
کتاب سرگذشت یک فرشته (جلد اول)
معرفی کتاب سرگذشت یک فرشته (جلد اول)
کتاب سرگذشت یک فرشته (جلد اول) نوشتهی سارا رجبپور، اثری در ژانر فانتزی و تخیلی است که با الهام از افسانهها و باورهای محلی ایران، داستانی پرماجرا و سرشار از عناصر جادویی را روایت میکند. این کتاب توسط انتشارات نارون دانش منتشر شده است و در قالب نسخهی الکترونیکی نیز در دسترس علاقهمندان قرار دارد. روایت کتاب حول محور زندگی دختری به نام رستا شکل میگیرد که از همان ابتدای تولد با سرنوشت تلخ و حوادثی غیرمنتظره روبهرو میشود. فضای داستان در ایران قدیم و در بستر قحطی و دشواریهای اجتماعی و خانوادگی شکل گرفته و با ورود موجودات ماورایی و الههها، رنگ و بویی اسطورهای و جادویی به خود میگیرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سرگذشت یک فرشته (جلد اول)
سرگذشت یک فرشته نوشتهی سارا رجبپور، داستانی فانتزی با ریشههایی در افسانههای بومی ایران است که در بستری تاریخی و اجتماعی روایت میشود. کتاب با نگاهی به باورهای محلی و اسطورههای ایرانی، دنیایی خلق کرده که در آن مرز میان واقعیت و خیال باریک است. شخصیت اصلی، دختری به نام رستا، از همان بدو تولد با رنج و بیمهری روبهرو میشود و سرنوشتش به دست نیروهایی فراتر از انسان رقم میخورد. ساختار کتاب شامل فصلهای متعدد است که هرکدام بخشی از زندگی پرماجرای رستا را بازگو میکنند؛ از دوران کودکی و جدایی از خانواده تا مواجهه با موجودات جادویی و ورود به دنیای ناشناختهها. نویسنده با بهرهگیری از عناصر اسطورهای، جادو، و طبیعت، فضایی رازآلود و پرتعلیق خلق کرده است. روایت کتاب، علاوهبر ماجراهای فردی رستا، به روابط انسانی، قدرت انتخاب، و تأثیر سرنوشت نیز میپردازد و در عین حال، تصویری از جامعه و باورهای سنتی ایران قدیم ارائه میدهد.
خلاصه داستان سرگذشت یک فرشته (جلد اول)
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با تولد رستا، هفتمین دختر خانوادهای فقیر در دوران قحطی ایران آغاز میشود. پدرش که از داشتن فرزند دختر ناامید شده، او را به کوهستان میبرد تا رهایش کند. در این میان، رستا توسط موجودی ماورایی به نام سدنا، که نیمهانسان و نیمهماهی است، نجات پیدا میکند و در کنار دریاچهای مخفی بزرگ میشود. سدنا که خود فرزندش را از دست داده، رستا را چون دختر خود بزرگ میکند و به او مهارتهایی چون نقاشی و شناخت طبیعت میآموزد. اما پس از مرگ سدنا، رستا با تنهایی و سردرگمی روبهرو میشود و با الههای به نام آناهیتا ملاقات میکند که به او مرواریدی جادویی میبخشد و سه شرط برای استفاده از قدرت آن تعیین میکند. رستا پس از جدایی از سدنا، وارد روستایی میشود و با پیرزنی به نام شاه خاتون آشنا میشود. اما بهتدریج متوجه میشود که خاتون و اطرافیانش انسانهای عادی نیستند و درگیر ماجراهای قبیلهای و نبردهای جادویی میان اجنه و انسانها میشود. در این مسیر، رستا بارها با خطر، خیانت و انتخابهای دشوار روبهرو میشود و باید برای حفظ جان خود و استفاده درست از قدرتش، هوشمندانه عمل کند. داستان با ماجراهای پرتنش، نبردهای جادویی و کشف رازهای گذشتهی رستا ادامه مییابد و او را به سوی شناخت هویت واقعی و هدف زندگیاش سوق میدهد.
چرا باید کتاب سرگذشت یک فرشته (جلد اول) را بخوانیم؟
سرگذشت یک فرشته با ترکیب افسانههای ایرانی، عناصر جادویی و دغدغههای انسانی، تجربهای متفاوت از داستانگویی فانتزی ارائه میدهد. روایت کتاب نهتنها به ماجراهای پرکشش و شخصیتپردازی عمیق میپردازد، بلکه به موضوعاتی چون هویت، سرنوشت، قدرت انتخاب و رشد فردی نیز توجه دارد. فضای داستان با الهام از طبیعت و باورهای محلی، حس بومی و اصیل را به خواننده منتقل میکند و در عین حال، با خلق موجودات خیالی و ماجراهای غیرمنتظره، تخیل را به چالش میکشد. این کتاب برای کسانی که به دنبال داستانی پررمزوراز، پرتعلیق و متفاوت از کلیشههای رایج هستند، جذابیت ویژهای دارد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان داستانهای فانتزی، دوستداران افسانهها و اسطورههای ایرانی، نوجوانان و جوانانی که به دنبال روایتهایی پرماجرا و شخصیتمحور هستند، و کسانی که به موضوعاتی چون هویت، سرنوشت و رشد فردی علاقه دارند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب سرگذشت یک فرشته (جلد اول)
«وقنی هفتمین فرزند بختیار نیز دختر شد. او از شدت خشم دیگر نتوانست درست پس بیتوجه به گریههای همسرش گل نساء دخترک را که میان ملحفهی گلداری پیچیده شده بود و جیغ زنان تمنای شیر میکرد، با خود به آشترانکوه برد. در ایران، قحطی بزرگی از راه رسیده و او دیگر نمیتوانست شکم خود و خانوادهاش را سیر کند. بزرگترین دخترش، هیلماه، پانزده سال سن داشت؛ و کوچکترینشان، چیماه، تازه سه سالش شده بود؛ و این در حالی بود که او به امید پسردار شدن، همچنان دست از فرزندآوری نکشیده بود! و در مقابل شکوههای گل نساء همواره میگفت: بذار به پسر بیاد، عصای دستمون بشه. من تنهایی از پس این زندگی برنمیام! و این گونه بود که گل نساء نه بار باردار شد. پیش از این بارداریاش، او دو مرتبه زایمان زودرس را تجربه کرد. هر دو را در شش ماهگی از دست داد؛ و عجیب آنکه هر دو نیز پسر بودند. همین هم موجب خشم بیشتر بختیار گشت... او در عنفوان سی و هفت سالگی، از فرط سختی کار و مشقات زندگی، بسیار فرسوده گشته بود. پس نوزاد بقچهپیچ شده را روی کمرش محکم کرد. چوب بلندی برداشت و با احتیاط و سختی بسیار از خاستگاه کوه بالا رفت. دیگر صدای گریهی نوزاد نیز قطع شده بود. سکوت وهمآلودی همه جا را فرا گرفته و تنها صدای سنگریزههای زیر پایش بودند که در مجاورت با کوهستان، در فضا طنینانداز میشدند...»
حجم
۷۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
حجم
۷۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه