق بر مبنای عقل مخالف‌اند. اگر خِرد به میان آید، خرافات از بین می‌رود. آن‌ها که درآمدشان از خرافات و بی‌خردی است، ضرر می‌کنند. پس آن‌ها با شاهنامه و فردوسی مخالف‌اند. آن‌ها با هر کس که اهل خرد و عقل باشد، مخالف‌اند.»
مهرسام
اگر دزدها (همه رقم دزد) از جیب‌بر گرفته تا دزد اداری که اختلاس می‌کند، به مدت ده سال کار خود را تعطیل کنند، حداقل چهارصد هزار نفر در کشور بیکار می‌مانند. از پلیس و زندانبان و قاضی گرفته تا قفل ساز و زنجیر ساز و نرده ساز، دوربین ساز، فروشنده‌های تلویزیون‌های مداربسته، نصّاب، قاضی دادگستری، زندان ساز، آشپز زندان و غیره و غیره، همه بیکار می‌مانند و باید کار دیگری پیدا کنند. تازه، برای این‌که دزدی اداری انجام نشود، چه تعداد از افراد اسناد اداری و مالی را کنترل می‌کنند؟ برای ساخت اتاق‌هایشان، ساختمان‌هایشان، چقدر تجهیزات و مواد و مصالح ساختمانی لازم است؟ میلیاردها خرج می‌شود تا معدن آهن کشف شود. میلیاردها خرج می‌شود تا سنگ آهن، به آهن و میلگرد تبدیل شود. هزاران نفر کار می‌کنند تا میلگرد به پنجره و حفاظ‌های سرنیزه‌ای برای لبه دیوارها تبدیل شود.
پ. و.
درس موسیقی در مدرسه تعطیل شد. معلم قرآن ما مرحوم آسیدجواد جلیلی، ناظم مدرسه بود. یکی از بچه‌ها (فکر کنم فرهاد وطنخواه) از ایشان پرسید: «چرا چند هفته است معلم موسیقی به مدرسه نمی‌آید؟» آسید جواد که حسابی از فشار بیرون به مدرسه و آموزش‌وپرورش به خاطر درس موسیقی ناراحت بود، گفت: «فعلاً با کِش تنبانتان ویولن بزنید تا ببینم جواب آشیخ‌علی چیست؟» و این شد که من هر وقت ویولن می‌بینم، ناخودآگاه به یاد کِش تنبان می‌افتم.
شهاب
اگر دولت‌ها بگذارند. اصلاً ملت‌ها حوصلهٔ جنگ ندارند. این دولت‌ها و سیاستمداران و سرمایه‌داران عظیم بین‌المللی هستند که به خاطر قدرت و ثروت و شهوت، جنگ می‌آفرینند. ملت‌ها باهم خیلی مهربان‌اند.
سید مهدی
من از کلاس‌های پروفسور پاپلی بهره‌های فراوان بردم، ولی بزرگ‌ترین بهره‌ام پس از آشنایی با ایشان، «اجتماعی شدن» بود. او به من آموخت چگونه دور هم جمع شویم و چطور از زندگی اجتماعی لذت ببریم. چگونه کار جمعی انجام دهیم. او از شاعران ایرانی اشعاری می‌خواند و ترجمه می‌کرد و ما را تا حد زیادی با ادبیات غنی ایران آشنا کرد؛ ادبیاتی که به انسان مفاهیم صلح‌دوستی و انسانیت را می‌آموزد. ما در جلسات از شاعران بزرگ آمریکای لاتین امثال «اِمه سِزر» شعر می‌خواندیم و دوستانی بودند که گیتار می‌زدند.
پ. و.
در دنیای فعلی حدس زده می‌شود دست‌کم ۲۵ درصد اقتصاد جهان بر محور دزدی، قاچاق، اعتیاد، جرم و جنایت، ترور و عوامل بازدارندهٔ این جرائم می‌چرخد. شما فکر می‌کنید همین سیستم نه‌چندان پیچیدهٔ دزدگیر ماشین و اعلام خطر سرقت که در بانک‌ها، طلافروشی‌ها و فروشگاه‌ها نصب است، سالانه چقدر چرخش مالی دارد؟ در این دنیای مادی که همه‌چیز بر مدار پول می‌چرخد، چه کسی می‌تواند جرم‌زدایی کند؟ حتی فرهنگ‌سازی برای رفع این مسائل، به یک اقتصاد تبدیل شده است. یک‌جور کاسبی است. خداوند که از ذهن و قلب مردم بیرون رفت، جایش پاسبان، قاضی، زندان، زندان ساز، دوربین مداربسته و... می‌نشیند. فرزندانمان را با فرهنگ انسانی تربیت کنیم. شاید یک اقتصاد صحیح‌تر و کم‌هزینه‌تر جایگزین این اقتصادِ افسارگسیختهٔ پرهزینه شود.
پ. و.
باید جرم‌زدایی و زندان‌زدایی کرد. در سراسر دنیا بسیاری از جرم‌ها، واهی است. فقط برای ترساندن مردم و پر کردن زندان‌هاست. دزدی و زندان هم بخشی از اقتصاد کشورهاست. زندان حتی نقش مهمی در اقتصاد دارد.
پ. و.
خشم مردم نمونه‌ای از خشم خداوند است.
پ. و.
در آن زمان بُرد ارتباطات کوتاه، اما عمق آن زیاد بود. ارتباطات احساسی و عاطفی بود. روابط دوستانه و انسانی ایجاد می‌کرد. در آن روزها ارتباطات و اطلاعات بیشتر توسط زن‌ها عملی می‌شد. حالا رسانه‌های بسیار پیشرفته عهده‌دار این امر هستند. حالا بُرد ارتباطات بلند و جهانی است، اما عمق آن بسیار کم است. ارتباطات امروزی، عقلی و اقتصادی است. عواطف و احساسات بشری بازیچهٔ سیاست و سیاست‌بازان است. رسانه‌های ارتباطی هم ابزاری در اختیار آن‌هاست.
پ. و.
حالا من نمی‌فهمم عده‌ای مسجد می‌سازند یا یک تشکیلات اقتصادی درست می‌کنند. برای مجلسِ ختم، چندصدهزار تومان و گاه چند میلیون تومان پول می‌گیرند. اول پول می‌گیرند بعد درِ مسجد را باز می‌کنند. فاصلهٔ دو نماز هم درِ مسجد بسته است. در عصر حکومت‌های کفر، مسجد خانهٔ خدا بود. در عصر حکومت‌های اسلامی مسجد به یک مکان اقتصادی و محل کسب درآمد تبدیل شده است. یاللعجب! مگر کسی برای خدمت به امام حسین (ع) پول می‌گرفت؟ حالا ممکن بود چهار نفر پولدار یک وعده ناهار یا شام به خدمتگزاران مراسم روضه و سینه‌زنی بدهند. حالا در عصری که دولت اسلامی است، عده‌ای دستگاه امام حسین (ع) را به بنگاه اقتصادی مبدل کرده‌اند. خدا عاقبت همه را ختم به‌خیر کند! در طول تاریخ هیچ‌گاه مساجد این‌قدر از خدا دور نشده بودند. از خدا دور شدند تا به اقتصاد وصل شوند!
پ. و.
حاج‌آقای وزیری به کارمندان می‌گوید: «ما کتابخانه را برای همه ساخته‌ایم. برای مسلمانان، برای شیعه و سنی، یهودی، زردشتی، مسیحی، ارمنی و حتی افرادی که ما از منظر دینی و مذهبی آن‌ها را قبول نداریم.» ایشان به کتابدارها سفارش می‌کند: «هر کس اینجا آمد، از ایمانش نپرسید و به او کتاب بدهید. اگر فهمیدید که مسلمان نیست، حتماً بیشتر به او تعارف کنید.» از آن روز که باید سال ۱۳۴۲ باشد، همه کارمندان کتابخانه فهمیدند که کتابخانه به همه تعلق دارد. مثل این‌که شهر و مملکت متعلق به همه است.»
پ. و.
ما فریادها را می‌شنویم، ولی آیا آن‌ها را می‌فهمیم؟ میلیون‌ها پناهنده فلسطینی، کُرد، عراقی، سوری، یمنی، آفریقایی، ویتنامی، کامبوجی و... همین وضع، بلکه بدتر را دارند. من که از اصل خود بریده نشده‌ام، چگونه می‌توانم مفهوم این بیت شعر را درک کنم: امشب سخت تنها مانده‌ام آینه را بغل کرده‌ام در این دنیای استوار بر بی‌عدالتی، قدرت، پول و ...، یک زن دورافتاده از اصل خویش و تنها در غربت، می‌تواند فقط عکس خود را در آینه بغل کند. کاش هیچ‌کدام از جنگ‌آفرینان به دنیا نمی‌آمدند! کاش همه مرزها پل می‌شد!
پ. و.
زندگی مردم را حکایت و روایت می‌کنیم. آن را شرح می‌دهیم، می‌گوییم، می‌نویسیم، می‌خوانیم و می‌دانیم. ولی آیا واقعاً زندگی مردم را می‌فهمیم؟ درک می‌کنیم؟ و یا فقط زندگی مردم را می‌دانیم؟ شعر، این کلام فشرده، بیانگر زندگی مردم است. آیا بسیاری از اشعار را می‌فهمیم یا فقط می‌دانیم؟ اگر واقعاً زندگی مردم را می‌فهمیدیم، جهان چنین بود؟ اگر فرماندهان جنگ‌ها که در کاخ‌هایشان در امنیت زندگی می‌کنند، مفهوم بمب و خمپاره، ویرانی، مرگ و زخمی‌شدن، فراری شدن، آوارگی، تحمل گرسنگی، تحقیر شدن و... را می‌فهمیدند، اصلاً جنگ می‌آفریدند؟ جنگ می‌کردند؟ جنگ را ادامه می‌دادند؟
پ. و.
می‌پرسم: «شما حدود پنجاه سال است که در سوئد هستید... .» سرش را به نشانهٔ تأیید پایین می‌آورد و می‌گوید: «درست امسال پنجاه سال است که در سوئد هستم.» می‌پرسم: «به نظر شما علت اصلی توسعه در سوئد چیست؟» ایستاده مشغول صحبت هستیم. در همین بین همسرش با او تماس می‌گیرد. می‌گوید همسرش منتظر اوست و باید به منزل برگردد. لحظهٔ خداحافظی است. می‌گوید: «تمام دلایل توسعهٔ سوئد در چند کلمه خلاصه شده است: آزادی، دموکراسی، عدالت اجتماعی، مشارکت مردمی، جهان‌بینی صحیح و سعه‌صدر. سوئد توسعهٔ خود را در توسعهٔ کشورهای دیگر می‌داند نه در تخریب آن‌ها. بدون این اصول، سوئد صدبار از جنوب مراکش و از صحاری آفریقا عقب‌افتاده‌تر می‌شود.»
حمید ثروت(تلگرام :hamid1408)

حجم

۱۰۲۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۶۴ صفحه

حجم

۱۰۲۰٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۳۶۴ صفحه

قیمت:
۸۵,۰۰۰
تومان