
کتاب افسانه دیانا (جلد دوم)
معرفی کتاب افسانه دیانا (جلد دوم)
کتاب افسانه دیانا (جلد دوم) نوشتهی سارا رجبپور، ادامهای بر داستان فانتزی و پرماجرای جلد نخست است که توسط انتشارات نارون دانش بهصورت الکترونیکی منتشر شده است. این اثر در ژانر داستانهای فانتزی و اسطورهای قرار میگیرد و با بهرهگیری از عناصر جادو، عشق، خیانت و نبردهای پرهیجان، دنیایی موازی و پررمزوراز را پیش روی مخاطب میگذارد. روایت کتاب حول شخصیت دیانا و همراهانش میچرخد که درگیر ماجراهایی پیچیده و سرنوشتساز در جهانی جادویی و پرخطر میشوند. نویسنده با خلق فضایی سرشار از تخیل و شخصیتهایی چندلایه، تلاش کرده است تا مخاطب را به دل ماجراهای غیرمنتظره و پرکشش ببرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب افسانه دیانا (جلد دوم)
افسانه دیانا (جلد دوم) نوشتهی سارا رجبپور، داستانی فانتزی و تخیلی است که در بستری از جهانهای موازی، جادو و اسطوره روایت میشود. این جلد، ادامهی ماجراهای جلد نخست را پی میگیرد و شخصیتها را وارد چالشهایی تازه و پیچیدهتر میکند. ساختار کتاب بر پایهی فصلهایی با عناوین معنادار بنا شده که هرکدام بخشی از مسیر پر فراز و نشیب قهرمانان را بازگو میکنند. روایت، میان جهانهای مختلف و شخصیتهای متعدد در حرکت است و با تلفیق عناصر اسطورهای، جادویی و انسانی، فضایی رازآلود و پرتعلیق میسازد. در این جلد، شخصیتهایی مانند دیانا، ونوس، آدریان، لورا و آرسن هرکدام با سرنوشت و انتخابهای دشوار خود روبهرو میشوند و درگیر نبردهای قدرت، عشق و خیانت میگردند. نویسنده با استفاده از توصیفهای تصویری و دیالوگهای پرکشش، دنیایی چندلایه و پرجزئیات را خلق کرده است که مخاطب را به دنبال خود میکشاند.
خلاصه داستان افسانه دیانا (جلد دوم)
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان جلد دوم افسانه دیانا با سقوط دیانا از قصر ملکه مایا آغاز میشود؛ حادثهای که سرنوشت او و اطرافیانش را دگرگون میکند. دیانا پس از سقوط، در جنگلی ناشناخته و اسرارآمیز به هوش میآید و با گرگی سیاه به نام آرسن روبهرو میشود. رابطهای عجیب میان دیانا و آرسن شکل میگیرد؛ دیانا با نیرویی جادویی زخم گرگ را درمان میکند و متوجه میشود که آرسن در اصل انسانی بوده که بهدست جادوگری نفرین شده است. همزمان، ونوس در سیاهچال ملکه اسیر است و از سرنوشت دیانا بیخبر مانده. لورا، فرمانده ارشد ملکه، درگیر بازیهای قدرت و خیانت است و سعی دارد رازهای قصر و ارمیس قرمز را کشف کند. آدریان، که در پایان جلد اول جان باخته بود، به شکلی معجزهآسا بازمیگردد اما این بار به موجودی نیمهانسان و نیمهافسانهای تبدیل شده است. در سوی دیگر، طلوس و گروئونها برای تصاحب قدرت و جادوی ارمیس قرمز به قصر مایا حمله میکنند و نبردی بزرگ میان نیروهای مختلف درمیگیرد. دیانا با کمک آرسن و قدرتهای جادوییاش، تلاش میکند ونوس را از سیاهچال نجات دهد و ماموریت ناتمام خود را به سرانجام برساند. در این مسیر، او با رازهای گذشته، خیانتهای تازه و انتخابهای دشوار روبهرو میشود و باید میان عشق، انتقام و رسالتش تصمیم بگیرد. روایت کتاب با جابهجایی میان جهانهای موازی، شخصیتهای متعدد و ماجراهای تو در تو، فضایی پرتعلیق و غیرقابل پیشبینی میسازد.
چرا باید کتاب افسانه دیانا (جلد دوم) را بخوانیم؟
افسانه دیانا (جلد دوم) با روایت پرکشش و فضاسازی خیالانگیز، تجربهای متفاوت از داستانگویی فانتزی را ارائه میدهد. این کتاب با ترکیب عناصر جادو، اسطوره و روابط انسانی، دنیایی چندلایه و پررمزوراز خلق کرده است که مخاطب را به کشف رازهای شخصیتها و جهانهای موازی دعوت میکند. شخصیتپردازیهای چندوجهی، تعلیق مداوم و پرداختن به مفاهیمی مانند اعتماد، خیانت، فداکاری و هویت، از ویژگیهای شاخص این اثر است. همچنین، روایت داستان از زاویههای مختلف و جابهجایی میان جهانها، باعث میشود مخاطب همواره با چالشهای تازه و اتفاقات غیرمنتظره روبهرو شود. برای علاقهمندان به داستانهای فانتزی و اسطورهای، این کتاب میتواند فرصتی برای غرقشدن در دنیایی متفاوت و پرهیجان باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان داستانهای فانتزی، اسطورهای و ماجراجویانه پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که به روایتهای چندلایه، شخصیتهای پیچیده و دنیاسازیهای جادویی علاقه دارند، این اثر جذاب خواهد بود. نوجوانان و جوانانی که دنبال داستانهایی با محوریت جادو، نبرد قدرت و روابط انسانی هستند نیز میتوانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.
بخشی از کتاب افسانه دیانا (جلد دوم)
«هوای جنگل، تقریبا گرم و مرطوب بوده و سکوت عجیبی بر تمام آن حاکم بود... در همین زمان، گرگ سیاه درشت هیکلی، که تنها قسمتهایی از دم و گردنش به رنگ خاکستری بودند، لنگ لنگان کنار دریاچهای در جنگل ایستاد. کمی از آب دریاچه نوشید. سپس به یکباره توان از دست داده و همان جا به پهلو افتاد. زخم وسیع و عمیقی روی ران پایش دیده میشد. او به سختی سرش را کمی بلند کرده و شروع به لیسیدن آن قسمت نمود. دقایقی را به همین شکل سپری کرد؛ اما انگار که آن زخم، خیال بهبودی نداشت! پس از فرط خستگی و گرسنگی، زخم را به حال خویش رها ساخت. که ناگاه بوی عجیبی به مشامش رسید. نگاهی به اطراف انداخت؛ اما چیزی نظرش را جلب نکرد... میخواست از جا برخیزد، اما توان آن را نداشت؛ و مجدد بر زمین افتاد... حس عجیبی او را به سمت آن بو میکشید... پس تمام قوايش را جمع کرده و لنگ لنگان، به سمت آن رفت... مسافت زیادی را طی نکرده بود که چشمش به دختری افتاد که زیر درخت افرای زیبایی خوابیده بود. آن گرگ که تقریبا چند روزی از آخرین وعده غذایی که خورده بود، میگذشت، خودش را به هر جان کندنی بود، به آن دختر رساند و شروع کرد به بو کشیدن... کمی که او را بررسی کرد، متوجه عدم هوشیاریاش شد. پس با این فکر که حتما آن دختر مرده و بلاشک طعمهی مناسبی ست، او را که به پهلو افتاده بود، با پوزهاش به سمت مخالف هل داد. آن دختر به پشت غلتیده و بیحرکت بر جای ماند. ظاهرا هیچ آسیبی ندیده بود... گرگ سیاه با ولع خاصی به او نزدیک شد. دقیقاً مقابل صورتش قرار گرفته بود که... ناگهان چشمهای دختر باز شد.»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۴ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۸۴ صفحه