کتاب قصه هایی برای هر جا و هر زمان
معرفی کتاب قصه هایی برای هر جا و هر زمان
کتاب قصه هایی برای هر جا و هر زمان نوشتهٔ یوگنی واسیلیویچ کلویف، ترجمهٔ شلر شریفی و... و ویراستهٔ آمنه بختیاری است. کتاب کوله پشتی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این ۲۵ داستان روسی برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب قصه هایی برای هر جا و هر زمان
کتاب قصه هایی برای هر جا و هر زمان برابر است با ۲۵ داستان کوتاه روسی برای گروه سنی نوجوان. در این داستانها با کرم کوچکی آشنا و همراه میشوید، بهخاطر سرنوشت غمانگیز مجسمهٔ چینی غصه میخورید و از گفتوگوی برگ بو و ملاقه شاد میشوید و میخندید. این مجموعه داستان، موفق شده است برندهٔ جایزهٔ ادبیات نقرهای روسیه شود. مترجمان این داستانها عبارتند از «مهشید مؤذنی»، «زهرا سلطانی»، «علیرضا مهری»، «نگار تیموری» و شلر شریفی.
خواندن کتاب قصه هایی برای هر جا و هر زمان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان دوستدار داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قصه هایی برای هر جا و هر زمان
«موجودات عجیبی بودند این آدمهای سبز و قرمز!
آدم سبز همیشهٔ خدا درحال دویدن به یکسو بود و آدم قرمز هم سر جایش ایستاده بود. بههیچوجه نمیشد فهمید وجه مشترک آنها چیست، اما همه این را میدانستند که آنها عاشق و دلباختهٔ همدیگر هستند. حالا از کجا میدانستند؟... توضیحش سخت است! احتمالاً به دلشان افتاده بود، چون آن دو از هم چشم برنمیداشتند. وقتی آدم قرمز ظاهر میشد، باید منتظر آدم سبز میماندید و وقتی آدم سبز از راه میرسید، باید منتظر آدم قرمز میماندید. تا وقتی آن آدمها به هم نزدیک میشدند، هیچکس نمیتوانست از آنها چشم بردارد. عجیبترین نکتهٔ ماجرا این است که هیچچیز مشترکی بین آنها وجود نداشت.
آدمهای کنجکاو مدام میپرسیدند: «واقعاً جالبه. یعنی الان کدوم یکی دنبال اونیکی افتاده؟ سبزه دنبال قرمزهست یا قرمزه پاپیِ سبزه شده؟»
در جواب میگفتند: «هر دوی اونها دنبال همن. بهمحض اینکه یکیشون ظاهر میشه، اونیکی هم دنبالش میآد.»
آدمهای کنجکاو اعتراض میکردند و میگفتند: «ولی قرمزه همیشه خبردار ایستاده و سبزه هم فقط یکسره جلو و عقب میره. اینطور به نظر میآد که آدم سبزه داره دنبال آدم قرمزه میدوه!»
در جواب میگفتند: «درهرحال اونها نمیتونن بدون همدیگه زندگی کنن. نه قرمزه میتونه بدون سبزه زندگی کنه، نه سبزه بدون قرمزه دَووم میآره.»
آدمهای کنجکاو انگشتبهدهان میماندند: «عشق یعنی این! درست عین فیلمها... اما اگه یکیشون یکهو ظاهر نشه چی؟»
«شک نکنین اونیکی هم دیگه اینجا پیداش نمیشه.»
«هیچوقت سعی کردین اونها رو از هم جدا کنین؟»
ریشخند میزدند و میگفتند: «چی؟ از هم جداشون کنیم؟ اصلاً مگه میشه اونها رو از هم جدا کرد؟!» این جواب چنان لحن قاطع و صریحی داشت که آدمهای کنجکاو دیگر به سؤال پرسیدن ادامه نمیدادند، ساکت میشدند و غرق در این فکر از خیابان رد میشدند که این آدمهای قرمز و سبز عجب شانسی آوردهاند و چقدر خوشبخت هستند که همدیگر را پیدا کردهاند. چون خیلی از این آدمهای کنجکاو، خیلی خیلی از این آدمهای کنجکاو، چنین شانسی نیاورده بودند... آنها تنها بودند.
مدام دوروبر پر بود از این حرفها: «این دو تا چقدر خوشبختن! حتماً هیچوقت غمگین نمیشن و غصه نمیخورن... همیشه دارن خوش میگذرونن. هرجا یکیشون باشه، اونیکی هم همونجاست. تا ابد از هم جدا نمیشن...»»
حجم
۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه