تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب تولد یک بغض
معرفی کتاب تولد یک بغض
کتاب الکترونیکی «تولد یک بغض» نوشتهٔ فریده ضیایی مجموعهای از داستانهای کوتاه فارسی است که نشر آرنا آن را منتشر کرده است. این کتاب در ۲۲ صفحه روایتهایی از زندگی روزمره، خاطرات، رنجها و امیدهای شخصیتهای مختلف را در قالب داستانهایی کوتاه و گاه تلخ به تصویر میکشد. نویسنده با نگاهی جزئینگر و انسانی، به سراغ لحظات حساس و گرهخورده به احساسات شخصیتهایش میرود و تجربههای زیستهٔ آنها را بازگو میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب تولد یک بغض
«تولد یک بغض» اثری در قالب داستان کوتاه است که در آن فریده ضیایی با زبانی صمیمی و بیواسطه، به روایت زندگی زنان و مردان عادی جامعه میپردازد. این کتاب در سال ۱۴۰۲ منتشر شده و فضای داستانها اغلب در بستر خانواده، محله و روابط انسانی شکل میگیرد. هر داستان، برشی از زندگی شخصیتهایی است که با چالشها، خاطرات، حسرتها و گاه امیدهای کوچک و بزرگ دستوپنجه نرم میکنند. ساختار کتاب بهگونهای است که هر داستان مستقل است اما درونمایهٔ مشترک آنها، مواجهه با بغضها و ناگفتههای زندگی است. نویسنده در این مجموعه، بهویژه به نقش خاطرات، تنهایی، جدایی، فقر، خشونت خانگی و آرزوهای بر بادرفته پرداخته است. روایتها گاه از زبان کودک، گاه نوجوان و گاه بزرگسال بیان میشوند و هرکدام تصویری از یک موقعیت خاص و ملموس را پیش چشم خواننده میگذارند. این کتاب با تکیهبر جزئیات زندگی روزمره و احساسات عمیق شخصیتها، تصویری از واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی معاصر ارائه میدهد.
خلاصه داستان تولد یک بغض
در «تولد یک بغض»، فریده ضیایی مجموعهای از داستانهای کوتاه را گردآوری کرده که هرکدام به گوشهای از زندگی شخصیتهایی با دغدغهها و زخمهای متفاوت میپردازد. داستانها اغلب با خاطرهای آغاز میشوند یا به لحظهای حساس در زندگی شخصیتها گره میخورند؛ از کودکی که مادرش را تنها تکیهگاه خود میداند و در اتاق اسرارآمیز خانه به دنبال رازهای گذشته میگردد، تا زنی که در جنگلهای شمال با خاطرات تلخ و مانیتورهای خیالی روبهرو میشود. روایتها به موضوعاتی چون جدایی والدین، خشونت خانگی، فقر، آرزوهای بر بادرفته، تلاش برای بقا، و امیدهای کوچک در دل ناامیدی میپردازند. شخصیتها اغلب زنانی هستند که با مشکلات خانوادگی، اجتماعی یا عاطفی روبهرو شدهاند و هرکدام بهنوعی با بغضی فروخورده یا زخمی کهنه زندگی میکنند. برخی داستانها به کودکی و بازیهای ساده در کوچهها بازمیگردند و برخی دیگر به بحرانهای بزرگسالی و جدال با تنهایی و خاطرات تلخ. درونمایهٔ مشترک همهٔ داستانها، مواجهه با رنج، تلاش برای تابآوردن و امید به رهایی از بغضهای فروخورده است. نویسنده با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره و احساسات شخصیتها، تصویری ملموس از واقعیتهای اجتماعی و عاطفی معاصر ارائه داده است.
چرا باید کتاب تولد یک بغض را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانهایی کوتاه و متنوع، به تجربههای زیسته و احساسات عمیق شخصیتهایی میپردازد که هرکدام با نوعی بغض و ناگفته در زندگی خود روبهرو هستند. خواندن «تولد یک بغض» فرصتی است برای همدلی با آدمهایی که شاید در ظاهر عادی به نظر برسند اما درونشان پر از داستانهای ناگفته است. این مجموعه، با پرداختن به موضوعاتی چون تنهایی، جدایی، خشونت، فقر و امید، مخاطب را به تماشای زوایای پنهان زندگی روزمره دعوت میکند و امکان بازنگری در احساسات و خاطرات شخصی را فراهم میآورد. داستانها کوتاه و مستقلاند و هرکدام میتوانند نقطهٔ شروعی برای تأمل و گفتوگو دربارهٔ مسائل انسانی و اجتماعی باشند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به داستان کوتاه فارسی، کسانی که دغدغههای اجتماعی و خانوادگی دارند، و افرادی که به روایتهای واقعگرایانه و احساسی از زندگی روزمره علاقهمندند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال همدلی با تجربههای انسانی و مواجهه با واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی هستند، این مجموعه پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب تولد یک بغض
«آن روز مادر مثل هميشه نبود هر وقت اینطوری که میشد یک جای کار میلنگید. اینو هميشه من میفهمیدم. اینو با نگاهش به من میفهماند. تنها منم که مادر را بهتر از همه درک میکنم. شخصیت خاصی داشت مثل همه زنها نبود. هنوز در آرزوی شکفتن گلهای گیلاس جلوی ایوان خانه پدری بود که تنها شد. خودش و خواهر و برادرهای کوچک. با آنکه تجربه زیادی برای کسب درآمد و دخلوخرج زندگی نداشت اما مقاوم بود و توداره هیچکس نمیتوانست بفهمد که توی دلش چه خبره. برای خواهر برادرهاش هم خواهر بزرگ هم مادر و هم پدر بود. گفتم مامانی آون تو چه خبره؟ گفت هیچی برو به کارهات برس گفتم کارام؛ کدوم کار؟ درسومشق همه رو نوشتم شاگرد اول کلاسم فقط... حرفم را قطع کرد و گفت تو فضولی هم لنگه نداری برو بچه بزار به کارهام برسم چشمم به سماور افتاد رفتم چادرشبش را دور کمرم بستم و جارو را برداشتم آشپزخانه را جارو زدم, به چایی تازهدم ریختم یکی واسه خودم یکی واسه آون جارو را مثل عصا عمود بر زمین کردم و کمرم که دولا بود را بهزور بلند کردم و گفتم یاعلی وای کمرم مردم از...یواشکی اومد پشت سرم و گفت امان از دست توی یه وجبی, زیرچشمی نگاهش کردم حرفی نزدم. چایی را بردم گذاشتم جلوش گفتم بفرماه لبخندی زد و گفت ممنونم ننهه دستت درد نکنه عجب چایی خوشطعمی توش چی ریختی هل و زعفرون؟ منم ادای خانم بزرگا را درآوردم و گفتم. اره ننه برای شما خیلی خوبه آشوب دل آدمو کم میکنه.»
حجم
۴۷۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه
حجم
۴۷۷٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه