کتاب توماس ادیسون
معرفی کتاب توماس ادیسون
کتاب توماس ادیسون نوشتهٔ فرانسیس ترولیان میلر و ترجمهٔ محمدحسین صدیقی است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را منتشر کرده است. اثر حاضر دربردارندهٔ زندگینامهٔ توماس ادیسون در قالب یک داستان است.
درباره کتاب توماس ادیسون
کتاب توماس ادیسون دربردارندهٔ زندگینامهٔ توماس ادیسون است که فرانسیس ترولیان میلر آن را در قالب یک داستان و در ۱۵ فصل به رشتهٔ تحریر درآورده است. توماس آلوا ادیسون در ۱۱ فوریهٔ ۱۸۴۷ در ایالت اوهایو در آمریکا متولد شد. نام او را به یاد عموی بزرگش، توماس گذاشتند. پدرش، «ساموئل اوگدن ادیسون» فردی مستعد و مادرش، «نانسی متیوز الیوت» معلم بود. او در چهارسالگی به همراه خانواده خود به ایالت میشیگان نقل مکان کردند. توماس هفتمین و آخرین عضو خانواده ادیسون بود و مادرش در سال ۱۸۷۱ درگذشت. توماس ادیسون، مخترع، مهندس و کارآفرین آمریکایی در ۱۸ اکتبر ۱۹۳۱ براثر بیماری دیابت از دنیا رفت. او توانست اختراعات مهم و فراوانی از جمله اختراع برق و لامپ، گرامافون، دستگاه ضبط صوت و دستگاه رای گیری را به نام خود به ثبت برساند.
عنوان فصلهای کتاب حاضر عبارت است از «آزمایش عجیب»، «فراموشی»، «نگرانی»، «موفقیت شگفت»، «رهایی از مرگ»، «مهندس آل»، «ماجرای استقبال از شاهزاده»، «اخبار بد»، «نجات یک زندگی»، «نشیب و فراز زندگی»، «سختی و خوشبختی»، «جادوگر منلو پارک»، «شب به روز تبدیل میشود»، «تصاویر متحرک» و «پیشوای مردم».
خواندن کتاب توماس ادیسون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران زندگینامههای داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب توماس ادیسون
«ادیسون جوان گفت: «چشم.» و کت کهنهاش را بیرون آورد. آستینهایش را بالا زد و بلادرنگ شروع به کار کرد. چیزی نگذشت که دستگاه را به آرامی به کار انداخت و باز طولی نکشید که خودش را در اتاق مخصوص آقای لاوز دید. هنگامی که از اتاق بیرون آمد، چهرۀ ادیسون جوان غرق سرور بود، آقای لاوز به او پیشنهاد کار داده بود.
آن شب، هنگامی که آل با دوستش فرانک پوپ شام میخورد، گفت: «اون پست سرمکانیکی شرکت رو به من داده. دستمزد منو هم به قرار ماهی سیصد دلار معلوم کرده! این حقوق خیلی کلانیه. درقبال این حقوق، کار من خیلی مشکله اما...»
فرانک پوپ پرسید: «آیا وقت ادامۀ اختراعاتت رو داری؟» آل ادیسون سرش را تکان داد و بیان داشت: «این کار رو شبا میتونم انجام بدم.» و مشتاقانه دربارۀ اختراعی که هفتهها وقت صرف آن کرده بود، شروع به صحبت کرد. این اختراع اسبابی بود که آن را «ماشینتحریر» مینامیدند.
در آن زمان، ماشینهای تحریر زیادی در تجارتخانهها وجود داشت اما این ماشینها اغلب خوب کار نمیکرد و هنگامی که خراب میشد، تعمیر آنها مشکل بود. ادیسون کوشش میکرد ماشینی اختراع کند که تشکیلات سادهای داشته باشد و تعمیر آن به آسانی ممکن باشد. هفتهها پیش، هنگامی که اختراعش تکمیل شده بود، با امیدواری آن را به مردی به نام مارشال لفرتس نشان داده بود.
آقای لفرتس رئیس تجارتخانهای بزرگ در نیویورک بود. او ماشینتحریر آل ادیسون را به دقت آزمایش کرد. این ماشینتحریر بهتر از تمام ماشینهای تحریری بود که تا آن زمان دیده بود. او با خودش فکر کرد: «بد نیست که امتیاز تولید این اختراع رو در تمام دنیا، شرکت من بگیره.» و رو به آل کرد و گفت: «برای واگذاری امتیاز این اختراع، چقدر پول میگیری؟»
برای مدتی، ادیسون جوان نتوانست جواب بگوید. او آنقدر روی این اختراع وقت صرف کرده و زحمت کشیده بود که خیال داشت برای واگذری امتیاز آن، مبلغ سههزار دلار مطالبه کند اما ناگهان این مبلغ به نظرش زیاد آمد. آنقدر زیاد که جرأت بیان آن را نداشت. دستی به موهایش کشید و نگاهش را از اختراعش برداشت و متوجه آقای لفرتس کرد. بیاختیار پرسید: «شما خیال میکنین این اختراع چقدر ارزش داره؟» آقای لفرتس به آرامی و وقار جواب داد: «چهلهزار دلار.»
برای چند لحظه قلب آل از حرکت بازایستاد. آنقدر متعجب شده بودکه قدرت تکلم نداشت. چهلهزار دلار! چه پول کلانی! او با این مبلغ پول کافی در اختیار دارد که وسایل و ادوات کافی برای اختراعات تازهاش تهیه کند. پول کافی دارد که جای مناسبی را برای تولید اختراعاتش اجاره کند. پول کافی دارد که کارمند استخدام کند. پول کافی دارد که برای مادرش، مادری که ماهها بیمار بوده است، پول بفرستد. پول برای کمک به پدرش که داشت پیر میشد و از کار میافتاد. چهلهزار دلار! آب دهنش را به سختی فروبرد.»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه