
کتاب رقص تقدیر
معرفی کتاب رقص تقدیر
کتاب رقص تقدیر نوشتهی لیلا انیکزی و منتشرشده توسط انتشارات آئی سا، روایتی داستانی بر پایهی واقعیت است که زندگی دختری جوان به نام گلی را در بستر فراز و نشیبهای خانوادگی، اجتماعی و عاطفی به تصویر میکشد. این رمان با نگاهی دقیق به دغدغههای دختران طبقهی متوسط شهری، چالشهای مالی، بیماری، عشق و انتخابهای دشوار را در قالب روایتی صمیمی و ملموس روایت میکند. داستان با محوریت خانوادهای پرجمعیت و درگیر مشکلات اقتصادی و بیماری، به ویژه بیماری برادر کوچکتر، پیش میرود و گلی را در مرکز تصمیمگیریهای حساس و گاه متضاد قرار میدهد. روایت، همزمان با ورود عشق و خواستگاران مختلف، به بررسی نقش تقدیر و اراده در سرنوشت شخصیتها میپردازد و مخاطب را با انتخابهای سخت و پیامدهای آنها روبهرو میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب رقص تقدیر
کتاب رقص تقدیر با قلم لیلا انیکزی، داستانی اجتماعی و عاشقانه را در بستری واقعگرایانه روایت کرده است. این رمان با تمرکز بر زندگی گلی، دختری از خانوادهای پرمشکل، تصویری از دغدغههای جوانان در مواجهه با محدودیتهای مالی، بیماری، فشارهای خانوادگی و انتخابهای عاطفی ارائه میدهد. ساختار کتاب بر پایهی روایت اولشخص و با زبانی نزدیک به ذهن و احساسات شخصیت اصلی پیش میرود. فصلهای کتاب، هرکدام بخشی از زندگی گلی را بازگو میکنند؛ از دوران قبولی در دانشگاه و امید به آینده تا مواجهه با عشق، خواستگاران متعدد و بحرانهای خانوادگی. نویسنده با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، روابط خواهر و برادری، دوستیها و کشمکشهای درونی، فضایی ملموس و باورپذیر خلق کرده است. در این میان، حضور شخصیتهایی مانند احسان و فرهاد، هرکدام با ویژگیها و انگیزههای متفاوت، گلی را در مسیر انتخابهایی قرار میدهند که نهتنها سرنوشت خودش، بلکه آیندهی خانوادهاش را نیز تحتتأثیر قرار میدهد. کتاب با نگاهی انتقادی و درعینحال همدلانه، به نقش تقدیر و اراده در زندگی میپردازد و مخاطب را با سؤالاتی دربارهی عشق، فداکاری و مسئولیت روبهرو میکند.
خلاصه داستان رقص تقدیر
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان رقص تقدیر با تصویرسازی از لحظات پراضطراب و حساس زندگی گلی آغاز میشود؛ دختری که در خانوادهای پرجمعیت و گرفتار مشکلات مالی و بیماری برادر کوچکترش، حامد، زندگی میکند. قبولی گلی در دانشگاه و امید به آینده، نقطهی عطفی در زندگی اوست، اما سایهی مشکلات خانوادگی و بیماری حامد، همواره بر تصمیماتش سنگینی میکند. در این میان، احسان، شاگرد مغازهای ساده اما مهربان، به زندگی گلی وارد میشود و عشقی آرام و تدریجی میان آنها شکل میگیرد. با این حال، شرایط اقتصادی و مسئولیتهای خانوادگی، گلی را از پذیرش این عشق بازمیدارد. ورود فرهاد، پسری پولدار و صاحب مغازه، گلی را در برابر انتخابی دشوار قرار میدهد: وفاداری به عشق یا تأمین آیندهی خانواده. فشارهای خانواده، بیماری برادر و وعدههای فرهاد برای حل مشکلات مالی، گلی را به سمت ازدواجی ناخواسته سوق میدهد. در این مسیر، او با احساس گناه، تردید و دلتنگی برای احسان دستوپنجه نرم میکند و در نهایت، تقدیر و انتخابهایش سرنوشت تازهای برای او رقم میزند. روایت کتاب، با نمایش کشمکشهای درونی و بیرونی شخصیتها، تصویری از واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی جوانان امروز ارائه میدهد.
چرا باید کتاب رقص تقدیر را بخوانیم؟
رقص تقدیر با روایت صادقانه و جزئینگر، تجربههای ملموس و چالشهای واقعی دختران جوان را در بستر خانواده و جامعه به تصویر کشیده است. این کتاب با پرداختن به موضوعاتی مانند عشق، فداکاری، مسئولیتپذیری و تضاد میان احساس و عقل، فرصتی برای همدلی با شخصیتهایی فراهم میکند که درگیر انتخابهای دشوار و پیامدهای آنها هستند. روایت داستان، نهتنها به مسائل عاطفی، بلکه به مشکلات اقتصادی، بیماری و فشارهای اجتماعی نیز میپردازد و تصویری چندوجهی از زندگی طبقهی متوسط شهری ارائه میدهد. خواندن این کتاب میتواند به درک بهتر دغدغهها و احساسات نسل جوان، بهویژه دختران، کمک کند و مخاطب را به تأمل دربارهی نقش تقدیر و اراده در سرنوشت انسان وادارد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن رقص تقدیر به کسانی پیشنهاد میشود که به داستانهای اجتماعی و عاشقانه با محوریت دغدغههای خانوادگی، مشکلات مالی، بیماری و انتخابهای عاطفی علاقهمند هستند. این کتاب برای دانشجویان، دختران جوان، مادران و هرکسی که با چالشهای مسئولیتپذیری و تضاد میان احساس و عقل روبهرو است، مناسب است.
بخشی از کتاب رقص تقدیر
«باغ دور سرم میچرخید. با پاهایی لرزان، پلههای کافه را یکییکی پایین آمدم. سرفههای عصبیام تکتک شروع به آمدن کرده بودند. برعکس چند دقیقه پیش، حالا احساس میکردم که قلبم از تپش افتاده است. با نفسهای بهشمارهافتاده سمت اولین نیمکتی رفتم که دیدم. سرم را محکم فشار میدادم و بهسختی سعی در متوقف کردن اشکهایم داشتم. - احمق... احمق... دوست داشتم هزاربار خودم را به این اسم صدا بزنم. سرفههایم تندتر و بلندتر شده بود. - خانم، خوبید؟ بفرمایید این آب رو بخورید! آنقدر عطش داشتم که بدون معطلی بطری را گرفتم، کمی نوشیدم و برای تشکر کردن سرم را بلند کردم. گویی که خواب میدیدم. چشمانم را ریز کردم. خودش بود؛ آدمی که چهرهاش در تمام این سالها یک لحظه هم از مقابل چشمانم کنار نرفته بود. گرمای عجیبی صورت و گوشهایم را داغ کرد. گویی که ساعتها دویده باشم، قلبم تند و تندتر میتپید. دست او هم در نیمهٔ راه جا خوش کرده بود. دستانی که هرشب در خیالم در آغوششان به خواب رفته بودم؛ رویای عاشقانهٔ یکنواخت این سالهایم! هنوز هم ساعت بزرگ طلایی دوست داشت. چشمان باریکشدهاش گذشت این سالها را در صورتش نمایانتر کرده بود. نگاهمان از هم کنده نمیشد. مثل خیالش که در تمام این سالها در تاروپود وجودم رخنه کرده بود. با دستان لرزانش، موهای خرماییاش را که کمحجمتر شده بود از پیشانیاش کنار زد. حس خستگی این سالها روی شانههایمان بدون هیچ حرفی ما را کنار هم نشاند. انگار که او هم...»
حجم
۱۸۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
حجم
۱۸۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
