
کتاب ضرب المثل های فارسی (جلد اول)
معرفی کتاب ضرب المثل های فارسی (جلد اول)
کتاب الکترونیکی «داستانها و ریشههای ضربالمثلهای فارسی (جلد اول)» با گردآوری «فاطمه جعفری» و انتشار نشر نارنگی، مجموعهای از روایتها و حکایتهای کوتاه است که به شرح داستانها و پیشینهٔ ضربالمثلهای رایج در زبان فارسی میپردازد. این کتاب با هدف آشنایی مخاطبان با فرهنگ عامه و ریشههای زبانی، ضربالمثلهای پرکاربرد را انتخاب کرده و با روایت داستانهایی جذاب، معنای هرکدام را روشن میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ضرب المثل های فارسی (جلد اول)
این کتاب در قالب مجموعهای از حکایتها و روایتهای کوتاه، به بررسی و بازگویی ریشههای ضربالمثلهای فارسی پرداخته است. «داستانها و ریشههای ضربالمثلهای فارسی (جلد اول)» اثری از «فاطمه جعفری» است که با گردآوری و بازنویسی داستانهای عامیانه، تلاش کرده تا مخاطب را با پیشینهٔ فرهنگی و معنای ضربالمثلها آشنا کند. ساختار کتاب بهگونهای است که هر ضربالمثل با یک داستان یا حکایت همراه شده و در پایان، معنای آن ضربالمثل برای خواننده روشن میشود. این اثر در دستهٔ ناداستان و فرهنگ عامه قرار میگیرد و با زبانی ساده و روایتمحور، به انتقال مفاهیم و آموزههای اخلاقی و اجتماعی میپردازد. کتاب برای گروههای سنی مختلف قابل استفاده است و میتواند هم برای مطالعهٔ فردی و هم برای استفاده در جمعهای خانوادگی یا آموزشی مفید باشد.
خلاصه داستان ضرب المثل های فارسی (جلد اول)
کتاب «داستانها و ریشههای ضربالمثلهای فارسی (جلد اول)» مجموعهای از حکایتها و روایتهای کوتاه است که هرکدام به یکی از ضربالمثلهای رایج فارسی اختصاص یافتهاند. در هر بخش، ابتدا داستانی روایت میشود که زمینهساز شکلگیری یا کاربرد آن ضربالمثل بوده است. برای مثال، داستان پوریای ولی و مادر پهلوان هندی، ریشهٔ ضربالمثل «هرگز نخورد آب زمینی که بلند است» را توضیح میدهد و به ارزش فروتنی و گذشت اشاره دارد. یا حکایت پرنده و سالار، پیام «غصهٔ گذشته را نخور» را با سه پند آموزنده به تصویر میکشد. در روایت دیگری، ماجرای قلی و دوستانش در قبرستان، به ضربالمثل «میخ به لباس خودش زده» میپردازد و نشان میدهد که گاهی ترس و خیال، انسان را گرفتار میکند. همچنین داستان غلام و مهمانی، ریشهٔ ضربالمثل «آستین نو بخور پلو» را بازگو میکند و به نقد قضاوت بر اساس ظاهر میپردازد. در سراسر کتاب، ضربالمثلهایی مانند «آش نخورده و دهان سوخته»، «نه خانی آمده نه خانی رفته»، «خیاط در کوزه افتاد»، «فلفل نبین چه ریزه» و بسیاری دیگر، با روایتهایی کوتاه و آموزنده همراه شدهاند. هر داستان، علاوهبر توضیح معنای ضربالمثل، نکتهای اخلاقی یا اجتماعی را نیز منتقل میکند و به مخاطب کمک میکند تا کاربرد و مفهوم ضربالمثلها را بهتر درک کند.
چرا باید کتاب ضرب المثل های فارسی (جلد اول) را بخوانیم؟
این کتاب فرصتی فراهم میکند تا مخاطب با پیشینهٔ فرهنگی و معنایی ضربالمثلهای فارسی آشنا شود و داستانهای جذاب و آموزندهای را بخواند که هرکدام حامل پیامی اخلاقی یا اجتماعی هستند. مطالعهٔ این اثر نهتنها به درک بهتر زبان و فرهنگ عامه کمک میکند، بلکه میتواند الهامبخش گفتگوهای خانوادگی یا جمعی دربارهٔ ارزشها و رفتارهای انسانی باشد. روایتهای کوتاه و متنوع کتاب، آن را به گزینهای مناسب برای مطالعهٔ روزانه یا استفاده در محیطهای آموزشی تبدیل کرده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به فرهنگ عامه، زبان فارسی و داستانهای کوتاه مناسب است. همچنین برای دانشآموزان، معلمان، والدین و هرکسی که میخواهد با ریشه و معنای ضربالمثلهای فارسی آشنا شود یا آنها را در جمعهای خانوادگی و آموزشی بهکار ببرد، مفید خواهد بود.
بخشی از کتاب ضرب المثل های فارسی (جلد اول)
«پوریای ولی در بین پهلوانانی که در ایران زندگی میکردند، از همه بزرگتر بود. همهی مردم شهر او را میشناختند. او بر همهی پهلوانان، غریبه یا آشنا و پیر یا جوان پیروز میشد. روزی از کشور هندوستان پهلوانی به ایران آمد تا با پوریای ولی کشتی بگیرد و این مسئله همه را نگران کرده بود. پوریای ولی نیز از کشتی گرفتن با این پهلوان نگران بود. اما به کسی نگفته بود. روزی پوریای ولی به مسجد رفت تا نماز بخواند. ناگهان از جایی که زنها در آنجا نماز میخواندند، صدای پیرزنی را شنید که دعا میکرد: خدایاء پسرم را در برابر پوریای ولی پیروز کن! دل پوریای ولی با شنیدن این دعا لرزید. او نمازش را خواند و از مسجد بیرون رفت؛ ولی همچنان نگران بود. او بین دوراهی مانده بود؛ هم میخواست بر پهلوان هندی پیروز شود و مردم را شاد کند و هم دلش برای مادر پهلوان هندی میسوخت. روز مسابقه، مردم شهر در میدان بزرگ جمع شدند. دو پهلوان در میان سلام و صلوات مردم شهر، کشتی را شروع کردند. پهلوان هندی به پوریای ولی حمله کرد؛ اما پهلوان ایرانی او را کنار زد. مردم شهر فریاد شادی کشیدند. ناگهان پوریای ولی آن پیرزن را در میان جمعیت دید. او چشمانش را بست تا پیرزن را نبیند و تنها صدای شادی مردم را بشنود. او دستش را دور کمر حریف حلقه و او را از زمین بلند کرد. مردم از خوشحالی فریاد زدند: پهلوان کار را تمام کن! پهلوان او را خاک کن. در این لحظه ناگهان پوریای ولی حریف را رها کرد و کاری کرد که خودش بر زمین بیفتد.»
حجم
۳۹۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه
حجم
۳۹۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه