کتاب دختری با سوال های خیلی خیلی بزرگ

معرفی کتاب دختری با سوال های خیلی خیلی بزرگ

کتاب الکترونیکی «دختری با سوال‌های خیلی خیلی بزرگ» نوشتهٔ بریتنی‌وین‌لی با ترجمهٔ سیناعسکری، اثری در حوزهٔ ادبیات کودک و نوجوان است که توسط نشر ۷۶ ۷۷۱۱۳ ۴۱۲۲۱۲۱6۷ منتشر شده است. این کتاب داستان دختری کنجکاو را روایت می‌کند که با ذهنی پر از پرسش‌های بزرگ و کوچک، به دنبال کشف جهان پیرامون خود است. نسخه الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب دختری با سوال های خیلی خیلی بزرگ

این کتاب با محوریت کنجکاوی و جست‌وجوی پاسخ به پرسش‌های بی‌پایان، دنیای کودکی را به تصویر می‌کشد که ذهنش پر از شگفتی و سوال است. روایت داستان در فضایی شکل می‌گیرد که پرسیدن سوال‌های زیاد، ابتدا با استقبال اطرافیان مواجه می‌شود اما به مرور باعث خستگی و بی‌حوصلگی آن‌ها می‌گردد. کتاب در قالب داستانی ساده و قابل لمس برای کودکان، به اهمیت پرسشگری و نقش آن در رشد فردی و اجتماعی می‌پردازد. فضای داستان، کودک را با چالش‌های ذهنی و احساسی روبه‌رو می‌کند و نشان می‌دهد که جست‌وجوی پاسخ‌ها می‌تواند به تغییرات مثبت در محیط اطراف منجر شود. این اثر در دوره‌ای نوشته شده که توجه به آموزش مهارت‌های تفکر انتقادی و خلاقیت در کودکان اهمیت یافته است و با زبانی کودکانه، این مفاهیم را به مخاطب منتقل می‌کند.

خلاصه کتاب دختری با سوال های خیلی خیلی بزرگ

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند! داستان با معرفی دختری آغاز می‌شود که ذهنی پر از سوال دارد و هر روز با پرسش‌های تازه‌ای دربارهٔ جهان اطرافش روبه‌رو می‌شود؛ از راز پرواز هواپیماها گرفته تا دلیل وجود درد و ترس در قلب انسان‌ها. او با اشتیاق، سوال‌هایش را از اطرافیان می‌پرسد اما به تدریج، معلمان و دوستانش از این حجم پرسش خسته می‌شوند و حتی از او می‌خواهند که دیگر سوال نکند. این واکنش‌ها باعث می‌شود دخترک احساس خجالت کند و تصمیم بگیرد کنجکاوی‌اش را پنهان کند. اما یک روز، با دیدن لانهٔ پرنده‌ای که روی زمین ساخته شده، دوباره جرقهٔ پرسشگری در ذهنش روشن می‌شود. او به کتابخانه می‌رود و دربارهٔ کمبود درختان در شهر تحقیق می‌کند و متوجه می‌شود که این موضوع بر زندگی پرنده‌ها تاثیر گذاشته است. با به اشتراک گذاشتن یافته‌هایش با همکلاسی‌ها، آن‌ها نیز به فکر راه‌حل می‌افتند و تصمیم می‌گیرند برای کمک به پرنده‌ها درخت بکارند. داستان نشان می‌دهد که پرسیدن سوال‌های بزرگ نه تنها بد نیست، بلکه می‌تواند به تغییرات مثبت و رشد جمعی منجر شود.

چرا باید کتاب دختری با سوال های خیلی خیلی بزرگ را خواند؟

این کتاب با روایت داستانی ساده و ملموس، اهمیت کنجکاوی و پرسشگری را در زندگی کودکان برجسته می‌کند. مخاطب با خواندن این اثر درمی‌یابد که پرسیدن سوال‌های بزرگ می‌تواند به کشف راه‌حل‌های تازه و ایجاد تغییرات مثبت در محیط اطراف منجر شود. همچنین کتاب به کودکان یادآوری می‌کند که نباید از پرسیدن سوال‌هایشان خجالت بکشند و کنجکاوی، بخشی ارزشمند از رشد و یادگیری است.

خواندن کتاب دختری با سوال های خیلی خیلی بزرگ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای کودکان کنجکاو و والدینی که به دنبال تقویت روحیهٔ پرسشگری و تفکر انتقادی در فرزندان خود هستند مناسب است. همچنین برای معلمان و مربیانی که به دنبال منابعی برای آموزش اهمیت سوال‌پرسیدن و جست‌وجوی پاسخ در کلاس درس هستند، گزینهٔ خوبی به شمار می‌آید.

فهرست کتاب دختری با سوال های خیلی خیلی بزرگ

- معرفی دختر کنجکاو: روایت آغازین دربارهٔ دختری با ذهنی پر از سوال و شگفتی. - واکنش اطرافیان: مواجههٔ دختر با پاسخ‌ها و سپس بی‌حوصلگی اطرافیان نسبت به پرسش‌هایش. - تلاش برای مهار کنجکاوی: تصمیم دختر برای پنهان‌کردن سوال‌هایش پس از واکنش منفی همکلاسی‌ها. - کشف لانهٔ پرنده: جرقهٔ دوبارهٔ پرسشگری با دیدن لانه‌ای غیرمعمول و جست‌وجو برای یافتن پاسخ. - تحقیق و آگاهی: مراجعه به کتابخانه و کشف تاثیر کمبود درختان بر زندگی پرنده‌ها. - به اشتراک‌گذاری یافته‌ها: انتقال اطلاعات به همکلاسی‌ها و آغاز حرکت جمعی برای کاشت درخت. - نتیجه‌گیری: تاکید بر ارزش پرسشگری و تاثیر آن بر رشد فردی و اجتماعی.

بخشی از کتاب دختری با سوال های خیلی خیلی بزرگ

«اون مدام هر سوالی که به ذهنش می‌رسید رو می‌پرسید و می‌پرسید و می‌پرسید. در ابتدا همسایه‌ها، معلمان و دوستانش سعی می‌کردن به پرسش‌های ذهن پر از شگفتی‌اش پاسخ بدن. اما پس از مدتی، لبخندهای تشویق‌کننده اون‌ها جاش رو به نگاه‌های کسل‌کننده داد. اون متوجه شد که سوال‌هایش باعث می‌شه دیگران عصبی بشن، و یک روز بچه‌های کلاسش کلافه شدن. بعد از اینکه ده‌ها سوال درباره ابرها پرسید، بچه‌های کلاس فریاد زدن: «لطفاً بس کن! اینقدر سوال نکن!» دخترک که خجالت‌زده شد، سعی کرد افکارش رو مهار کنه و از کنجکاوی‌هایش دیگه نگه تا هیچ‌کس ناراحت یا بدتر از اون، عصبانی نشه. اما یک روز اون لانه یک پرنده رو پیدا کرد که پایین و نزدیک به زمین ساخته شده بود و به راحتی می‌شد اون رو دید. اون با تعجب پرسید: «چرا این لانه روی درخت نیست؟» و سپس اطراف رو نگاه کرد. اون تنها بود و کسی رو نداشت که ازش بپرسه. پس به سمت قفسه‌های کتابخانه دوید.»