دانلود رایگان کتاب سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی ناصرخسرو قبادیانی
تصویر جلد کتاب سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی

کتاب سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۴۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سفرنامه ناصر خسرو قبادیانی

سفرنامه ناصر خسرو توسط ناصرخسرو قبادیانی نوشته شده است. در این سفرنامه شرح سفرهای خودش را از خراسان تا مکه و شام و مصر و ایران و بازگشت به خراسان و بلخ برای ما تعریف کرده است. ناصرخسرو بعد از خوابی که می‌بیند، تغییری بزرگ در خودش به‌وجود می‌آورد و دست از گذشته‌اش می‌کشد و سفری دراز را شروع می‌کند.

درباره کتاب سفرنامه ناصرخسرو

این کتاب توسط ناصر خسرو قبادیانی بلخی نوشته شده و گزارشی از یک سفر هفت‌ساله است. این سفر از مرو آغاز شد و با بازگشت به بلخ تمام شد. او از مرو به سرخس، نیشابور، جوین، بسطام، دامغان، سمنان، ری، قوهه و قزوین می‌رود و از راه بیل، قپان، خرزویل و خندان به شمیران می‌رسد. از آن‌جا به سراب و سعیدآباد می‌رود و به تبریز می‌رسد. سپس از راه مرند، خوی، برکری، وان، وسطان، اخلاط، بطلیس، قلعه‌ی قف انظر، جایگاه مسجد اویس قرنی، ارزن، میافارقین، به آمد در دیار بکر وارد می‌شود. از آنجا با گذشتن از شهرهای شاماز جمله حلب به بیروت، صیدا، صور و عکا می‌رود. سپس از راه حیفا به بیت‌المقدس می‌رسد. ناصر خسرو از قدس به مکه و مدینه می‌رود و از راه شام به قدس برمی‌گردد و به مصر می‌رود. او از قاهره، اسکندریه و قیروان بازدید می‌کند و از راه دریا به زیارت مکه و مدینه می‌رود. سپس از همان راه بازمی‌گردد و از راه آبی نیل با کشتی به اسیوط، اخیم، قوص و اسوان می‌رود. او از برخی شهرهای سودان بازدید می‌کند و از راه دریای سرخ به جده و مکه می‌رود و شش ماه را در کنار خانه‌ی خدا می‌ماند. از مکه به سوی لحسا و سپس بصره می‌رود و به آبادان می‌رسد. آنگاه به بندر مهروبان می‌رود و از آنجا به ارجان می‌رسد و به لردگان، خان‌لنجان و اصفهان وارد می‌شود. سپس از نایین، طبس، قاین می‌گذرد تا در پایان سفر به بلخ برسد.

ناصر خسرو قبادیانی در نوشتن صاحب سبک است و معمولا با گفتن «من که ناصرم» به خودش اشاره می‌کند و از عملی خاص یا چیزی که دیده صحبت می‌کند. از شواهد موجود در خود سفرنامه می‌توان متوجه شد که آن را بعد از سفر از روی یادداشت‌های میان راه نوشته است. سفرنامه ناصر خسرو در سال ۱۸۸۱ میلادی به همت شارل شفر به زبان فرانسه ترجمه و در پاریس منتشر شد

چرا باید کتاب سفرنامه ناصر خسرو را مطالعه کنیم؟

ناصر خسرو با توصیف شهرها با نثری ساده، اعتماد خواننده را جلب می‌کند. او تلاش نمی‌کند با مهارت‌های لفظی خواننده را تحت تأثیر قرار دهد، بلکه سعی می‌کند با شرح دیدنی‌هایی که طی سفر دیده است، چنین کند.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

کتاب سفرنامه ناصرخسرو برای کسانی است که از خواندن خاطرات و یا تجارب دیگران لذت می‎برند، هم‌چنین اگر جزو کسانی هستید که به سفر و شهرهای قدیمی علاقه دارید نیز می‌توانید از خواندن این کتاب لذت ببرید.

درباره ناصرخسرو قبادیانی

ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرخسرو در سال ۳۹۴ در قبادیان از توابع بلخ در خراسان بزرگ در کشور کنونی تاجیکستان متولد شد. او از شاعران بزرگ فارسی‌زبان، فیلسوف، حکیم و جهانگرد ایرانی بود. او در خانواده‌ای ثروتمندی که ظاهراً به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشتند بزرگ شد. وی بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفه و حساب و طب و موسیقی و نجوم و کلام تبحر داشت و در اشعار خودش از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کرده‌ است. ناصر خسرو به همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشته‌است. او در آثار خودش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کرده‌است.

او از ۴۴۴ تا ۴۸۱ در این راه کوشید به‌طوری‌ که نقشی مهم در گسترش این مذهب ایفا کرد. ناصرخسرو یکی از بزرگترین شخصیت‌های تاریخ مذهب اسماعیلیه است. او دارای مقام حجت بود و حجت در تاویل اسماعیلیان آخرین مقامی است که یک اسماعیلی می‌تواند به آن نایل آید. او در یمگان از توابع بدخشان درگذشت.

بخشی از کتاب سفرنامه ناصر خسرو

در ربیع الآخر سنه سبع و ثلثین و اربع مایه که امیرخراسان ابوسلیمان جعفری بیک داود بن مکاییل بن سلجوق بود از مرو برفتم به شغل دیوانی، و به پنچ دیه مروالرود فرود آمدم، که در آن روز قران راس و مشتری بود گویند که هر حاجت که در آن روز خواهند باری تعالی و تقدس روا کند. به گوشه‌ای رفتم و دو رکعت نماز بکردم و حاجت خواستم تا خدای تعالی و تبارک مرا توانگری دهد. چون به نزدیک یاران و اصحاب آمدم یکی از ایشان شعری پارسی می‌خواند. مرا شعری در خاطر آمد که از وی در خواهم تا روایت کند، بر کاغذ نوشتم تا به وی دهم که این شعر بر برخوان. هنوز بدو نداده بودم که او همان شعر بعینه آغاز کرد. آن حال به فال نیک گرفتم و با خود گفتم خدای تبارک و تعالی حاجت مرا روا کرد. پس از آنجا به جوزجانان شدم وقرب یک ماه ببودم و شراب پیوسته خوردمی. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرماید که قولوا الحق و لو علی انفسکم. شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند، اگر به هوش باشی بهتر. من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید. گفتم که من این را از کجا آرم. گفت جوینده یابنده باشد، و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت. چون از خواب بیدار شدم، آن حال تمام بر یادم بود برمن کار کرد و با خود گفتم که از خواب دوشین بیدار شدم باید که از خواب چهل ساله نیز بیدار گردم.

S
۱۳۹۷/۰۶/۱۹

از جوانی شعر می سرود و همچون بیشتر شاعران زمان به باده نوشی و عشق ورزی و گفتن اشعار مدح و غزل و هزل می گذرانید و شاعر و دبیر ملازم دربار بود. رفته رفته از این نوع زندگی سرخورد

- بیشتر
pockethead
۱۳۹۸/۰۸/۲۳

سفرنامه فوق العاده زیباییه. خوبی متونی مثل سفرنامه ناصرخسرو این هست که علاوه بر شناخت افراد و شهرها با بسیاری از خصوصیات اجتماعی و اخلاقی مردم اون دوره نیز آشنا میشیم. چیزی که متاسفانه در ادبیات اون دوره بسیار کمیاب

- بیشتر
مصطفی رازی
۱۳۹۹/۰۹/۰۹

لطفا کتابهایی مثل سفرنامه ناصرخسرو رابنویسید ازروی چه نسخه ای استخراج کرده اید که درتحقیق قابل ارجاع باشد

یحیی
۱۳۹۹/۰۱/۱۹

بزرگترین مشکل کتاب اینه که اسم شهرها عوض شده و باید هرچند گاهی در حین مطالعه از گوگل بپرسید، اگر امکانش بود ایرادات چاپیش رو برای اصلاح به تحریریه طاقچه منتقل کرد اتفاق خوبی بود

babak rad
۱۳۹۸/۱۲/۲۵

به نظرم نسخه کامل نیست

حسین
۱۴۰۱/۰۲/۰۸

متاسفانه ایرادات تایپی زیادی داره فقط

مهدی بیگمرادی
۱۳۹۹/۱۰/۱۰

ممنون از طاقچه که کتاب های نفیس ایرانی رو رایگان کرده است

رضا منتظری مقدم
۱۴۰۳/۰۸/۲۴

غلط تایپ شده است. اشتباه زیاد داره

پناه 66
۱۴۰۳/۰۶/۲۷

خیلی خیلی خوب وجالب بود خدایش رحمت کند

hedayat Homa
۱۴۰۲/۰۴/۲۰

کلاسیک بسیار تاثیر گذار . درتاریخ ایران سفرنامه نویس بسیار کم است وجای صد تاسف. غنیمت بدانید وبخوانید.

بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید
mah.D
شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند، اگر به هوش باشی بهتر. من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید.
behin
در کوه چشمه‌ای دیدم که گفتند هر سال چون نیمه شعبان بگذرد آب جاری شود از آن جا و سه روز روان باشد و بعد از سه روز یک قطره نیاید تا سال دیگر.
Iman
مردم بسیار آن جا به زیارت روند و تقرب جویند و به خداوند سبحانه و تعالی و عمارت و حوض‌ها ساخته‌اند آن جا چون از آن جا گذشتیم به صحرایی رسیدیم که همه نرگس بود شکفته چنان که تمامت آن صحرا سپید می‌نمود از بسیاری نرگس‌ها. از آن جا برفتیم به شهری رسیدیم که آن را عرقه می‌گفتند.
آزاده
رسه‌ای فرموده بود به نزدیک بازار سراجان و آ «را
hossaini
باغستان بسیار داشت بی دیوار و خار و هیچ چیز که مانع شود در رفتن راه نبود.
N.Sh
دوازدهم محرم سنه ثمان و ثلثین و اربعمائه از قزوین برفتم به راه بیل و قبان که روستاق قزوین است. و از آن جابه دیهی که خرزویل خوانند. من و برادرم وغلامکی هندو که با ما بود زادی اندک داشتیم. برادرم به دیه رفت تا چیزی از بقال بخرد، یکی گفت که چه می‌خواهی بقال منم. گفتم هرچه باشد ما را شاید که غریبیم و برگذر. گفت هیچ چیز ندارم. بعد از آن هر کجا کسی از این نوع سخن گفتی، گفتمی بقال خرزویل است. چون از آن جا برفتم نشیبی قوی بود چون سه فرسنگ برفتم دیهی از حساب طارم بود برزالحیر می‌گفتند. گرمسیر و درختان بسیار از انار و انجیر بود و بیش‌تر خودروی بود. و از آن جا برفتم رودی بود که آن را شاه رود می‌گفتند. بر کنار دیهی بود که خندان می‌گفتند
کاربر ۳۷۱۵۶۳۱
برادرم به دیه رفت تا چیزی از بقال بخرد، یکی گفت که چه می‌خواهی بقال منم. گفتم هرچه باشد ما را شاید که غریبیم و برگذر. گفت هیچ چیز ندارم. بعد از آن هر کجا کسی از این نوع سخن گفتی، گفتمی بقال خرزویل است.
.
مرداد ماه سنه خمس عشر و اربعمائه از تاریخ فرس به جانب قزوین روانه شدم و به دیه قوهه رسیدم. قحط بود و آن جا یک من نان جو به دو درهم می‌دادند. از آن جا برفتم، نهم محرم به قزوین رسیدم. باغستان بسیار داشت بی دیوار و خار و هیچ چیز که مانع شود در رفتن راه نبود. و قزوین را شهری نیکو دیدم باروی حصین و کنگره بر آن نهاده و بازارها خوب الا آنکه آب در وی اندک بود در کاریز به زیرزمین. و رییس آن شهر مردی علوی بود و از همه صناع‌ها که در آن شهر بود کفشگر بیش‌تر بود.
.
و میان ری و آمل کوه دماوند است مانند گنبدی که آن را لواسان گویند و گویند بر سر چاهی است که نوشادر از آن جا حاصل می‌شود. و گویند که کبرین نیز. مردم پوست گاو ببرند و پر نوشادر کنند و از سر کوه بغلطانند که به راه نتوان فرود آوردن.
.
و میقات آن موضع باشد که حج را احرام گیرند، و گویند یک سال آن جا حجاج فرود آمده بود خلقی بسیار، ناگاه سیلی درآمده و ایشان را هلاک کرد و آن را بدین سبب جحفه نام کردند.
faranakalem
مدینه رسول الله علیه السلام شهری است بر کناره صحرایی نهاده و زمین نمناک و شوره دارد و آب روان است اما اندک و خرمایستان است و آن جا قبله سوی جنوب افتاده است و مسجد رسول الله علیه الصلوة و السلام چندان است که مسجد الحرام. و حظیره رسول الله علیه السلام در پهلوی منبر مسجد است چون رو به قبله نمایند جانب چپ
faranakalem
پس در سنه تسع و ثلثین و اربعمایه سجل سلطان بر مردم خواندند که امیرالمومنین می‌فرماید که حجاج را امسال مصلحت نیست که سفر حجاز کند که امسال آن جا قحط و تنگی است و خلق بسیار مرده است این معنی به شفقت مسلمانی می‌گویم و حجاج در توقف ماندند، و سلطان جامه کعبه می‌فرستاد به رار معهود که هر سال دو نوبت جامه کعبه بفرستادی و این سال چون جامه به راه قلزم گسیل کردند من با ایشان برفتم.
faranakalem
امن و فراغت اهل مصر بدان حد بود که دکانهای بزازان و صرافان و جوهریان را در نبستندی الا دامی بر وی کشیدندی و کس نیارستی به چیزی دست بردن.
faranakalem
امن و فراغت اهل مصر بدان حد بود که دکانهای بزازان و صرافان و جوهریان را در نبستندی الا دامی بر وی کشیدندی و کس نیارستی به چیزی دست بردن.
faranakalem
اهل بازار مصر هرچه فروشند راست گویند و اگر کسی به مشتری دروغ گوید او را بر شتری شنانده زنگی به دست او دهند تا در شهر می‌گردد و زنگ می‌جنباند و منادی می‌کند که من خلاف گفتم و ملامت می‌بینم و هرکه دروغ گوید سزای او ملامت باشد.
faranakalem
خواب دیدم که یکی مرا گفت چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند، اگر به هوش باشی بهتر. من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب داد که بیخودی و بیهوشی راحتی نباشد، حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید.
R.Khabazian
بکردم و حاجت خواستم تا خدای تعالی و تبارک مرا توانگری دهد. چون به نزدیک یاران و اصحاب آمدم یکی از ایشان شعری پارسی می‌خواند. مرا شعری برخوان. هنوز بدو نداده بودم که او همان شعر بعینه آغاز کرد. آن حال به فال نیک گرفتم و با خود گفتم خدای تبارک و تعالی حاجت مرا روا کرد. پس از آن جا به جوزجانان
کاربر ۲۲۳۳۱۰۱
چون سلطان طغرل بیک ابوطالب محمدبن میکاییل بن سلجوق رحمة الله علیه آن شهر گرفته بود مردی جوان آن جا گماشته بود نیشابوری، دبیری نیک با خط نیکو، مردی آهسته، نیکو لقا و او راخواجه عمید می‌گفتند، فضل دوست بود و خوش سخن و کریم. و سلطان فرموده بود که سه سال از مردم هیچ چیز نخواهند و او بر آن می‌رفت و پراکندگان همه روی به وطن نهاده بودند واین مرد از دبیران شوری بوده بود
Ali
برادرم به دیه رفت تا چیزی از بقال بخرد، یکی گفت که چه می‌خواهی بقال منم. گفتم هرچه باشد ما را شاید که غریبیم و برگذر. گفت هیچ چیز ندارم. بعد از آن هر کجا کسی از این نوع سخن گفتی، گفتمی بقال خرزویل است.
Yarin

حجم

۹۵٫۳ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

حجم

۹۵٫۳ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۴۰۰ صفحه

قیمت:
رایگان