
کتاب حرف های بی پایان (جلد اول)
معرفی کتاب حرف های بی پایان (جلد اول)
کتاب الکترونیکی «حرفهای بیپایان (جلد اول)» نوشتهٔ اکرم تیزجنگ گلهین و با ویراستاری سیده فاطمه عبادی، مجموعهای از داستانهای کوتاه فارسی است که نشر متخصصان آن را منتشر کرده است. این کتاب در قالب داستانهایی با محوریت زندگی روزمره و دغدغههای اجتماعی، به روایت تجربهها و احساسات شخصیتهای مختلف میپردازد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب حرف های بی پایان (جلد اول)
«حرفهای بیپایان (جلد اول)» اثری در قالب داستان کوتاه است که با نگاهی به زندگی افراد عادی، روایتهایی از امید، رنج، عشق، فقر، ایثار و آرزو را پیش روی خواننده میگذارد. اکرم تیزجنگ گلهین در این کتاب، هر داستان را از زاویهای متفاوت و گاه با راویهای غیرمنتظره روایت کرده است؛ برای مثال، اشیاء یا حیوانات گاهی نقش راوی را بر عهده دارند و از دریچهٔ نگاه خود به زندگی انسانها مینگرند. این مجموعه با ساختاری اپیزودیک و هر داستان مستقل، تصویری از جامعه و روابط انسانی ارائه میدهد و دغدغههایی چون فقر، بیعدالتی، خانواده، تنهایی و امید را به تصویر میکشد. کتاب با زبانی ساده و بیپیرایه، تلاش میکند مخاطب را به تأمل دربارهٔ ارزشهای انسانی و معنای زندگی دعوت کند. هر داستان، جهانی کوچک و پررمزوراز است که در آن شخصیتها با فرازونشیبهای زندگی دستوپنجه نرم میکنند و گاه در دل تلخیها، روزنهای از امید و رهایی مییابند.
خلاصه داستان حرف های بی پایان (جلد اول)
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! در «حرفهای بیپایان (جلد اول)»، هر داستان کوتاه، روایتی مستقل از زندگی شخصیتهایی است که اغلب با مشکلات و چالشهای اجتماعی و خانوادگی روبهرو هستند. داستانها با زاویه دیدهای متنوع روایت میشوند؛ گاهی یک شیء مانند عروسک، ساعت یا تخت، راوی ماجراست و از خلال تجربههای خود، به زندگی انسانها و احساساتشان میپردازد. در داستان «تولدی دیگر»، شخصیت اصلی پس از سالها رنج و ناامیدی، با نیروی ایمان و امید دوباره به زندگی بازمیگردد. در داستان «شرم»، یک درخت شاهد فقر و گرسنگی پسربچهای است که از زبالهها غذا پیدا میکند و این مواجهه، نگاه درخت را به زندگی تغییر میدهد. «ترنم» روایت ترازویی است که سنگینی زندگی دختربچهای کارگر را حس میکند و از رنجهای او میگوید. در داستان «حانا»، آینهای شاهد تبعیض و بیعدالتی در یک خانواده است و سرنوشت دو دختر را به تصویر میکشد. «سوغاتی» از زبان عروسکی روایت میشود که همدم دختربچهای در خانوادهای پرتنش است. داستانهای دیگر نیز به موضوعاتی چون غرور، اعتماد، حسرت، زمان و قدرشناسی میپردازند و هرکدام با روایتی متفاوت، گوشهای از واقعیتهای تلخ و شیرین زندگی را بازگو میکنند. پایانبندی داستانها اغلب باز است و خواننده را به تأمل دربارهٔ سرنوشت شخصیتها و معنای زندگی دعوت میکند.
چرا باید کتاب حرف های بی پایان (جلد اول) را بخوانیم؟
این کتاب با روایت داستانهایی کوتاه و متنوع، فرصتی فراهم میکند تا خواننده با لایههای پنهان زندگی افراد مختلف جامعه آشنا شود. زاویه دیدهای غیرمنتظره و انتخاب راویهای متفاوت، به داستانها عمق و تازگی بخشیده است. هر داستان، موضوعی اجتماعی یا انسانی را بهگونهای ملموس و قابل لمس مطرح میکند و مخاطب را به همدلی و تفکر دربارهٔ ارزشهای زندگی، فقر، امید، خانواده و گذشت دعوت میکند. مطالعهٔ این مجموعه میتواند نگاه تازهای به مسائل روزمره و دغدغههای انسانی ایجاد کند و خواننده را به تأمل دربارهٔ نقش خود در جامعه و روابط انسانی وادارد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستان کوتاه فارسی و کسانی که دغدغههای اجتماعی، خانوادگی و انسانی دارند مناسب است. همچنین برای افرادی که به دنبال روایتهایی با زاویه دید متفاوت و موضوعات تأملبرانگیز هستند، گزینهٔ مناسبی بهشمار میآید.
بخشی از کتاب حرف های بی پایان (جلد اول)
«آرزوهام خیلی شیرین بود؛ اینقدر شیرین که طعم لذتبخشش رو با تمام وجودم حس میکردم. خیالم بهحدی پروبال داشت که تا کنار خدا پر میکشید. عزیزدوردونه خونه بودم، چشم و چراغ پدر، همدل و همراه مادر، عزیزکرده برادر؛ مثل کوه پشت هم بودیم. فلک بدجور حسوده ... با نیروی فوقالعادهای که داره، برای چرخوندن این چرخ گردون تلاش نامحسوسی کرد و ورق برگشت. آرزوها خیلی زود مهروموم و در صندوقچه قلبم دفن شدن. صدای شکستن پروبال خیالم رو شنیدم و فروریختنش رو به چشم دیدم. حالا دیگه نه دل داشتم نه آرزو و نه خیالی که پر پرواز داشته باشه. ناباورانه گردش چرخ فلک رو پذیرفتم. دیگه دنبال مفهوم زمان و مکان نبودم. تغییر سال، فصل، ماه، هفته و روز برام هیچ معنای خاصی نداشت. چیزی نبود که خوشحالم کنه. زندگیم به روزمرگیها تبدیل شد. رباتی شده بودم که بهش برنامه روزانه داده باشن. ساعتها حکم این رو داشتن که وظایف محوله رو بهم یادآوری کنن. قبلاز همه بیدار بشم و خدمت کنم تا پایان شب که همه در خواب شیرین فرو برن و من همچنان در تدارک کارهای فردا باشم. خونه بیروح و بیعشق باعث شد آرزوهام حتی تو دلم تکون هم نخورن. چقدر زود دیر شد ... چشم باز کردم و دیدم سالهاست در حصار بیمهری. ساکت و مظلوم و بیپناه اسیر شدم. دیگه یادم نمیومد آخرینبار کی از ته دل خندیدم. فقط متوجه شدم شادی و خندههام کنار آرزوهام دفن شده بودن. لبخندم تبسمی تلخ شده بود که اون هم سریع از چهرهم محو میشد و جاش رو به بغض همیشگی میداد.»
حجم
۲۷۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۹ صفحه
حجم
۲۷۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۴۹ صفحه