
کتاب شبحی در برکه
معرفی کتاب شبحی در برکه
کتاب شبحی در برکه نوشته مریم اسمعیلون با همکاری دو نشر نارنگی و آباژور منتشر شده است. این رمان نوجوانانه داستان پسر نوجوانی به نام پندار را روایت میکند که در تعطیلات تابستانی با خانوادهاش به ویلای شمال میرود و درگیر ماجراهایی رازآلود و هیجانانگیز میشود. محوریت داستان بر رابطهی پندار با برادرش پیمان، جدایی والدین، دوستیها و کشف دنیایی جادویی در دل طبیعت استوار است. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب شبحی در برکه
کتاب شبحی در برکه اثری در ژانر رمان نوجوان است که فضای داستانی آن در شمال ایران و در دل طبیعت جنگلی و روستایی شکل میگیرد. مریم اسمعیلون، نویسندهی کتاب، داستان را در دورهای مدرن روایت میکند و دغدغههای نوجوانی، خانواده، جدایی والدین و تنهایی را با زبانی ملموس و زاویهی دید اولشخص به تصویر میکشد. پندار، شخصیت اصلی، پسری است که پس از جدایی والدینش با مادر و برادرش زندگی میکند و تعطیلات تابستانی را در ویلای خانوادگی میگذراند.
داستان با محوریت کشف یک برکهی مخفی و ماجراهای عجیب و رازآلودی که در اطراف آن رخ میدهد، پیش میرود. مریم اسمعیلون با پرداختن به روابط خانوادگی، دوستیها، حسرتها و ترسهای نوجوانانه فضایی آشنا و درعینحال پر از رمزوراز خلق میکند. در کنار روایت زندگی روزمره عناصر فانتزی و ماورایی نیز وارد داستان میشوند و به آن رنگوبویی متفاوت میبخشند. کتاب با نگاهی به دغدغههای نوجوانان تجربهی رشد، استقلال و مواجهه با ناشناختهها را به تصویر میکشد.
خلاصه داستان شبحی در برکه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان با پندار، نوجوانی که پس از جدایی والدینش با مادر و برادر بزرگترش پیمان زندگی میکند، آغاز میشود. تعطیلات تابستانی فرا رسیده و خانواده برای استراحت به ویلای شمال میروند. پیمان قرار است برای ادامه تحصیل به کانادا برود و این موضوع پندار را غمگین و تنها کرده است. در این میان برکهای مخفی در نزدیکی ویلا وجود دارد که پندار و پیمان آن را کشف کردهاند و خاطرات زیادی در آنجا دارند. پس از رفتن پیمان، پندار با احساس تنهایی و دلتنگی دستوپنجه نرم میکند و سعی دارد با دوستان جدیدی، مانند شهروز ارتباط برقرار کند اما موفقیت چندانی ندارد.
ماجرا زمانی رنگوبوی رازآلود به خود میگیرد که پندار در یکی از عکسهای سلفی کنار برکه سایهای عجیب و شبحگونه میبیند. این اتفاق باعث ترس و کنجکاوی او میشود. در ادامه پندار بارها به برکه بازمیگردد و با اتفاقات غیرمنتظرهای روبهرو میشود؛ از جمله گمشدن خرگوشی به نام آقای جاسپر و بازگشت معجزهآسای او و کشف دنیایی جادویی و متفاوت در دل یک کندهی درخت. در این دنیای جدید پندار با اسبهای سفید، دشتهای سبز و پسری مرموز با قدرتهای ماورایی روبهرو میشود که کلید ورود به این دنیا را به او داده است. در طول داستان پندار با ترسها، تنهایی و نیاز به دوستی و تعلق دستوپنجه نرم میکند و درنهایت با پذیرش ناشناختهها و کشف شجاعت درونی خود، به بلوغی تازه میرسد. روایت کتاب میان واقعیت و خیال در نوسان است و مرز میان خواب و بیداری، واقعیت و رویا بارها به چالش کشیده میشود.
چرا باید کتاب شبحی در برکه را خواند؟
این کتاب با ترکیب فضای واقعگرایانهی زندگی نوجوانان و عناصر فانتزی تجربهای متفاوت از ماجراجویی و کشف را ارائه میدهد. روایت صمیمی و ملموس پندار دغدغههای نوجوانی، روابط خانوادگی و حسرتهای دوران رشد را به خوبی به تصویر میکشد. حضور رمزوراز، دنیای جادویی و شخصیتهای مرموز داستان را برای مخاطبان نوجوان و حتی بزرگسالانی که به داستانهای ماجراجویانه علاقه دارند، جذاب میکند. کتاب شبحی در برکه فرصتی است برای همذاتپنداری با دغدغههای نوجوانی و سفر به دنیایی پر از خیال و کشف.
خواندن کتاب شبحی در برکه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که به داستانهای ماجراجویانه، فانتزی و رازآلود علاقه دارند مناسب است. مطالعهی این کتاب برای کسانی که با موضوعاتی مانند جدایی والدین، تنهایی، دوستی و بلوغ نوجوانی درگیر هستند نیز میتواند تجربهای همدلانه و آموزنده باشد.
بخشی از کتاب شبحی در برکه
«با عجله پلهها رو دوتایکی اومدم پایین. پله های چوبی زیر پام قرچقروچ میکردن. پیچ راه پله رو رد کردم و سه تا پله آخر رو پریدم، از مامانم خداحافظی کردم. در حال طی کردن حیاط کفشهام رو پام کردم. به سرعت خودم رو به ماشین اپل مشکی که مامان تازه خریده بود رسوندم. حالا چطور جرات میکرد ماشین رو دست پیمان بده؟ خدا میدونه! کلاً آدم مادی نبود و همیشه هم به همه چیز قانع بود. اگر اصرارهای من و پیمان نبود این ماشینم نمیخرید. اون وقت ما مجبور بودیم برای رفتن به شمال سوار اتوبوسهایی بشیم که مسیر جاده چالوس رو سه ساعته میاومدن. در ماشین رو باز کردم و خودم رو انداختم تو ماشین. چه عجب ظهر شد! نگاهی به پیمان کردم چشمهای مشکی و گیرا، موهای خوش حالت که همیشه رو به بالا هدایتشون میکرد؛ برعکس من که موهام لخت لخت بود با چشمهای درشت آبی، کلا مغرب و مشرق بودیم.»
حجم
۳۹۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
حجم
۳۹۰٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۹۸ صفحه
