کتاب تئوری مدیریت زندگی (خلاصه کتاب)
معرفی کتاب تئوری مدیریت زندگی (خلاصه کتاب)
کتاب تئوری مدیریت زندگی (خلاصه کتاب) نوشتهٔ کلیتون کریستنسن و جیمز آلوورت و کارن دیلون و ترجمهٔ گروه مترجمان شنیدار است. شنیدار نگار نوین این کتاب را منتشر کرده است.
درباره کتاب تئوری مدیریت زندگی (خلاصه کتاب)
با مطالعهٔ کتاب تئوری مدیریت زندگی (خلاصه کتاب) درمییابیم که چطور در زندگی حرفهای و شخصی خود پیشرفت کنیم! کلیتون ام.کریستنسن نویسندهٔ آمریکایی و متخصص نوآوری در کسبوکار است. او ضمن همکاری با افراد موفق و همچنین راهاندازی چند کسبوکار بهنام، به این نتیجه رسید که ساعات کاری در اداره نباید معیاری برای سنجش کیفیت زندگی درنظر گرفته شود. او مدعی است که هرکس باید زمانی را برای دیگر جنبههای زندگی خود مانند خانواده و دوستان اختصاص دهد. کریستنسن و مثالهای دقیق و هوشمندانهاش که حاصل سالها تجربه در حوزهٔ کسبوکار هستند، راهنمای بسیار خوبی برای خوانندههایی است که میخواهند به موقعیت شغلی رویاییشان دست پیدا کنند. او همچنین به عنوان مرد خانواده و کسی که سرطان را شکست داده در مورد تعادل بین شغل و خانواده حرفهای خوبی برای گفتن دارد. در این خلاصه کتاب خواهید دید که انگیزه در رضایت شغلی مؤلفه مهمتری نسبت به پول است. همچنین فارغ از سختکوشی در کار و ترفیع رتبه، این خانواده و دوستانتان هستند که عامل اصلی شادی در زندگیاند. کریستنسن با استفاده از دانش ناشی از تجربههایش به حرفهایهای امروزه نشان میدهد که چگونه زندگی هدفمند، یکپارچه و متعادل داشته و آن را مدیریت کنند.
خواندن کتاب تئوری مدیریت زندگی (خلاصه کتاب) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران توسعهٔ فردی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تئوری مدیریت زندگی (خلاصه کتاب)
«سیاست شغلی شما چیست؟ هرچند که اکثر مردم حداقل یک نظر در مورد پیشرفت حرفهای خود دارند، اما تعداد کمی از آنها میدانند که دقیقاً چطور میخواهند به این اهداف حرفهای دست پیدا کنند.
برای یک شروع خوب ابتدا باید تشخیص دهیم سیاستهای شغلی دو شکل متفاوت به خود میگیرند: عمدی و درحال ظهور.
برای درک این دو رویکرد باید بدانیم فرصتها به طور کلی چگونه شکل میگیرند. بنا به گفته هِنری مینتزبِرگ ۶، استاد دانشگاه و نویسنده مشهور، فرصتها نیز دو دستهاند.
دسته اول مربوط به «فرصتهای پیشبینی شده» میشود؛ اینگونه فرصتها را میتوانیم شناسایی و دنبال کنیم.
اغلب سیاستهای عمدی براساس فرصتهای پیشبینی شده هستند. بیایید نگاهی به یک مثال مربوط به دهه ۶۰ از شرکت خودروسازی ژاپنی هوندا۷ بیاندازیم.
در آن زمان، موتورسیکلتهای بزرگ مانند محصولات شرکت Harley Davidson در آمریکا محبوب بودند؛ بنابراین شرکت هوندا تصمیم گرفت خط تولید موتورسیکلتهای خود را در این کشور راه بیاندازد. هدف این بود که جایگاه خود را در بازار آمریکا محکم کنند، اما کیفیت پایین موتورسیکلتهایشان تقریباً باعث تعطیلی شرکت شد.
این اتفاق حاکی از آن است که سیاستهای عمدی همیشه موفق نیستند. درواقع علیرغم تلاشهای فراوان، هیچچیز طبق نقشه پیش نرفت!
در این شرایط سیاست درحال ظهور با استفاده از «فرصتهای پیشبینی نشده» به کار میآید. این نوع سیاستها معمولاً درپی بهکارگیری سیاست عمدی به وجود میآیند.
هوندا سیاست درحال ظهور خود در آمریکا را تصادفاً پیدا کرد. این شرکت به همراه موتورسیکلتهای بزرگ، نمونههای کوچکتری به نام Super Cub را برای استفاده کارمندانش به آمریکا ارسال کرد. وقتی کارمندان این شرکت با استفاده از این موتورسیکلتها در خیابانهای لسآنجلس رفت و آمد میکردند، مردم شیفته این موتورها شدند و همین باعث ایجاد تقاضای عموم برای موتورسکیتهای Super Cub شد. در نتیجه هوندا سیاست درحال ظهور فروش موتورهای کوچک در مقیاس بالا را با آغوش باز پذیرفت و به همین ترتیب تجارت خود در آمریکا را نجات داد.»
حجم
۱۲٫۱ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه
حجم
۱۲٫۱ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۱۲ صفحه