
کتاب لوطی خان
معرفی کتاب لوطی خان
کتاب لوطی خان نوشتهی شهاب شاه پرویزی اثری داستانی است که توسط انتشارات مانیان منتشر شده است. این رمان با زبانی ویژه و سرشار از اصطلاحات و لحن محاورهای، روایتی از زندگی مردم یک شهر کوچک در دوران قحطی و فقر را به تصویر میکشد. شخصیتهای اصلی داستان، از جمله لوطی خان، عفت، ننه آمنه، آق سلیمون و دیگران، هر یک نمایندهی بخشی از جامعهی سنتی و گرفتار در مناسبات قدرت، فقر و سنتهای دیرینه هستند. روایت کتاب در فضایی پرتنش و پر از گفتوگوهای زنده میان شخصیتها شکل میگیرد و دغدغههای اجتماعی، اخلاقی و طبقاتی را در بستر داستانی پرکشش دنبال میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب لوطی خان
لوطی خان، نوشتهی شهاب شاه پرویزی، داستانی است که در بستر اجتماعی و تاریخی خاصی روایت میشود؛ فضایی که قحطی، فقر و مناسبات ارباب و رعیتی بر زندگی مردم سایه انداخته است. کتاب با تمرکز بر شخصیت لوطی خان، مردی بازگشته از غربت، و خانوادهی آق سلیمون باربر، به بررسی روابط قدرت، سنت، دین و اخلاق در جامعهای کوچک میپردازد. روایت با زبانی آمیخته به اصطلاحات محلی و محاورهای، فضای کوچه و بازار، میخانه و خانههای فقیرانه را بازسازی میکند و شخصیتهایی چندلایه و باورپذیر را به تصویر میکشد. ساختار کتاب مبتنی بر گفتوگوهای طولانی و پرکشمکش میان شخصیتهاست که هر یک دغدغهها و نگرانیهای خود را در مواجهه با شرایط دشوار زندگی بیان میکنند. لوطی خان، علاوهبر روایت داستانی، تصویری از جامعهای ارائه میدهد که در آن سنت و قدرت، سرنوشت افراد را رقم میزند و امید به تغییر، در میان ناامیدیها و بیعدالتیها جستوجو میشود.
خلاصه کتاب لوطی خان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان لوطی خان با خانوادهی آق سلیمون باربر آغاز میشود؛ خانوادهای فقیر که درگیر مشکلات معیشتی و سنتهای دستوپاگیر هستند. عفت، دختر خانواده، در آستانهی ازدواجی ناخواسته با آق زاهد، مردی مسن و مذهبی، قرار میگیرد. ننه آمنه، مادر خانواده، با زبانی تند و پر از گلایه، تلاش میکند دخترش را به پذیرش این وصلت راضی کند، درحالیکه عفت میان ترس، ناامیدی و فشار خانواده گرفتار است. در همین زمان، خبر بازگشت لوطی خان، پسر حاج حسین، در شهر میپیچد؛ مردی که سالها پیش پس از مرگ مادرش، زادگاهش را ترک کرده و حالا با هدف کاشتن گندم و کمک به مردم در دوران قحطی بازگشته است. بازگشت لوطی خان، امید و نگرانی را همزمان در دل مردم و اربابان شهر میکارد. او با گذشتهای پرماجرا و شخصیتی مستقل، حاضر نیست زیر بار قدرت اربابان و قاضی شهر برود و تصمیم دارد زمین پدریاش را دوباره آباد کند. این تصمیم، او را رودرروی مسعود خان، ارباب قدرتمند شهر، و حشمت غازه، قاضی و مرد صاحب نفوذ، قرار میدهد. در کنار این خط اصلی، داستان زندگی ملی، دختر رقاصهای که به اجبار وارد میخانه شده، و روابط پیچیدهی میان مردم عادی، قدارهکشان و اربابان روایت میشود. کشمکشهای طبقاتی، تلاش برای بقا، و امید به تغییر، در دل گفتوگوهای پرتنش و فضای تلخ و واقعگرایانهی داستان جریان دارد، بیآنکه پایانی قطعی یا قهرمانانه برای شخصیتها رقم بخورد.
چرا باید کتاب لوطی خان را بخوانیم؟
لوطی خان اثری است که با زبان و لحن خاص خود، تصویری زنده و ملموس از جامعهای گرفتار در فقر، قحطی و مناسبات قدرت ارائه میدهد. ویژگی شاخص کتاب، بازآفرینی فضای اجتماعی و فرهنگی یک دورهی تاریخی با استفاده از اصطلاحات و گفتوگوهای محلی است که به شخصیتها عمق و هویت میبخشد. روایت چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، امکان همدلی با دغدغهها و رنجهای مردم عادی را فراهم میکند. این کتاب برای کسانی که به دنبال شناخت لایههای پنهان جامعه، مناسبات قدرت و تأثیر سنت بر سرنوشت افراد هستند، تجربهای متفاوت و تأملبرانگیز فراهم میآورد. همچنین، پرداختن به موضوعاتی چون فقر، عدالت، مقاومت و امید، آن را به اثری قابل توجه در ادبیات اجتماعی معاصر تبدیل کرده است.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان ادبیات اجتماعی، پژوهشگران فرهنگ عامه، دوستداران روایتهای محلی و کسانی که دغدغهی شناخت مناسبات قدرت، فقر و سنت در جامعه را دارند پیشنهاد میشود. همچنین برای کسانی که به دنبال تجربهی زبانی متفاوت و آشنایی با لحن و اصطلاحات بومی هستند، این اثر جذاب خواهد بود.
بخشی از کتاب لوطی خان
«داوود خان: سلیمون خان! میخونهچی جهوده رو چه به پریشون کردن قوم و خویش زاهد خان! آق سلیمون: چه میدونی حکایت ما پاپَتیا رو! یه عمری باربری کردم که لقمهٔ حلال بدم اهل و عیالم. دو سه تا اولیه که سرِ زا رفتن. این دختره موند که کاش این هم نمیموند. به خِلِ خودم میرم حمالی، که این نشه یکی مث خودم، نوکر کلفت اعیون. حالا خودم دستی دستی دادمش به همونایی که ازم سواری میگرفتن. حقا که از نون باربری، باربر پا میگیره و از نون اعیونی، سر خر. چی کار میکردم من؟! گندم که نیست و نون خدا شده پا سفرهٔ اعیونی. ما هم که قربونی خدا، سفرهمون، آب دوغ بود و یه پَر نون که اون هم پَر. با خودم گفتم: سلیمون! نذار این دختره پاسوزِ نداریت بشه. اما اون هم دختر سلیمونه دیگه. حالیش نبود جفتک بندازه به بزرگون، فقط افسارش رو سفتتر میکِشن. رضا نبود به زاهد خان ولی انقذه زدمش که رضا شد. حالا میگم نکنه خدا غیظش بگیره ازم! جهود خان: ای بابا! آق سلیمون! دیگه غیظ و غضب خدا از این بیشتر که مردم، نون هم ندارن سق بزنن؟! تو که چند شب دیگه میشی از طایفهٔ اعیون و تَرَت میشه کَره. ما چی بگیم که هر کی بزرگ شد، کوچیک شد، فقط لایعقلیش واسه ما موند و آفتابه کشیدن تیزآبِ از لِنگ در رفتهش! تو که بَدی واسه دخترت نخواستی. از خداش باشه توی این لِنگ به هواییه زمونه، بره جایی که نون و نوایی بمونه.»
حجم
۸۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه
حجم
۸۸٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۰ صفحه