
کتاب معمای کانال ماهی
معرفی کتاب معمای کانال ماهی
کتاب معمای کانال ماهی نوشتهٔ اکبر صحرایی و با تصویرگری «سام سلماسی» اثری کوتاه و داستانی است که توسط انتشارات علمی و فرهنگی در سال ۱۳۸۸ منتشر شده است. این کتاب در قالب داستانی طنزآمیز و با نگاهی انسانی، گوشهای از زندگی رزمندگان در جبهههای جنگ ایران و عراق را روایت میکند. اثر حاضر با نثری ساده و صمیمی برای نوجوانان و جوانان نوشته شده است. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب معمای کانال ماهی اثر اکبر صحرایی
کتاب «معمای کانال ماهی» یکی از داستانهای کوتاه و طنزآمیز در حوزهٔ ادبیات جنگ است که توسط «اکبر صحرایی»، نویسندهٔ شناختهشدهٔ ادبیات جنگ و نوجوان به نگارش درآمده است. این کتاب در سال ۱۳۸۸ و در قالب یک داستان محوریت زندگی روزمرهٔ رزمندگان ایرانی در جبهههای جنوب کشور در جنگ ایران و عراق منتشر شده است. «اکبر صحرایی» با تسلط بر فضای جبهه و شناخت عمیق از روحیهٔ شوخطبع و صمیمی رزمندگان موفق شده اثری خلق کند که همزمان هم تلخیها و هم لحظات شیرین و بامزهٔ جنگ را به تصویر بکشد. گفته شده است که این کتاب بهدلیل نگاه متفاوت و طنزآمیزش به جنگ، در میان آثار مشابه جایگاه ویژهای دارد. «معمای کانال ماهی» نهتنها بهعنوان یک داستان سرگرمکننده، بلکه بهعنوان سندی از زندگی و روحیهٔ رزمندگان ایرانی در دوران جنگ ارزشمند است. این کتاب بهویژه برای نوجوانان و جوانانی که میخواهند با حالوهوای جبههها آشنا شوند، اثری شاخص و قابل توجه به شمار میرود. کتاب حاضر داستانی کوتاه و یکپاره است و فصلبندی مشخصی ندارد. روایت بهصورت پیوسته و در قالب یک ماجرای طنزآمیز در جبهه پیش میرود. داستان با نامهنگاری «اصغر» آغاز میشود؛ سپس ماجرای ورود مورچه به گوش «جلیل» و تلاشهای عجیب برای بیرونآوردن آن و در نهایت بازگشت به سنگر و حلشدن معما را دنبال میکنید. هر بخش از داستان با موقعیتهای بامزه و دیالوگهای زنده، خواننده را با خود همراه میکند.
خلاصه داستان معمای کانال ماهی
داستان «معمای کانال ماهی» با نامهنگاری «اصغر» به مادرش آغاز میشود؛ نامهای که در دل سنگر و زیر آتش خمپارهها نوشته میشود. ناگهان «جلیل»، یکی از رفقای شوخطبع و پرانرژی سنگر با فریاد و ناله وارد میشود و از درد شدید گوشش شکایت میکند. ماجرا از این قرار است که مورچهای بزرگ وارد گوش جلیل شده و او را به مرز جنون رسانده است. اصغر و جلیل برای حل این معضل راهی سنگر بهداری و با دکتری مواجه میشوند که راهحلهای عجیبغریبی برای بیرونآوردن مورچه ارائه میدهد؛ از سطل آب و روغنکاری گوش گرفته تا تکاندن جلیل مثل قالی. در نهایت و پس از تلاش و شوخی و خندهٔ بسیار، مورچه بالاخره از گوش جلیل بیرون میآید و همه نفس راحتی میکشند. در این میان، اصغر نگران نامهای است که در سنگر جا گذاشته و بیم آن دارد که «کامران»، دوست دیگرشان آن را پیدا کند. داستان با لحنی طنز و پر از موقعیتهای بامزه، تصویری متفاوت از زندگی رزمندگان و دوستیهای عمیق آنها را ر دل جنگ ارائه میدهد.
چرا باید کتاب معمای کانال ماهی را بخوانیم؟
اگر بهدنبال داستانی هستید که هم شما را بخنداند و هم گوشهای از واقعیتهای جنگ ایران و عراق را با زبانی صمیمی و بیتکلف روایت کند، «معمای کانال ماهی» انتخابی عالی است. این کتاب با طنز خاص و روایت زندهاش فضای سنگین جنگ را به لحظاتی شیرین و انسانی تبدیل میکند.
کتاب معمای کانال ماهی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب را به نوجوانان و جوانانی پیشنهاد میکنیم که به داستان کوتاه، طنز و روایتهای جنگی علاقه دارند. اگر دوست دارید با حالوهوای جبهه و زندگی روزمرهٔ رزمندگان آشنا شوید یا اگر از آثار طنزآمیز ادبیات جنگ مثل داستانهای «داوود امیریان» لذت بردهاید، کتاب «معمای کانال ماهی» هم برایتان جذاب خواهد بود.
بخشی از کتاب معمای کانال ماهی
مادرش مینویسد:
- بروید خواستگاری نرگس، خواهر کامران، اگر اتفاقی نیفتد. ده روز دیگر خودم میآیم مرخصی. اما...
- وای خدا!
تو خلسهٔ نوشتن نامه است که با فریاد جلیل از جا میپرد. فریادش به صدای شاتالاپ خمپاره صد و بیست میماند که روی سنگر فرود آمده باشد. جلیل ته سنگر مثل برقگرفتهها شقورق میایستد. اصغر میگوید: «دیوونه! باز شوخیات گل کرد؟»
و میچرخد؛ اصغر میفهمد که باید اتفاق بدی افتاده باشد. جلیل با ناله میگوید:
- مُردم... دارن با یک میکوبن توی مغزم!
اصغر دستپاچه نامه را کف سنگر میاندازد و به او نزدیک میشود. جلیل گوش راستش را به طرف زمین کج میگیرد و انگار که از حمام بیرون آمده باشد و بخواهد از گوشش آب خارج کند، روی پای راست لیلی میکند.
- آروم بگیر! باز داری فیلم در میآری؟ چی شده؟
جلیل من و من میکند: «ن.. ن ... م... میدونم!»
- چرا میرقصی؟ گوشت رو چرا گرفتی؟
- یه چیزی تو گوشم رفته ... دارن ...بتک م ...میزنن توتو... کلهام !
جلیل روی پایش بند نیست و عرق از سروصورتش میریزد. رنگ و روی او زود زرد میشود. کلافه میرود ته سنگر و برمیگردد.
- س..سرم داره عین بادبادک بزرگ و بزرگتر میشه. ب.. یهکاری کن اصفر، دارم میترکم..!
حجم
۱۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۸ صفحه
حجم
۱۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۲۸ صفحه