
کتاب قصه های شب یلدا (جلد هشتم، میعاد در سبزه زار و خداحافظی نکن)
معرفی کتاب قصه های شب یلدا (جلد هشتم، میعاد در سبزه زار و خداحافظی نکن)
کتاب قصه های شب یلدا (جلد هشتم، میعاد در سبزهزار و خداحافظی نکن) نوشتهی فارس باقری و به همت نشر ویدا منتشر شده است. این کتاب بخشی از مجموعهای است که تلاش دارد روایتهای کهن شاهنامه فردوسی را با زبانی امروزی و در قالب داستانهایی تازه بازآفرینی کند. جلد هشتم این مجموعه دو روایت اصلی را در خود جای داده است: «میعاد در سبزهزار» و «خداحافظی نکن». هر دو داستان با الهام از شاهنامه و با نگاهی به دغدغههای معاصر، پیوندی میان گذشته و حال برقرار کردهاند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب قصه های شب یلدا (جلد هشتم، میعاد در سبزه زار و خداحافظی نکن)
کتاب قصه های شب یلدا (جلد هشتم، میعاد در سبزهزار و خداحافظی نکن) با قلم فارس باقری، دو داستان را در بستری از الهام و بازآفرینی روایتهای شاهنامه فردوسی روایت میکند. این کتاب بخشی از مجموعه شب یلدا است که هدف آن نزدیککردن ادبیات کلاسیک ایران به نسل امروز است. ساختار کتاب به گونهای است که داستانها را در قالب نمایشنامه و روایتهای داستانی ارائه میدهد و در عین وفاداری به ریشههای اسطورهای، به زبان و دغدغههای معاصر نیز توجه دارد. در «میعاد در سبزهزار»، تمرینهای یک گروه تئاتر برای اجرای داستان فرود و جریره از شاهنامه، با زندگی شخصی شخصیتها و خاطرات خانوادگیشان درهم میآمیزد. «خداحافظی نکن» نیز با روایتی امروزی، پیوندی میان نوجوانی امروز و داستانهای شاهنامه برقرار میکند و نشان میدهد چگونه قصههای کهن میتوانند در زندگی روزمره و روابط انسانی امروز جاری شوند. این کتاب با ترکیب روایتهای نمایشی، خاطره و بازگویی داستانهای شاهنامه، تجربهای چندلایه و متفاوت از بازخوانی متون کلاسیک ایرانی ارائه داده است.
خلاصه داستان قصه های شب یلدا (جلد هشتم، میعاد در سبزه زار و خداحافظی نکن)
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! در «میعاد در سبزهزار»، داستان با تمرین یک گروه تئاتر برای اجرای روایت فرود و جریره از شاهنامه آغاز میشود. فضای تمرین، روابط میان بازیگران و مدیر صحنه، و خاطرات شخصی فرهاد (مدیر صحنه) با روایت شاهنامه درهم میآمیزد. داستان اصلی، ماجرای فرود، پسر سیاوش و جریره است که بهدلیل بیتوجهی و لجاجت طوس، سپهدار ایران، در نبردی نابرابر کشته میشود. جریره، مادر فرود، پس از مرگ پسرش، در صحنهای تراژیک، اسبها را قربانی میکند و خود نیز به زندگیاش پایان میدهد. روایت تمرین تئاتر و زندگی روزمره فرهاد با خاطرات پدر از دسترفته و مادرش گره میخورد و مرز میان نمایش و واقعیت را محو میکند. در «خداحافظی نکن»، داستان حول محور نیما، نوجوانی امروزی، میچرخد که با رفتن پسرخالهاش منوچهر به خارج از کشور و دلخوریهای کوچک و بزرگ، به کتابی از شاهنامه پناه میبرد. نیما با خواندن و بازنویسی داستان سیاوش برای منوچهر، تلاش میکند پیوندی عاطفی و معنوی با او برقرار کند و از طریق قصههای کهن، معنای جدایی، بخشش و دوستی را بازتعریف کند. روایتهای شاهنامه در ذهن نیما با زندگی روزمرهاش درهم میآمیزد و مرز میان خیال و واقعیت را کمرنگ میکند.
چرا باید کتاب قصه های شب یلدا (جلد هشتم، میعاد در سبزه زار و خداحافظی نکن) را بخوانیم؟
کتاب قصه های شب یلدا (جلد هشتم، میعاد در سبزهزار و خداحافظی نکن) با بازآفرینی روایتهای شاهنامه به زبان امروز، فرصتی فراهم کرده است تا مخاطب نهتنها با داستانهای اسطورهای ایران آشنا شود، بلکه پیوند آنها را با دغدغهها و احساسات معاصر لمس کند. این کتاب با ترکیب فضای تئاتر، خاطره و روایتهای خانوادگی، تجربهای متفاوت از بازخوانی متون کلاسیک ارائه داده است. همچنین، بهواسطهی روایتهای موازی و شخصیتپردازی ملموس، امکان همذاتپنداری با شخصیتها و درک عمیقتری از مفاهیم جدایی، مرگ، بخشش و امید را فراهم میکند. برای کسانی که به دنبال نگاهی تازه به شاهنامه و کاربرد آن در زندگی امروز هستند، این کتاب میتواند الهامبخش باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان ادبیات کلاسیک ایران، دوستداران شاهنامه، نوجوانان و جوانانی که به دنبال پیوند میان روایتهای کهن و زندگی امروزی هستند، و کسانی که دغدغهی هویت، خانواده و روابط انسانی را دارند، پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که به نمایشنامهخوانی و روایتهای چندلایه علاقه دارند، این اثر جذاب خواهد بود.
بخشی از کتاب قصه های شب یلدا (جلد هشتم، میعاد در سبزه زار و خداحافظی نکن)
«زن: همیشه از همین میترسیدم پسرم. بخواب پسرم، بخواب. سرنوشت با من سر جنگ دارد، جانِ مادر. بخواب. یک روزی هر دو در دنیای دیگری باز به دنیا میآییم و همدیگر را خواهیم دید. در آن روز شاید تو زودتر از من به دنیا بیایی. در آن روزِ موعود، اگر باز به دنیا آمدی، به یال این اسبها دست بکش. به شیهه آنها گوش بده. آن روز شاید من نباشم. در آن روز که من نیستم، بر این اسب سرکش سوار شو. اسب را هی کُن پسرم. بگذار تو را به سبزهزاری دور ببرد. در آن روز که من نیستم، اگر توی دشتها تاختی، اگر به چشمهای رسیدی، از اسبت پیاده شو. به سطح روشن آب دست بکش. سردی و خنکی آب را حس کن و به یادِ من بیفت. به یادِ من که مادرِ توام. به یادِ من که هنوز عاشقتم. به یادِ من که لحظه لحظه تو را در آغوشم گرفتم تا بزرگ شوی. تا برسی به همین سبزهزار و به این چشمه روشنِ آب. تو تشنهای پسرم. منم تشنهام. حالا از آن چشمه جرعهای آب بنوش جانِ مادر. بنوش و به یادِ لبهای تشنه پدرت بیفت. به یادِ لبهای تشنه من که هنوز از تو سیراب نشدند. پس مشتی آب به خاک بریز. مشتی آب که در دل خاک برود. بعد بنشین و به رنگ خاکستری خاک نگاه کن. به خاکی که کمکم از دلش سبزهای بیرون میآید. به آن سبزه خیره شو. دوباره مشتی آب بریز و بگذار آن سبزه قد بکشد. بگذار از بطن خاک بیرون بیاید. سبزه را بو بکش جانِ مادر. به جای من با تمام ریههایت بوی سبزه را به نفس بکش. بگذار بوی این سبزه توی رگ و خونت بریزد. حالا من هم در آنجایم. پدرت هم در آنجاست. توی خون و رگ تو. تو همه ما را در آن سبزهزار پیدا میکنی. بیهیچ باد و ترسی. بیهیچ تلواسه و مرگی. عزیزم، جانِ مادر، دنیای بدی شده، دنیای خیلی بدی شده. در آن روز که من نیستم، قَد بکش. بلندِ بلند و سربلند. بگذار بوی این سبزهزار توی دنیا بپیچد. بگذار بوی این سبزهزار توی مشامِ دیوانه این دنیا بپیچد، شاید روزهای خوبش را به یاد بیاورد. شاید مرا و پدرت و تو را به یاد بیاورد. جانِ مادر، حالا آرام چشمهایت را ببند. ساقهای گندم میان دندانهایت بگذار و به آسمان آبی نگاه کن. به آنجایی که من ایستادهام و باز دلم میخواهد تو را در آغوش بگیرم.»
حجم
۱۱۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
حجم
۱۱۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه