کتاب بهشتی که دیدم
معرفی کتاب بهشتی که دیدم
کتاب بهشتی که دیدم نوشتهٔ محمد ذوالفقاری است. انتشارات مانیان این کتاب را منتشر کرده است. این اثر، مشاهدات نویسنده در دنیای دیگر در قالب تجربهٔ نزدیک به مرگ است.
درباره کتاب بهشتی که دیدم
کتاب بهشتی که دیدم برابر است با روایتی از مشاهدات نویسنده در دنیای دیگر در قالب تجربهٔ نزدیک به مرگ. اینگونه گفته شده است که محمد ذوالفقاری در سال ۱۳۷۹ تصادف شدیدی کرد، روح از بدنش خارج شد و اتفاقاتی را تجربه کرد که پیش از آن هیچ شناختی از آنها نداشت و دربارهشان چیزی نشنیده بود. با او همراه میشوید؟
تجربهٔ نزدیک به مرگ (Near-death Experience) که بهصورت NDE از آن یاد میشود، نوعی تجربهٔ شخصی عمیق و مرتبط با مرگ یا نزدیک به آن است. طبق تجربهها، این اتفاقْ مشخصات مشابهی دارد. این تجربه ممکن است شامل تجربهٔ مثبت و آرامبخش یا تجربهٔ منفی و اضطرابآور یا بدون هیچ حسی باشد. در تجربهٔ مثبت احساساتی مانند احساس خروج از بدن، احساس شناوربودن، سکوت کامل، احساس امنیت و گرما، تجربهٔ از هم پاشیدگی، دیدن تونل، نور، بستگان فوتشده و غیره تجربه میشود. تجربهٔ منفی ممکن است شامل احساس درد و اضطراب باشد. تحقیقات علمیِ اعصابشناختی نشان داده است که این تجربه یک پدیدهٔ ذهنی است و ناشی از ادغام بدنی مختلشده و چند حسی است که در هنگام وقایع تهدیدکننده زندگی مانند هنگام تصادف رخ میدهد.
خواندن کتاب بهشتی که دیدم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب یک تجربهٔ نزدیک به مرگ پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بهشتی که دیدم
«یکی از مهمترین ترسهای انسان از مرگ به خاطر ویران شدن تن است. به نظر مولوی تن ابزاری موقتی در اختیار روح است و در بسیاری از اوقات دلبستگی ما به تن سبب میشود که از گنج جان دور شویم. با از بین رفتن تن میتوان به گنجِ روح رسید. ما با مرگ، تنی بیارزش را از دست میدهیم. اما نیروی بسیار عظیمتری برای زندگی کردن پیدا میکنیم.
پیوند جان با تن سبب وابستگی و گرفتاری جان میشود و او را از لذتها و کمالهای بزرگ و عالیتر محروم میکند. مرگ نمیتواند چیزی از ذات و حقیقت انسان را کم کند. کسی که خود سلطنت و بخت خود باشد، مرگ نمیتواند آسیبی به او برساند.
مرگ باعث میشود که زیبایی روح آشکار شود و آنگاه است که آدمی از زیبایی تن بیزار میشود؛ پس مرگ نه تنها ترسناک نیست، بلکه باعث دستیابی انسان به زیباییهای حقیقی میشود.
مرگ آزادی جان از قفس تن است و جان میتواند بدون تن زندگی کند. مولانا در بیت شگفتآور زیر به این نکته اشاره میکند که وجود او از عشق سرشته شده است و حتی اگر مرگ او را بساید، باز همان عشق است:
مرا حق از میعشق آفریده است
همان عشقم، اگر مرگم بساید»
حجم
۳۱۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه
حجم
۳۱۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۶۲ صفحه