
کتاب مغز وقتی رازهایش را آشکار می کند (کتاب سوم)
معرفی کتاب مغز وقتی رازهایش را آشکار می کند (کتاب سوم)
کتاب مغز وقتی رازهایش را آشکار می کند (کتاب سوم) نوشتهٔ «عباس پژمان» توسط انتشارات شباهنگ منتشر شده است. این کتاب به بررسی برخی از رازهای شگفتانگیز مغز انسان پرداخته است و سومین جلد از مجموعهای است که به موضوعات عصبشناسی، آگاهی، تجربههای ذهنی و نقش ژنتیک در رفتار و ادراک انسان میپردازد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مغز وقتی رازهایش را آشکار می کند (کتاب سوم)
کتاب «مغز وقتی رازهایش را آشکار میکند (کتاب سوم)» (توهمات کنترلشده، تجربههای نزدیک به مرگ، نژاد و ژنتیک) بهسراغ موضوعاتی رفته که همواره ذهن انسان را به خود مشغول کردهاند؛ موضوعاتی چون توهمات کنترلشده، تجربههای نزدیک به مرگ و نقش نژاد و ژنتیک در شکلگیری ذهن و رفتار. «عباس پژمان» در این جلد از کتاب با تکیهبر پژوهشهای نوروساینس و منابع معتبر علمی تلاش کرده است مرز میان واقعیت و ادراک مغزی را روشن کند. عباس پژمان با زبانی روشن و مثالهای ملموس نشان میدهد که بسیاری از آنچه بهعنوان واقعیت تجربه میشود محصول تفسیر مغز است.
این کتاب در ادامهٔ دو جلد پیشین به پرسشهایی دربارهٔ ماهیت آگاهی، ارادهٔ آزاد و هویت فردی میپردازد و مخاطب را با تازهترین یافتههای علمی دربارهٔ مغز و ذهن آشنا میکند. دورهٔ انتشار کتاب همزمان با رشد سریع علوم اعصاب و افزایش علاقهٔ عمومی به موضوعات ذهن و آگاهی است. عباس پژمان در مقدمه اشاره میکند که حتی کسانی که تحصیلات دانشگاهی ندارند، اما به مباحث علمی علاقهمند هستند، میتوانند از مطالب کتاب بهره ببرند.
خلاصه کتاب مغز وقتی رازهایش را آشکار می کند (کتاب سوم)
پیام اصلی کتاب بر این نکته استوار است که مغز انسان واقعیت را آنگونه که هست درک نمیکند بلکه آن را به شیوهای خاص تفسیر و بازسازی میکند. توهمات کنترلشده یکی از مفاهیم کلیدی کتاب است این اصطلاح به این معنا است که بسیاری از ادراکات روزمره مانند رنگها، احساسات و حتی مفهوم «خود» یا «من» ساخته و پرداختهٔ مغز هستند و در جهان خارج وجود عینی ندارند. کتاب با مثالهایی از فیزیک و عصبشناسی نشان میدهد که رنگها صرفاً تفسیر مغز از امواج الکترومغناطیسی بوده و احساساتی مانند درد یا شادی نیز محصول پردازشهای مغزی هستند نه ویژگیهای ذاتی اشیاء یا رویدادها. در بخش دیگری تجربههای نزدیک به مرگ بررسی میشود تجربههایی که افراد در آستانهٔ مرگ یا پس از بازگشت از آن گزارش میکنند. نویسنده با اشاره به پژوهشهای علمی و روایتهای شخصی این تجربهها را بهعنوان پدیدههایی ذهنی و نه شواهدی از زندگی پس از مرگ تحلیل میکند؛ همچنین نقش ژنتیک و تفاوتهای مغزی در شکلگیری ادراک و رفتار انسانها مورد بحث قرار میگیرد و توضیح داده میشود که چگونه تفاوتهای ژنتیکی و محیطی میتوانند باعث تفاوت در تجربهٔ واقعیت شوند. درمجموع کتاب بر این تأکید دارد که بسیاری از آنچه بهعنوان واقعیت مسلم پذیرفته میشود حاصل کارکرد مغز است و شناخت این فرآیندها میتواند به درک عمیقتری از خود و جهان منجر شود.
چرا باید کتاب مغز وقتی رازهایش را آشکار می کند (کتاب سوم) را خواند؟
این کتاب با رویکردی علمی و مستند به پرسشهایی میپردازد که ذهن بسیاری را به خود مشغول کردهاند. آیا آنچه میبینیم و احساس میکنیم واقعاً وجود دارد یا صرفاً ساختهٔ مغز ما است؟ چه تفاوتی میان توهمات ناشی از اختلالات روانی و توهمات روزمره وجود دارد؟ تجربههای نزدیک به مرگ چه معنایی دارند و علم دربارهٔ آنها چه میگوید؟ کتاب به تأثیر ژنتیک و تفاوتهای مغزی در شکلگیری ادراک و رفتار نیز میپردازد. مطالعهٔ این اثر میتواند دیدگاه تازهای نسبت به ماهیت آگاهی، ارادهٔ آزاد و هویت فردی ایجاد کند و مخاطب را با مرزهای میان واقعیت و ذهن آشنا سازد.
خواندن کتاب مغز وقتی رازهایش را آشکار می کند (کتاب سوم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به علوم اعصاب، روانشناسی، فلسفه ذهن و کسانی که به دنبال درک عمیقتری از ماهیت آگاهی، تجربههای ذهنی و نقش ژنتیک در رفتار انسان هستند، مناسب است؛ همچنین برای دانشجویان رشتههای علوم شناختی و روانشناسی و هر کسی که به پرسشهای بنیادین دربارهٔ ذهن و واقعیت علاقه دارد، مفید خواهد بود.
بخشی از کتاب مغز وقتی رازهایش را آشکار می کند (کتاب سوم)
«دانشمندان خیلی وقت است که میدانند مغز دنیای اطراف ما را به شیوهٔ خاص خودش درک میکند، نه آنچنانکه هست! مثلاً در خارج از مغز ما هیچ رنگی وجود ندارد؛ رنگها فقط کار مغز ما هستند! همهٔ این رنگهای گوناگون که میبینیم، اینها فقط نورهایی هستند که هر یک با طول موج و فرکانس مشخصی از اشیا و اجسام مختلف منعکس میشوند و از راه چشمهای ما به مرکز بیناییمان میرسند. اما مغز ما هر یک از آن نورها را به رنگ خاصی برای خودش حس یا ادراک میکند! وگرنه خود نور هم هیچ رنگی ندارد! خلاصه، همهٔ آن چیزهایی که ما آنها را به عنوان رنگ میشناسیم، فقط در مغز ما هستند و در عالم واقع وجود ندارند. همین یک نکته میتواند خیلی چیزها مثلاً دربارهٔ زیبایی و عشق هم بگوید! شاید بتوان گفت نصف زیباییهای دنیا، اعم از طبیعی و مصنوعی، وابسته به رنگها هستند. از طلوع و غروب خورشید بگیر تا بسیاری از شاهکارهایی که خود انسان در قالب تابلوهای نقاشی خلق کرده است، همگی وابسته به رنگها هستند. نصف ادبیات عاشقانه در وصف رنگ چشمها، موها و غیره است! یعنی چیزی که معلوم شده است عملاً فقط امواجی هستند با طول موجها و فرکانسهای مختلف. وگرنه فیزیک هیچ اثری از چیزی که آن را رنگ مینامیم در اشیا نشان نداده است.»
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۱ صفحه
حجم
۱٫۷ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۱ صفحه