
کتاب افسانه اوشیدا
معرفی کتاب افسانه اوشیدا
کتاب افسانه اوشیدا نوشته رضا شهرکی ده سوخته، یک رمان ایرانی در باب سفر، هویت و پیوند با تاریخ و اسطورههای ایران است. این اثر که نشر سنجاق آن را بهصورت الکترونیکی منتشر کرده، با نگاهی نو به سرزمینهای شرق ایران بهویژه سیستان و خراسان میپردازد و قصهی دختری جوان را روایت میکند که در جستوجوی ریشهها و هویت خود، سفری واقعی و خیالی را آغاز میکند. داستان با محوریت صنم، دانشجوی تاریخ اهل نیشابور آغاز میشود و با سفر او و پدرش به سیستان، لایههای مختلفی از تاریخ، اسطوره، فرهنگ و زندگی روزمرهی مردم این مناطق را به تصویر میکشد. رمان، ترکیبی از واقعیت و خیال، سفر در زمان و مکان و مواجهه با چالشهای فردی و جمعی است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب افسانه اوشیدا
کتاب افسانهی اوشیدا یک رمان ایرانی با محوریت سفر، هویت و اسطوره است که رضا شهرکی دهسوخته آن را نوشته است. این رمان با روایتی اولشخص از زبان صنم، دانشجوی تاریخ اهل نیشابور آغاز میشود و بهتدریج با سفر او و پدرش به سیستان، ابعاد مختلفی از فرهنگ و تاریخ و اسطورههای ایرانی را بازمینماید. ساختار کتاب بر پایهی روایت سفر شکل گرفته و هر فصل، بخشی از این سفر و مواجهه با مکانها، آدمها و قصههای کهن را بازگو میکند. نویسنده با بهرهگیری از عناصر شاهنامه، اسطورههای محلی و واقعیتهای اجتماعی، فضایی خلق کرده که در آن مرز میان گذشته و حال، واقعیت و خیال، بارها جابهجا میشود. صنم در بخشهایی از کتاب، بهواسطهی حادثهای به گذشته سفر میکند و در دل تاریخ نیشابور و سیستان با شخصیتهایی از زمانهای مختلف روبهرو میشود. این رمان نهتنها یک داستان سفر، بلکه تلاشی برای بازخوانی هویت ایرانی و پیوند نسل امروز با ریشههای فرهنگی و تاریخی است. این رمان با ترکیب سفر در زمان، اسطوره و واقعیت، قصهی پیوند نسلها و جستوجوی هویت را روایت کرده است.
خلاصه داستان افسانه اوشیدا
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
رمان با معرفی صنم، دانشجوی تاریخ اهل نیشابور آغاز میشود که پس از درگذشت مادرش، همراه پدر بازنشستهاش تصمیم به سفری پژوهشی به سیستان میگیرد. این سفر بهانهای برای نزدیکی دوباره پدر و دختر و نیز جستوجوی هویت و ریشهها است. آنها در مسیر از شهرهایی چون مشهد، تربت حیدریه، گناباد، قائن و بیرجند عبور میکنند. هر توقف فرصتی برای مواجهه با تاریخ، فرهنگ و مردم محلی است. حادثههایی مانند پنچرشدن ماشین در کویر و دزدیدهشدن کیف، چالشهایی را پیش پایشان میگذارد، اما روحیهی جستوجوگر صنم و حمایت پدر، سفر را ادامهدار میکند. صنم در سیستان با مردمان بومی، اسطورههای شاهنامه و بقایای تمدنهای باستانی مانند شهر سوخته آشنا میشود. دیدار با رعنا، دانشجوی باستانشناسی، دریچهای تازه به تاریخ زندهی منطقه میگشاید. صنم در جریان کاوشها و گفتوگوها به اهمیت بادهای ۱۲۰روزه، آیینها و زبان محلی پی میبرد. حادثهای در کوه خواجه، صنم را به گذشته میبرد؛ او خود را در نیشابور پیش از حملهی مغول مییابد و با حکیم عبدالرضا و دخترش نوربانو زندگی میکند. صنم در این دوران با آداب، دانش و دغدغههای مردم آن عصر آشنا و در سفری به طوس، شاهد پیوند عاشقانهی نوربانو و محمد، جوانی سیستانی میشود. داستان محمد از سفرش به هرات و ماجرای شمشیر اسرارآمیز، لایهای اسطورهای و رازآلود به داستان میافزاید.
چرا باید کتاب افسانه اوشیدا را بخوانیم؟
کتاب افسانهی اوشیدا رمانی است که با ترکیب سفرنامه، داستان تاریخی و عناصر اسطورهای، تجربهای دیگر از مواجهه با تاریخ و فرهنگ ایران ارائه میدهد. داستان نهتنها به جغرافیا و تاریخ سیستان و خراسان میپردازد، بلکه دغدغههای هویتی، پیوند نسلها و نقش اسطورهها در زندگی امروز را نیز برجسته میکند. حضور شخصیتهایی با پیشینههای متنوع، سفر در زمان و مواجهه با چالشهای فردی و اجتماعی، به داستان عمق بخشیده است. خواننده با مطالعهی این کتاب با لایههای پنهان فرهنگ ایرانی، آیینها، زبانها و قصههای محلی آشنا میشود و سفری ذهنی و احساسی به دل تاریخ و اسطورههای ایران را تجربه میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان تاریخ ایران، دوستداران اسطوره و شاهنامه، دانشجویان و پژوهشگران حوزهی فرهنگ و ادبیات و کسانی که به روایتهای سفر و جستوجوی هویت علاقه دارند، پیشنهاد میشود. همچنین این رمان برای کسانی که دغدغهی پیوند نسلها و شناخت ریشههای فرهنگی را دارند، مناسب است.
بخشی از کتاب افسانه اوشیدا
«من صنمم.
حضور در سیستانِ پرشکوه، فراتر از تصور من بود. این سرزمین، با تمام زیبایی و سرسبزیاش، گویی از دل تاریخ برخاسته بود. همراه محمد و نوربانو، در میان این زیباییها قدم میزدیم و من هر لحظه از این تجربهٔ بینظیر لذت میبردم.
در محضر بزرگان طوایف: اشعاری از شاهنامه
محمد که خود از ریشههای اصیل سیستان بود، ما را به دیدار بزرگان طوایف سیستان برد. مردانی با قامتهای رشید، صورتهایی آفتابسوخته و چشمانی که صلابت کویر و عمق تاریخ را در خود داشتند. آنها با رویی گشاده از ما استقبال کردند و در جمعهای خود، از روزگاران گذشته و از افتخارات سیستان سخن گفتند.
در این دیدارها، محمد با افتخار از ریشههای پهلوانی سیستان و از دلاوریهای نیاکانش میگفت. مردان سیستانی، با شنیدن نام رستم، چشمانشان از غرور برق میزد و با لهجهٔ شیرین و پرقدرت خود، بخشهایی از اشعار فردوسی را از حفظ میخواندند. انگار شاهنامه، نه تنها یک کتاب، بلکه بخشی از هویت و زندگی آنها بود. من غرق در این فضای حماسی میشدم و حس میکردم که فردوسی، چگونه با کلامش، روحی ابدی به این سرزمین بخشیده است:
"همه رستم و رستم آیین بود
که هم نام او بود و هم زین بود"
یکی از بزرگان طایفه، با اشاره به دشتهای سرسبز و هامون پرآب گفت: "ما از تبار رستمیم. این خاک، از دیرباز مهد پهلوانان و دلاوران بوده است. ما با این آب و خاک زندگی کردهایم و با آن نفس میکشیم. " سخنانشان، پر از حکمت و اصالت بود و به من یادآوری میکرد که چگونه فرهنگ و تاریخ، در تار و پود زندگی این مردم تنیده شده است.»
حجم
۹۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه
حجم
۹۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۶۷ صفحه