
کتاب یک ضرب المثل، یک بازی
معرفی کتاب یک ضرب المثل، یک بازی
کتاب «یک ضربالمثل یک بازی» نوشتهٔ فاطمه حسینی و با ویراستاری سیدهفاطمه عبادی، اثری است که نشر متخصصان آن را منتشر کرده است. این کتاب با هدف آشنایی کودکان و نوجوانان با ضربالمثلهای فارسی و ریشههای آنها، مجموعهای از داستانها و بازیهای آموزشی را گردآوری کرده است. هر ضربالمثل با قصهای کوتاه و بازی مرتبط همراه شده تا یادگیری برای مخاطبان جذابتر و ماندگارتر باشد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب یک ضرب المثل، یک بازی
«یک ضربالمثل یک بازی» اثری در قالب ناداستان آموزشی است که با رویکردی خلاقانه به معرفی ضربالمثلهای ایرانی برای کودکان و نوجوانان میپردازد. کتاب با ترکیب روایتهای داستانی و بازیهای گروهی یا فردی، تلاش کرده است ضربالمثلها را از دل قصهها بیرون بکشد و با فعالیتهای عملی، آنها را در ذهن مخاطب تثبیت کند. ساختار کتاب بهگونهای است که هر ضربالمثل ابتدا با داستانی کوتاه و سپس با یک بازی آموزشی همراه میشود. این بازیها با هدف تقویت مهارتهای مختلف مانند دقت، همکاری، خلاقیت و مهارتهای زبانی طراحی شدهاند. کتاب نهتنها به معرفی ضربالمثلها و ریشههای آنها میپردازد، بلکه راهکارهایی برای بهکارگیری آنها در زندگی روزمره و آموزش غیرمستقیم مفاهیم اخلاقی و اجتماعی ارائه میدهد. «فاطمه حسینی» در این اثر، با بهرهگیری از قصهگویی و بازی، پلی میان فرهنگ عامه و آموزش مهارتهای زندگی برای نسل جدید ساخته است.
خلاصه کتاب یک ضرب المثل، یک بازی
کتاب «یک ضربالمثل یک بازی» با هدف آشنایی کودکان و نوجوانان با ضربالمثلهای فارسی، هر ضربالمثل را در قالب یک داستان کوتاه روایت میکند و سپس با یک بازی مرتبط، پیام و مفهوم آن را بهصورت عملی و سرگرمکننده منتقل میکند. داستانها اغلب از دل زندگی روزمره، روستاها، خانوادهها و روابط میان شخصیتها شکل گرفتهاند و هرکدام منشأ یا کاربرد ضربالمثل را به زبان ساده و قابل لمس برای کودک بازگو میکنند. برای مثال، ضربالمثل «آش آنقدر شور بود که خان هم فهمید» با قصهای دربارهٔ ناز بیبی و ننه گلی آغاز میشود و نشان میدهد چگونه آشپزی نادرست میتواند حتی از چشم کسی که همیشه بیتفاوت است، پنهان نماند. پس از روایت داستان، بازیهایی مانند «نخود نخود هر که رود به کار خود» یا «نقاشی آینهای» معرفی میشوند که هرکدام با اهداف آموزشی مشخصی طراحی شدهاند؛ از تقویت مهارتهای زبانی و حرکتی گرفته تا افزایش دقت و همکاری گروهی. این روند در سراسر کتاب تکرار میشود: ابتدا داستانی کوتاه و آموزنده، سپس بازیای که بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به ضربالمثل مربوط است و به کودکان کمک میکند تا مفهوم آن را بهتر درک کنند و در زندگی روزمره بهکار ببرند. کتاب با این شیوه، نهتنها ضربالمثلها را آموزش میدهد، بلکه مهارتهای اجتماعی، خلاقیت و تفکر انتقادی را نیز در کودکان پرورش میدهد.
چرا باید کتاب یک ضرب المثل، یک بازی را بخوانیم؟
این کتاب با ترکیب قصه و بازی، ضربالمثلهای فارسی را از حالت صرفاً زبانی خارج کرده و آنها را به تجربهای عملی و ملموس برای کودکان و نوجوانان تبدیل کرده است. هر ضربالمثل با داستانی جذاب و بازیای هدفمند همراه شده تا یادگیری را به فرایندی فعال و مشارکتی بدل کند. «یک ضربالمثل یک بازی» نهتنها به انتقال فرهنگ عامه و ارزشهای اخلاقی میپردازد، بلکه مهارتهایی مانند همکاری، دقت، خلاقیت و حل مسئله را نیز تقویت میکند. این کتاب میتواند بهعنوان منبعی برای والدین، مربیان و معلمان مورد استفاده قرار گیرد تا آموزش را از طریق بازی و قصه برای کودکان جذابتر و اثربخشتر کنند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای والدین، مربیان، معلمان و هرکسی که با کودکان و نوجوانان ۵ تا ۱۲ ساله سروکار دارد مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال راههایی برای آموزش غیرمستقیم مفاهیم اخلاقی، اجتماعی و مهارتهای زندگی به کودکان هستند، گزینهای کاربردی بهشمار میآید. «یک ضربالمثل یک بازی» بهویژه برای افرادی که دغدغه انتقال فرهنگ و زبان فارسی به نسل جدید را دارند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب یک ضرب المثل، یک بازی
«گلی دختری بود که با مادرش در روستا زندگی میکرد. قدیمها به مادر «ننه» میگفتند. ننه گلی آشپز خان بود. سالهای سال بود که برای خان و مهمانهایش غذا میپخت؛ آن هم چه غذاهای خوشمزهای! خان به دستپخت ننه گلی عادت داشت؛ شور و شیرین، بینمک و بانمکش را میخورد و حرفی نمیزد. او فقط به فکر خوردن بود و وقت غذاخوردن چیزی نمیفهمید. وقتی سیر سیر میشد، تازه میفهمید که غذا شور بوده یا بینمک، خوشمزه بوده یا بدمزه! خان یک دختر بزرگ و لوس به اسم ناز بیبی داشت. ناز بیبی هم در پرخوری چیزی از پدر کم نداشت. روز و شب میخورد و میخوابید. اگر غذایش دیر میرسید، مثل بچهها پایش را به زمین میکوبید و گریه میکرد و حرفهای بد میزد. اما وقتی شکمش سیر میشد، با صدای بلند میخندید و اینطرف و آنطرف گشتی میزد. بعد برمیگشت و با خیال راحت میخوابید. ناز بیبی به ننه گلی خیلی حسودی میکرد. چون خان همیشه به او میگفت: «آهای ناز بیبی، غذاهای ننه گلی خیلی خوشمزه است! باید آشپزی را از او یاد بگیری» اما ناز بیبی از ننه گلی خیلی بدش میآمد. چشم دیدن او را هم نداشت.»
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه
حجم
۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲۶ صفحه