تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود
معرفی کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود
معرفی کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود
کتاب الکترونیکی «پیش از آنکه قهوهات سرد شود» (Before the Coffee Gets Cold) نوشتهٔ توشیکازو کاواگوچی با ترجمهٔ اکرم عباسی و نشر الیناء، یک رمان معاصر ژاپنی است که در فضایی رازآلود و صمیمی، به دغدغههای انسانی دربارهٔ گذشته، انتخابها و حسرتها میپردازد. داستان در یک کافهٔ کوچک و عجیب میگذرد که شایعه شده میتواند مشتریانش را به گذشته بازگرداند، اما با قوانینی سخت و محدودکننده. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود
این رمان در بستری امروزی و با الهام از افسانههای شهری ژاپنی روایت میشود. فضای اصلی داستان یک کافهٔ زیرزمینی است که بهظاهر تفاوتی با دیگر کافهها ندارد، اما افسانهای دربارهٔ آن دهان به دهان میچرخد: اگر کسی روی یک صندلی خاص بنشیند و قهوهای بنوشد، میتواند به گذشته سفر کند. اما این سفر با محدودیتهایی همراه است؛ از جمله اینکه فقط میتوان با کسانی ملاقات کرد که پیشتر به کافه آمدهاند و هیچ تغییری در زمان حال ایجاد نمیشود. داستان در چند فصل و با محوریت شخصیتهای مختلفی روایت میشود که هرکدام با آرزویی یا حسرتی به گذشته چشم دوختهاند. فضای داستان، ترکیبی از واقعیت و خیال است و با نگاهی به روابط انسانی، انتخابها و پیامدهای آنها، مخاطب را به تأمل دربارهٔ ارزش لحظهها و پذیرش گذشته دعوت میکند. این کتاب در دورهای نوشته شده که علاقه به روایتهای فانتزی و سفر در زمان در ادبیات ژاپن و جهان پررنگ بوده است و با روایتی آرام و شخصیتپردازی دقیق، به دغدغههای عاطفی و فلسفی میپردازد.
خلاصه کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان با ورود «فومیکو»، زنی جوان و موفق، به کافهای کوچک آغاز میشود؛ جایی که بهتازگی رابطهاش با نامزدش «گورو» به پایان رسیده و او آرزو دارد به گذشته بازگردد تا شاید بتواند حرف دلش را به گورو بگوید. کافهای که فومیکو به آن پناه میبرد، بهواسطهٔ افسانهای عجیب شهرت یافته: اگر کسی روی صندلی خاصی بنشیند و قهوهای بنوشد، میتواند به گذشته سفر کند، اما باید پیش از سرد شدن قهوه بازگردد و هیچ تغییری در زمان حال رخ نمیدهد. فومیکو با امید به جبران گذشته، با قوانین عجیب و محدودکنندهٔ کافه روبهرو میشود؛ از جمله اینکه فقط میتواند با کسانی ملاقات کند که پیشتر به کافه آمدهاند و اگر قهوهاش سرد شود، سرنوشتش به روحی سرگردان بدل میشود. در کنار فومیکو، شخصیتهای دیگری نیز با آرزوها و حسرتهای خود به کافه میآیند: زنی که میخواهد با همسر از دسترفتهاش وداع کند، مادری که آرزوی دیدن دخترش را دارد و... هرکدام از این سفرها، نه برای تغییر گذشته، بلکه برای درک بهتر خود و پذیرش واقعیت است. داستان با روایتهای موازی و فضای رازآلود کافه، به کندوکاو در احساسات انسانی و معنای رهایی از حسرت میپردازد.
چرا باید کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود را خواند؟
این رمان با روایتی متفاوت از مفهوم سفر در زمان، به جای تمرکز بر تغییر گذشته، بر پذیرش آن و یافتن آرامش در لحظهٔ اکنون تأکید دارد. قوانین عجیب کافه و محدودیتهای سفر، داستان را از کلیشههای رایج دور میکند و مخاطب را به تأمل دربارهٔ ارزش خاطرات، قدرت گفتوگوهای ناتمام و اهمیت پذیرش انتخابها دعوت میکند. روایت چندلایه و شخصیتهای متنوع، فرصتی برای همذاتپنداری با دغدغههای انسانی فراهم میآورد و فضای رازآلود کافه، تجربهای متفاوت از داستانهای معاصر ژاپنی را رقم میزند.
خواندن کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر ژاپنی، دوستداران داستانهای فانتزی با محوریت سفر در زمان و کسانی که با حسرتهای گذشته یا روابط ناتمام دستوپنجه نرم میکنند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به روایتهای آرام و تأملبرانگیز دربارهٔ روابط انسانی علاقه دارند، تجربهای متفاوت خواهد بود.
بخشی از کتاب پیش از آنکه قهوه ات سرد شود
«زن با لحنی پرسشی صحبت میکرد که مرد هرگز از آن خوشش نمیآمد. آنها در یک کافه زیرزمینی بدون پنجره بودند. نور از شش چراغ سقفی و یک چراغ دیواری نزدیک درب ورودی تأمین میشد. فضای داخلی کافه با رنگ قهوهای سپیداج پوشانیده شده بود و بدون ساعت راهی برای تشخیص شب و روز وجود نداشت. سه ساعت دیواری بزرگ و عتیقه در کافه بود. اما عقربههای هر کدام. زمانهای متفاوتی را نشان میدادند. مشتریانی که برای اولین بار به آنجا میآمدند، هرگز دلیل این وضعیت را نمیفهمیدند. تنها راه آنها برای فهمیدن زمان نگاه به ساعت مچی خودشان بود. مرد هم همین کار را کرد. در حالی که به ساعتش نگاه میکرد و لب پایینیاش را کمی جلو داده بود. ابروی سمت راستش را با انگشتش میمالید. زن از آن حالت چهره مرد به شدت آزرده میشد. زن بیاختیار گفت: «چرا اونطوری نگاه میکنی؟ انگار من دارم اذیتت میکنم؟» مرد خجالت زده جواب داد: «نه من اصلا اینطور فکر نمیکنم.» زن مصرانه پاسخ داد: «چرا دقیقاً همین طور فکر میکنی.» مرد دوباره لب پایینیاش را جلو آورد و نگاهش را از زن دزدید و جوابی نداد. رفتار منفعلانه مرد، زن را بیش از پیش عصبانی میکرد. زن این بار با اخم گفت: «میخوای من بگم؟» و سپس سراغ قهوهاش رفت که حالا کاملا سرد شده بود. با از دست رفتن لذت گرمای نوشیدنیاش، حالش بیشتر گرفته شد.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه