
کتاب اصلان و ارسلان
معرفی کتاب اصلان و ارسلان
کتاب اصلان و ارسلان نوشته سعیده رستگاری، رمانی ماجراجویانه است که نشر سنجاق آن را بهصورت الکترونیکی منتشر کرده است. این رمان با الهام از دو عروسک واقعی متعلق به دو خواهر دوقلو، دنیایی خیالی و درعینحال آشنا را روایت میکند؛ جایی که عروسکها نهتنها اشیایی بیجان، بلکه شخصیتهایی با احساسات، دغدغهها و آرزوهای خاص خود هستند. داستان با ترکیبی از واقعیت و تخیل، ماجراهای این عروسکها را از لحظهی تولدشان در کارخانهای دوردست تا رسیدن به خانههای جدیدشان در ایران دنبال میکند. نویسنده، دنیای عروسکها را به تصویر کشیده و از خلال روایت آنها به موضوعاتی همچون وابستگی، جدایی، دوستی و خانواده میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب اصلان و ارسلان
کتاب اصلان و ارسلان به قلم سعیده رستگاری، رمانی است که مرز میان واقعیت و خیال را درمینوردد. این اثر با محوریت دو عروسک به نامهای اصلان و ارسلان، روایتگر سفری پرفرازونشیب از کارخانهای در چین تا خانههای گرم ایرانی است. نویسنده با الهام از تجربهی شخصی و عروسکهای واقعی دو خواهر دوقلو، داستان را از زاویهی دید عروسکها روایت کرده است؛ روایتی که بهواسطهی آن، دنیای بیجان اسباببازیها جان میگیرد و احساسات، نگرانیها و امیدهایشان به تصویر کشیده میشود. ساختار کتاب بر پایهی روایتهای متناوب از زبان عروسکها و گاهی صاحبانشان شکل گرفته است. هر فصل، بخشی از زندگی و ماجراهای این دو عروسک را بازگو میکند؛ از لحظهی ساخت، انتخاب موزیک، بستهبندی و سفر طولانی تا رسیدن به ایران و تجربههای تازه در مغازهها و خانههای جدید. در این میان، دغدغههایی چون جدایی، دلتنگی، پیداکردن هویت و مفهوم خانواده، بهویژه برای کودکان و نوجوانان برجسته شده است. اصلان و ارسلان اثری است که با زبان ساده و روایتی ملموس به دنیای کودکی و پیوندهای عاطفی میپردازد و درعینحال نگاهی نو به زندگی اشیای پیرامون ما دارد.
خلاصه داستان اصلان و ارسلان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
رمان با معرفی دو عروسک آغاز میشود که در کارخانهای در چین ساخته میشوند. هر دو با نگرانی و امید منتظرند سرنوشتشان مشخص شود؛ اینکه به کدام کشور فرستاده خواهند شد و آیا میتوانند کنار هم بمانند؟ پس از انتخاب موزیک فارسی برای هر دو، آنها به ایران فرستاده میشوند و در مسیر با عروسکهای دیگر آشنا میشوند و وابستگیهایی شکل میگیرد. ورود به ایران، جداییهای ناگزیر و تجربههای تازهای را برایشان رقم میزند؛ از قرارگرفتن در مغازهای شلوغ تا مواجهه با مشتریان مختلف و سرنوشتهای متفاوت عروسکها. در ادامه، هر یک از عروسکها به خانهای جدید میرود. اصلان و ارسلان، هرکدام به خانوادهای مهربان سپرده میشوند و با صاحبان جدیدشان، سعیده و فائزه ارتباطی عمیق پیدا میکنند. داستان با روایتهای متقاطع از زبان عروسکها و صاحبانشان، به دغدغههایی چون جدایی، دلتنگی، پیداکردن هویت و مفهوم خانواده میپردازد. ماجراهایی مانند سفرهای خانوادگی، مهمانیها، تجربهی تنهایی و حتی شیطنتهای کودکانه، فضای داستان را پر از حس زندگی و امید میکند. درنهایت، اصلان و ارسلان دوباره یکدیگر را میبینند و معنای واقعی خانواده و دوستی را درمییابند.
چرا باید کتاب اصلان و ارسلان را بخوانیم؟
کتاب اصلان و ارسلان، دنیای عروسکها را از زاویهای تازه به تصویر کشیده است. نویسنده با انتخاب زاویهی دید عروسکها به موضوعاتی همچون جدایی، وابستگی، دوستی و مفهوم خانواده پرداخته و نشان داده است که حتی اشیای بیجان نیز میتوانند حامل داستانهایی پر از احساس باشند. خواندن این کتاب فرصتی است برای تجربهی دنیایی پر از تخیل، همدلی با شخصیتهایی که معمولاً نادیده گرفته میشوند و بازنگری در ارزش روابط انسانی. همچنین این رمان با پرداختن به ماجراهای روزمره و دغدغههای ساده اما عمیق، میتواند برای نوجوانان و حتی بزرگسالان یادآور خاطرات و احساسات فراموششده باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان رمانهایی با دغدغههای کودکان و نوجوانان، کسانی که به موضوعاتی مانند خانواده، دوستی و هویت اهمیت میدهند و افرادی که بهدنبال روایتی متفاوت از دنیای اشیا و اسباببازیها هستند، پیشنهاد میشود. همچنین این اثر برای والدینی که میخواهند با فرزندان خود دربارهی احساسات و روابط صحبت کنند، مناسب است.
بخشی از کتاب اصلان و ارسلان
«طبق معمول همیشه جمعه بود و مامان در حال آماده کردن وسایلش برای رفتن به شهری که در آن درس میخواند. در حین جمع کردن وسایل نگاهی به من انداخت و با کنجکاوی فراوان رو به مادر جون که در حال دوخت و دوز بود کرد و گفت: «چطوره اصلان رو هم این بار با خودم ببرم و به دوستای هماتاقیم نشون بدم؟ چون عکس اصلان رو دیدن و با حرفها و تعریفهایی که از اون براشون زدم خیلی دوست داشتن از نزدیک ببیننش.» مادر جان هم جواب داد: «نه نمیخواد ببریش. گم میشه یا دوستات اذیتش میکنن.» مامان هم در حالی که از نگرانی مادر جان خندهاش گرفته باشد گفت: «نه بابا! خودم خیلی مراقبشم. نمیزارم اذیتش کنن.» مادر جون مکثی کرد و با تردید گفت: «نمیدونم. هر طور خودت میدونی! فقط خیلی مراقبش باش» و هر دو درحالیکه میخندیدند گفتند: «واقعاً طوری نگرانشیم که انگار بچه واقعیه.»»
حجم
۱۱۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۱۱۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
نظرات کاربران
باسلام حتما مطالعه کنید و برای دیگر دوستان خود به صورت هدیه ارسال نمایید. با سپاس فراوان