دانلود و خرید کتاب نسیم سبز خاطره‌ها علی شیرازی
تصویر جلد کتاب نسیم سبز خاطره‌ها

کتاب نسیم سبز خاطره‌ها

نویسنده:علی شیرازی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نسیم سبز خاطره‌ها

کتاب «نسیم سبز خاطره‌ها» برای آشنایی بیشتر مردم با تقریظ‌های مقام معظم رهبری و شناخت اجمالی کتاب‌های مورد نظر معظم‌له منتشر شده است. برخی کتاب‌ها موردنظر مقام معظم رهبری درباره آنها دست نوشته به یادگار گذاشته‌اند به چاپ هفتادم و صدم و برخی کتاب‌های تازه انتشار یافته به سرعت به چاپ سی‌ام و چهلم رسیده است. عناوین اثر‌های معرفی شده در این کتاب همراه با تقریظ‌های مقام معظم رهبری درباره هر اثر، عبارتند از: «سفر به قله ها، هنگ سوم، قصه‌ی فرماندهان، جشن حنابندان، تیپ ۸۳، پرواز شماره‌ی ۲۲، خداحافظ کرخه، شانه های زخمی خاکریز، نجیب، زنده باد کمیل، یادیاران، جنگ خیابانی، فرهنگ جبهه، تپه های لاله سرخ، جدال در زیویه، مقتل، دا، نونی صفر، خط فکه، گزارش یک بازجویی، اردوگاه عنبر، عبور از آخرین خاک ریز، جنگ پابرهنه، فرمانده من، پابه پای باران، مدال و مرخصی، دسته یک، خاک های نرم کوشک، ضربت متقابل، همپای صاعقه، یادداشت‌های ناتمام، بابانظر، از الوند تا قرویز، سفر سرخ، آتش به اختیار و من و کتاب.» نویسنده کتاب درخصوص این اثر می‌گوید: «ما در این کتاب‌ سعی کردیم چند نکته را مورد توجه قرار بدهیم. اول نگاه مقام معظم رهبری به دفاع مقدس و فرهنگ آن، دوم اهمیت این فرهنگ در رابطه با حفظ ارزش‌ها و صدور انقلاب اسلامی و سوم باتوجه به نگاه ایشان، تقریظات به‌گونه‌ای انتخاب شدند که کتاب‌هایی مورد توجه قرار بگیرند که وقتی افراد این کتاب‌ها را مطالعه می‌کنند، قطعاً گرایش‌شان به مطالعه‌ی کتاب خصوصاً کتاب‌های دفاع مقدس افزون‌تر شود. چهارم سعی شد در این کتاب خلاصه‌ای از آن کتاب‌ها آورده شود که اگر کسی نتوانست کتاب را پیدا کند، بتواند با مراجعه به کتاب «نسیم سبز خاطره‌ها»، نمایی از این کتاب را به دست آورد.»
S
۱۳۹۵/۱۰/۰۵

در این کتاب شما با چکیده ای از کتابهایی که در جزییات به آن اشاره شده آشنا میشوید و همچنین نظر مقام معظم رهبری در باره ی برخی کتابها بیان شده , راهنمای خوبی است برای خرید آنها.

m.s
۱۳۹۶/۰۳/۱۶

"کتاب باید هلو باشد"ازآقای محسن حدادی هم چنین موضوعی داره توصیه های حضرت آقا در مورد کتاب و کتاب خوانی ومعرفی چندین کتاب توسط ایشون

وقتی می‌خواهیم از سرزمینی بهتر بدانیم، باید قصه زندگی آدم‌هایش را بخوانیم.
چڪاوڪ
خداحافظ کرخه داوود امیریان با التماس من، سرش را بلند کرد. قطرات اشک روی گونه‌هایش لغزید و به زمین ریخت. مردد بود. در حالی که اشک‌هایش را پاک می‌کرد، گفت: «باز هم از کاروان شهدا عقب ماندیم... چند نفر دیگه از بچه‌های دسته ۳ گروهان نینوا پرشیب شهید شدند. حاج ‌حسین هم...» لبانش می‌لرزید و نمی‌توانست حرفش را تمام کند. دستش را فشردم و به تمنا در او خیره شدم که: «مگه من و تو توی گردان از هم بیگانه بودیم؟ حرفی نمی‌موند که به هم نگیم. حالا چی شده؟ چرا راحتم نمی‌کنی؟» مهدی با علامت سر حرف‌هایم را تأیید کرد و آهی کشید و گفت: «حاج‌ حسین هم به آرزوش رسید... حضرت زهرا(س) او را به غلامی قبول کرد.»
S
حنابندان اولین گام‌های قدمی است؛ هر چند که به قول خودش این‌ها زبان دل نمی‌شوند. ـ علی و مصطفی در حالی به شهد نشستند که لبخند بر لبانشان نشسته بود. ـ پیکر طلبه جوان، سهرابی، با توپ مستقیم تانک به دو نیم شد. ـ محاسن نعمت جان‌محمدی، فرمانده دسته، به خون سرش رنگین گشت و بهشتی، پیش چشمانم، در حال سجده چون پروانه سوخت. ـ ترکشی دیگر بر بوسه‌گاه پدر مصطفی نشست. دوستان زیادی در این آزمایش الهی پیروز شدند و با کارنامه قبولی نزد خدایشان پر گشودند و من همچنان بر جای مانده و راوی خاطراتشان گردیدم.
S
دا سیده زهرا حسینی، که دوران کودکی‌اش را در بصره گذرانده، در نوجوانی وارد خرمشهر می‌شود. هفده‌ساله است که جنگ ایران و عراق آغاز می‌شود. وی از همان آغاز به عنوان یک نیروی مقاومت وارد عرصه می‌شود و بیست روز از سی و چهار روز حماسه خرمشهر را درک می‌کند و به علت اصابت ترکش به نخاع، مجبور به ترک خرمشهر می‌شود. البته یکی دو بار به بهانه‌های مختلف به شهر بازمی‌گردد که به دلیل عمق جراحت، قادر به ماندن در خرمشهر نیست. وی در ابتدای جنگ برای ارضای کنجکاوی خود به بیمارستان خرمشهر می‌رود و به دلیل عدم آشنایی با کمک‌های اولیه و جثه‌ای نحیف، به صورت ناخواسته به غسال‌خانه قبرستان جنت‌آباد هدایت می‌شود و در کشاکش درونی با خود سرانجام به شست‌وشوی اجساد، کندن قبر و خوابیدن شب‌هنگام در غسال‌خانه و ... می‌پردازد.
S
هم‌پای صاعقه ایشان چهره‌ای است که هنوز ناشناخته مانده است. احمد متوسلیان دانشجوی مهندسی الکترونیک در دانشگاه علم و صنعت تهران بود. اما درس و دانشگاه را به خاطر نجات کردستان رها کرد و به جبهه غرب آمد. ایشان در اوایل خردادماه ۱۳۵۹ به همراه یک گروه سی ‌چهل نفره از سنندج که تقریبا صد و بیست ‌کیلو‌متر با شهرستان مریوان فاصله دارد، به مریوان هلی‌برد شدند و با یک درگیری برق‌آسا، این شهر را آزاد کردند... حاج احمد می‌گوید: «من خیال می‌کردم خودم آدم جسوری هستم؛ اما حاج ‌همت پاک روی دست ما زده بود.» همت می‌گفت: «زندگی من توأم است با جنگ. زندگی انسان، یک مبارزه دائمی است و مبارزه هم یعنی جنگ!»
S

حجم

۱۱۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۳۱۴ صفحه

حجم

۱۱۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۳۱۴ صفحه

قیمت:
۹۴,۰۰۰
۴۷,۰۰۰
۵۰%
تومان