کتاب فرانک دختر میرزاعباس
معرفی کتاب فرانک دختر میرزاعباس
کتاب فرانک دختر میرزاعباس نوشتهٔ مصیب جهانی است. نشر سنجاق این رمان را بهصورت الکترونیک منتشر کرده است.
درباره کتاب فرانک دختر میرزاعباس
کتاب فرانک دختر میرزاعباس برابر با یک رمان معاصر و ایرانی است. این رمان در ابتدا شما را به یک روستا میبرد؛ روستایی که «کلبعلی» زیر درختش نشسته و سیگار دود میکند و سپس سر گفتوگو را با «حلاج دورهگرد» باز میکند. کلبعلی کیست و داستان چیست؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.
نشر سنجاق زیرمجموعهٔ «طاقچه» برای ناشر - مؤلفان است. نشر سنجاق از صفر تا صد انتشار کتاب کنار مؤلفان و مترجمان است و آنها را با ارائهٔ باکیفیت تمام خدمات لازم، پشتیبانی و همراهی میکند. این نشر سفارش انتشار کتاب و اثر در هر حوزهای (داستان و رمان، کتابهای علمی، کتاب شعر، تبدیل پایاننامه به کتاب و…) را میپذیرد. کتابها با این انتشارات، منتشر میشوند، میتوانند بهدست میلیونها مخاطب برسند و نویسنده میتواند با فروش کتابش درآمدی ماهانه کسب کند. این انتشارات برای افرادی است که میخواهند کتاب جدیدی منتشر کنند و برای افرادی است که پیش از این، کتابی منتشر کردهاند و اکنون میخواهند نسخهٔ الکترونیکی آن را منتشر کنند.
خواندن کتاب فرانک دختر میرزاعباس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فرانک دختر میرزاعباس
«فردای آن شب خود لطف الله خطاب به من و هرمز گفت حدود دوماه قبل پسر باجناقش از دخترش خواستگاری کرده و او با ازدواج آنها موافقت نموده است اگر این اتفاق نمیافتاد حتماً دخترش را به هرمز میداد. هرمز در حالی که سرش را پایین انداخته بود چیزی نگفت و مشغول کار خودش شد. چند وقت از این ماجرا میگذشت و در این مدت چندین بار دیگر همسر و دختر لطف الله به در دکان آهنگری آمدند و رفتند اما هر وقت که آنها به در دکان میآمدند من متوجه نگاههای پر معنا و رمزآلود بین هرمز و دختر لطف الله میشدم آنها به گونهای خاص به همدیگر نگاه میکردند. من با خود فکر کردم این نگاهها دیگر چه فایدهای دارد دختر که شوهر کرده و عشق هرمز نیز پس از مدتی خاموش میشود و تصمیم گرفتم که شب با هرمز صحبت کنم و او را وادار نمایم تا فکر دختر لطف الله را از سرش خارج کند. شب هنگام بنا بر تصمیمی که گرفته بودم با هرمز صحبت کردم و گفتم من متوجه نگاههای رد و بدل شده بین تو و دختر لطف الله شدهام و احساس میکنم آن دختر نیز یه جورایی تو را دوست دارد ولی به نظر من بهتر است فکر او را کاملاً از سرت بیرون کنی چون به هر حال اون نامزد دارد و این نگاهها معصیت دارد. هرمز به من جوابی داد که آن شب پشتم لرزید و ترسیدم و برای لحظاتی از اینکه از روز اول به او پناه داده بودم پشیمان شدم. هرمز گفت یکبار اسبی را که دوست داشتم از چنگم بیرون آوردند مطمئن باش هیچگاه اجازه نخواهم داد یکبار دیگر بازنده باشم. پرسیدم میخواهی چکار بکنی؟ هرمز از جواب دادن به من طفره رفت و موضوعی دیگر را پیش کشید از آن شب ترسی در دلم افتاد که نکند هرمز دست به کاری بچگانه بزند و باعث آبروریزی من در نزد لطف الله و استاد غفور گردد این بود که بیشتر اوقات او را زیر نظر داشتم و رفتار و کردارش را مخصوصاً زمانی که دختر لطف الله به در دکان میآمد کاملاً میپاییدم و با خود تصمیم گرفتم تا زمانی که دختر لطف الله با پسر خالهاش عروسی میکند لحظهای از هرمز غافل نشوم.»
حجم
۳۰۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه
حجم
۳۰۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۳۴۳ صفحه