دانلود و خرید کتاب کینه کمین کرده اشکان بیگی
تصویر جلد کتاب کینه کمین کرده

کتاب کینه کمین کرده

نویسنده:اشکان بیگی
انتشارات:نشر داهی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کینه کمین کرده

کتاب کینه کمین کرده نوشتهٔ اشکان بیگی است. نشر داهی این رمان ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب کینه کمین کرده

کتاب کینه کمین کرده رمانی ایرانی نوشتهٔ اشکان بیگی است. در این داستان با یک راوی روبه‌رو هستیم که قصد کشتن کسی را دارد. تنها چند ثانیه مانده تا سوژهٔ موردنظر او بمیرد و خفه شود. او دارد سوژهٔ خود را با بالشت خفه می‌کند؛ چراکه در اتاق نمور هرچه به دوروبر خود را نگاه کرد، چیزی که با آن بشود حتی یک سوسک را هم کشت، پیدا نمی‌کرد. راوی کیست و در حال کشتن چه کسی است؟ اصلا چرا قصد جان او را کرده است؟ این رمان ایرانی را بخوانید تا بدانید. اشکان بیگی این رمان را در ده فصل نگاشته است.

خواندن کتاب کینه کمین کرده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ایرانی و علاقه‌مندان به قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کینه کمین کرده

«هنوز زمان زیادی از برگشتن پدرم به خانه نگذشته بود. کنارم نشست و در ابتدا خود را بسیار به تکالیف من مشتاق نشان داد، اما کمی بعد نگاه بی‌رمقی به ساعت انداخت. وقتی ملتفت شد که کمابیش نزدیک پنج است، بی‌تفاوت به همه‌چیز و همه‌کس و با حالتی که گویی خستگی هزاران مرد را به دوش می‌کشد، رفت و گوشه‌ای از خانه آوار شد و بی‌آنکه مجال داشته باشد به بدنش اطلاع بدهد که رنج و سختی امروز هم سرانجام به سر رسیده و حالا می‌توانی کمی استراحت کنی، به چشم‌برهم‌زدنی به خواب رفت. خوابش سنگین بود، اما هیچ‌وقت عادت نداشت خروپف کند. فقط وقتی می‌خواست بازدمش را بیرون بدهد، لبانش بی‌اختیار باز می‌شدند و صدای پوف آرامی از آن‌ها به گوش می‌رسید. تابه‌حال چند باری به‌طرز خوابیدنش دقت کرده‌ام، وقتی به یک پهلو می‌خوابد، غیرممکن است تا زمان بیدارشدن، ذره‌ای از جایش تکان بخورد. مجسمه‌ای می‌شود که بسیار منظم نفس می‌کشد. من هم در کنارش نشسته بودم و داشتم مشق‌هایم را می‌نوشتم تا مبادا بهانه‌ای به‌دست این مار زهرخورده بدهم. از بیرون خانه صدای تق‌تق کفش‌های مادر را شنیدم که داشت باسرعت زیاد از پله‌ها بالا می‌آمد. ضرب‌آهنگ صدا همین‌طور سریع و سریع‌تر می‌شد. سرعت صدا به‌قدری باشتاب و عجول شنیده می‌شد که برای لحظه‌ای خیال کردم مادر دارد پله‌ها را با حالت دو بالا می‌آید. بی‌اختیار ترس در دلم رخنه کرد و نگران شدم. اصلاً سابقه نداشت مادر سریع راه برود، به‌خصوص پله‌ها را. از در که وارد شد، بابت حدس درستی که زده بودم، به خودم بالیدم. احساس خنده‌داری است. حس مشترک حضور ترس و احساس غرور را می‌گویم. به چیزی مثل آتش‌زدن یخ می‌ماند. مادر که وارد شد، ناگهان خشکم زد. به پهنای صورت سرخ بود و از شدت عصبانیت چنان در را محکم بست که زَهرهٔ پدرم به‌همراه تمام خلایق خانه ترکید. همین‌طور که به‌سمت من هجوم می‌آورد، چادرش را از سرش برداشت و بی‌هدف به گوشه‌ای پرتاب کرد.

من بخت‌برگشته هم اصلاً فرصتی پیدا نکردم بفهمم چه شده که شاید بتوانم از دستش فرار کنم. تا به خودم آمدم دیدم که مرا محکم گرفته و با دو دستانش بی‌وقفه تکان می‌دهد. درست مثل مردمانی که برای چیدن میوه، ناجوانمردانه به جان درخت نگون‌بخت می‌افتند و او را محکم و ممتد می‌لرزانند. گیج و سردرگم بودم که خدایا چه اتفاقی افتاده است؟ می‌خواستم به خواهش و تمنا به او بگویم: برای رضای خدا یک لحظه رهایم کن تا ببینم چه خاکی بر سرم شده است، اما مگر می‌شد؟ همین‌که متوجه شد دیگر توانی برای تکاندن من ندارد، بلند فریاد کشید که تو چی‌کار کردی دختر؟ تو آخرش منو می‌کشی. آخه چرا همه‌جا آبروی منو می‌بری؟ خسته‌ام کردی...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۲۱۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۱۵٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
تومان