کتاب افسانه های مدرنیته
معرفی کتاب افسانه های مدرنیته
کتاب افسانه های مدرنیته نوشتهٔ چسلاو میلوش و ترجمهٔ فرزام امین صالحی است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است. این اثر مقالهها و نامههایی از لهستان اشغالشده (۱۹۴۲ - ۱۹۴۳) را در بر دارد.
درباره کتاب افسانه های مدرنیته
کتاب افسانه های مدرنیته مقالهها و نامههایی از لهستان اشغالشده را در بر دارد که توسط چسلاو میلوش از ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۳ به رشتهٔ تحریر درآمدهاند. آغاز جنگ جهانی دوم میلوش را در ورشو غافلگیر کرد. او، پس از تسلیم لهستان، از مرز لهستان ـ رومانی گذشت. بعد رهسپار شهر دوران نوجوانیاش، ویلنو (ویلنیوس امروز)، در شرق شد، و درست بهموقع به آنجا رسید تا شاهد اشغال آن شهر از سوی سپاهیان اتحاد شوروی، بهموجب یک بند پنهانی از پیمان عدم تجاوز شوروی و آلمان، باشد. چند ماه بعد، او پنهانی به ورشوی تحت اشغال نازیها بازگشت و تا روزهای اولیۀ قیام ورشو در اوت ۱۹۴۴ در آنجا ماند. چند صباحی بهعنوان کارگر اجازۀ کار داشت و جعبههای کتاب را با گاری بین ساختمانهای کتابخانه جابهجا میکرد و از این امتیاز استثنایی هم برخوردار بود که آنها را بخواند. او در شاخۀ فرهنگی نهضت مقاومت ضدنازی لهستان فعال بود و آثار زیرزمینی و جُنگهای ادبی منتشر میکرد. او درعینحال به تلاشهای ادبی خود نیز ادامه داد، شعر سرود، «سرزمین ویران» تی. اس. الیوت را ترجمه کرد و مقالاتی را که در این کتاب گرد آمدهاند نوشت. گفته شده است جنگ از نظر شاعر جوان ضربهای روحی و جسمی بود، اما ضربۀ فکری نبود. او که ناظر تیزبین زمانهاش بود میدانست اروپای بین دو جنگ تودهای از هیزم بود و تنها منتظر یک جرقه. محرومیت اقتصادی میلیونها تن، ظهور ایدئولوژیهای تشنۀ خون، فوران کینۀ ملی و نژادی: همه از یک بحران اجتماعی و معنوی درست در قلب تمدن اروپا سخن میگفتند. احساس بحران معنوی اروپا و بحران اعتقادی خود میلوش باعث ایجاد دلمشغولی مادامالعمرش نسبت به مقولههای مذهبی و متافیزیکی شد.
خواندن کتاب افسانه های مدرنیته را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات جنگ جهانی دوم و قالب نامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب افسانه های مدرنیته
«بهنظر من، دو نامۀ آخر ما تا حدی از گفتوگو دربارۀ یکدیگر فراتر میروند و اینکه آنها بیش از توضیحات مثبت بنیادی مسائل حاشیهای را مطرح میکنند. شاید این تا حدی تقصیر من باشد، چون من شروع به استفاده از مفاهیم بسیار کلی کردم؛ شاید بخشی از تقصیر هم گردن تو باشد که «توفندگی واژهها و تبوتاب مباحثات» را خیلی دوست داری. بهاحتمال زیاد، هم این و هم آن. اما اگر از منظری گستردهتر صحبت کنیم، من نگرانم که قسمتهایی از گفتوگوی ما از یکدیگر فراتر میروند، نوعی ابهام در نتیجهگیریهای ما وقتی باید بگوییم دو دو تا چند تا میشود ــ خلاصه نوعی رویکرد نومیدانه، احتیاطآمیز و مبهم وقتی سؤالهای ما با نیرو و ابرامی روزافزون بر ما سنگینی میکنند ــ آیا همۀ اینها نه آنقدرها صفت کاملاً بارز دوران ما که بیشتر نوع خاصی از مردم نیست که در این دوران گرفتار شدهاند؟ اگر قرار باشد ما یکدیگر را بهیاری مفاهیم گستردهای نظیر خیر و شر درک کنیم، آنگاه بیگمان قبول خواهیم کرد که شر واقعیتی را برای ما به ارمغان میآورد که شکل بینهایت روشنتری از خیر دارد. شر گستاختر و پرخاشگرتر است و مواضعش محکمتر. خیر وصف حال بسیار مبهمتری را به نمایش میگذارد. به بیان دقیقتر، بسیاری از کسانی که در سودای اعادۀ نظم انسانی هستند از خیرْ مبهمتر و با دقتی کمتر نسبت به کسانی حرف میزنند که اردوگاههای کار اجباری را برپا کردند و قتلعام فلهای خلقهای شکستخورده را سامان دادند. من به آن مردمی فکر میکنم که مثل تو و من با مفاهیم جزئی یا در صفوف تعصب مذهبی احساس راحتی نمیکنند. خصوصیات ذهنی این مردم و نوع احساساتشان آنها را (و آنها بسیارند) به نوعی خاصیت قطرهای در جهانبینی، اغلب تناقضات بیشازحد، تردیدهای فراوان و مشکلات بسیار دیگر محکوم میکند.
من همۀ اینها را قبول دارم، اما بهعنوان یک ضایعه و فشاری دردناک، نه بهعنوان یک موضع و روش. در این بین، روشنفکری تو یا ــ آنطور که تو نامیدهای ــ موضع تو در مقام ناظر اغلب چون نگرانی انسانی بهنظر من میرسد که ضمن راه رفتن در اتاقی پر از اثاثیه نمیتواند جایی برای نشستن انتخاب کند، چون میفهمد حتی به یک تکه از آنها نمیتواند اعتماد کند. تو حتی مایلی از این هم فراتر بروی، چون اگر دل به دریا بزنی و ضمن این پرسه روی صندلی جذاب و بسیار راحتی بنشینی و مزۀ بهاصطلاح «احساسات خوب» را بچشی، نگرانی و بیاعتمادیات فوراً تو را از جا خواهد پراند. تو مینویسی که از تزویر میترسی که «چشمبهراه کسانی است که ادعا میکنند نور حقیقت بر آنها تابیده است». تو ادعا میکنی که «ایمان اغلب فقط خودپرستی استتارشده است». سرانجام، ادعا میکنی به خودت اعتماد نداری، یا به انسان بهطور کلی. در نتیجه، بیاعتماد و ظنین، با دقت به هرکسی نگاه میکنی که شاید کنار تو بنشیند، حتی روی لبۀ صندلیاش. حالا تو میروی که فریاد بکشی که این تصویر جعلی است، که عادلانه نیست.»
حجم
۲۹۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۰۶ صفحه
حجم
۲۹۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۰۶ صفحه