کتاب طلسمات
معرفی کتاب طلسمات
کتاب الکترونیکی «طلسمات» نوشتهٔ جواد خاوری در انتشارات آمو چاپ شده است.
درباره کتاب طلسمات
رمان یاد شده در دور و بر حوالی کوه میخ، در مناطق دور دست و کوهستانی هزارستان شکل گرفته است. شخصیت اصلی داستان، «نیکه» یتیم پنج سالهای است که با مادرش ساکن قریه حسنک میشود. نیکه در این قریه با تمام سختیها در کنار مادرش بزرگ میشود. شبانی، میکند، از خانه، فرار کرده با خانواده کوچی، سر از جلال آباد در میآورد. نیکه شخصیت بیقرر و ماجراجوی است که در پی شکستن طلسمات کوه میخ است.
کتاب طلسمات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به رمانها و داستانهای ایرانی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب طلسمات
نیکه را باز سایه گرفت. مستِ خواب بود که دیوِ سیاهی بر سینهاش نشست و گلویش را فشار داد. دهان نیکه باز ماند و زبانش راهِ حلقش را گرفت. خوب که نفسش قید کرد، به دستوپازدن افتاد. آنقدر دستوپا زد تا راهی در گلویش باز شد و صدای خرناسش برآمد. بلقیس هیچگاه نتوانسته بود به این صدا عادت کند. همیشه وحشتزده از خواب میپرید و بند دلش کنده میشد. با اینحال، مجبور بود برخیزد و شاهد جانکندن نیکه باشد. نیکه دیرزمانی میمُرد و زنده میشد، تا اینکه مرگ دست از سرش برمیداشت و میگذاشت تا شبی دیگر. آنوقت بلقیس جرئت میکرد نزدیک شود و دهان کفآلود او را پاک کند.
بلقیس از تهِ دل اُف کشید: «از دست این سایه!» برخاست و چراغِ هَریکَین را که دلِ دیوار به میخ چوبی آویزان بود، روشن کرد. تاریکی دلبیدل کمی پس رفت. نیکه با دهانِ کفآلود و حالِ نزار دیده شد. در آن لحظه از ذهن بلقیس گذشت که آدمهای کلان بلایشان هم کلان است. موجودی که بر سینهٔ نیکه نشسته بود و بندِ دلش را میفشرد، بیگمان آنقدر قوی بود که توانسته بود نیکهٔ بدخو را چنین خواروزار کند. دیدنِ خواری نیکه قلب بلقیس را میسوزاند و اشکش را سرازیر میکرد.
نیکه زیرِ کوهِ سیاهی بود و تکان خورده نمیتوانست؛ حتی نمیتوانست بلقیس را صدا کند. مثل وقتهایی که به آخر خط میرسید، آخرین زور خود را هم زد، ولی سایه سنگینتر شد. نیکه دیگر تلاش را بیهوده دید. یقین کرد اینبار کارش تمام است. سایه آنقدر نیکه را فشار داد که استخوانهایش خُرد و قبرغههای شکستهاش از هم تیروبیر شدند. تنها کاری که نیکه توانست، سر بلقیس قهر شد، اما صدایش نبرآمد: «بلقیس کجایی؟ کجا پُشتِ لندهبازی و شلیتهگری رفتهای؟ نمیدانم تو کَنچِنی چه داری که هر قِسم آدم به کونت آموخته است؛ از اوغان گرفته تا هزاره! ولی اینبار از میانت دوچاک میکنم!»
حجم
۲۷۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۶۶ صفحه
حجم
۲۷۸٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۶۶ صفحه