کتاب عشق نیابتی
معرفی کتاب عشق نیابتی
کتاب عشق نیابتی نوشتهٔ رضا شاری پور است. انتشارات نامه مهر این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب عشق نیابتی
کتاب عشق نیابتی رمانی ایرانی است که در ۱۰ فصل نوشته شده است. این رمان حاوی قصهٔ عاشقی شوریدهحال است که خودش را در دریای عشق متلاطم معشوقی زیبا، غرق میبیند و قلبش آشیانهٔ یک نام میشود، و آن نام «شیدا» است. این توضیحی است که نویسنده در ابتدای فصل اول آورده است. راوی میگوید که شخصیت موردنظرش، زندگی خوبی داشت. او آنقدر عاشق درس و کتاب بود که برای ادامهٔ تحصیلات تکمیلی در آزمون شرکت کرد و پس از قبولی در رشتهٔ مکانیک، وارد دانشگاه شد. انگار توی رگهایش خون تازهای، جاری شده بود.
این رمان با زبان گفتاری نوشته شده است.
خواندن کتاب عشق نیابتی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب عشق نیابتی
«روزدفاعیه بهرام
روزها در پی هم میآیند و میروند و خاکستر آتش منقل ایام، برگ سفید عمر راسیاه میکند و با خط خوش، مینویسد: این نیز گذشت.
رفته رفته، بهار نشانههایش را نمایان میکند و روزهای بهاری بوی گرما میگیرند و عطش آب بر چهره گل ها، مینشیند. میوههای بهاری میرسند و آهنگ افتادن از شاخهها را مینوازند.
اواسط بهاربود. روز و ساعت دفاعیهٔ بهرام و شیدا توی سایت دانشگاه زده شده بود. هر دو، خودشون رو برای ارائه و یه دفاعیه عالی، آماده کرده بودن.
وقتی، بهرام توی سایت دانشگاه، تاریخ و ساعت دفاعیهٔ خودش و شیدا رو دید برای شیدا یه پیامک فرستاد تا اونم خبردار بشه. همسرش، ترانه برای پایان نامه بهرام، هیچ اهمیتی قایل نبود. بهرام که برای روز دفاعیش، دنبال یه قوت قلبی میگشت با شیدا تماس گرفت و ازش خواست که روز دفاعیه، کنارش باشه.
بهرام تا روز دفاعیه، نه نامه برای شیدا ارسال کرده بود و شیدا هم جواب همشون رو فرستاده بود. دل بهرام از یاد شیدا، لحظهای خالی نمیشد.
وقتی، شیدا با خوندن پیامک، متوجه شد که بهرام ازش خواسته که روز دفاعیش کنارش باشه با خوشحالی، قبول کرد و از بهرام برای روز دفاعیه خودش قول گرفت که حتما، همراهیش کنه و تنهاش نذاره. بهرام که از دیدار شیدا، سیر نمیشد، با کمال میل، دعوتش رو پذیرفت.
یک ساعت قبل ازمراسم دفاعیه، بهرام با کمک دوستاش، تموم کارهای مربوط به ارائه رو از تنظیم پروژکتور تا چیدن میز و صندلی و شیرینی، انجام داده بود.
ده دقیقه به ارائه مونده بود که شیدا با دسته گل زیبایی، وارد سالن، شد. دسته گل زیبایی که دو تا گل سرخ و سفید داست و با برگهای پهن، تزیین شده بود. وقتی، بهرام، شیدا رو دید با هزار ذوق و شوق، اومد دم در سالن. شیدا، دسته گل رو به بهرام تقدیم کرد و گفت: «سلام. خوشحالم که امروز، نتیجه زحماتت رو میبینی. این دسته گل، قابلتو نداره.»
بهرام هم لبخند رضایتی زد و مثل همیشه، اول با نگاهش و بعد با کلامش از شیدا، تشکر کرد و گفت: «از این که توی اون روزهای سختی که مشغول پایان نامه بودم، کنارم موندی، ممنونم. تو، خودت گلی. چرا زحمت کشیدی؟»
شیدا به بهرام نگاهی کرد و گفت: «وقت برای جبران هست!»
هر دو با لبخندی که نشونهٔ آرامش خاطر بود، وارد سالن شدن و بهرام شیدا رو راهنمایی کرد روی یکی ازصندلیهای ردیف اول، بشینه. استاد راهنما و دو تا استاد دیگه که قرار بود، داور باشن، راس ساعت ۸ وارد سالن شدن.
استاد راهنما به همهٔ حضار سلام کرد و بعد از تشکر از داوران و دانشجوها از بهرام خواست، اول، موضوع دفاعیش رو بگه و بعد دفاع رو شروع کنه. بهرام لپ تاپش رو که از قبل روشن کرده بود روی میز دفاعیه گذاشت و روی صفحه فهرست کلیک کرد و شروع کرد، مطالب رو توضیح بده.
با اینکه، خودش رو از قبل، حسابی آماده کرده بود، ولی، استرس توی لحن صداش، موج میزد. بهرام برای اینکه دلش آروم بگیره، نگاهی به شیداانداخت. با زبون بیزبونی با نگاهش از شیدا میخواست که قوت قلبش باشه و بهش آرامش بده تا بتونه خوب، حرف بزنه. شیدا، با نگاهش به بهرام اطمینان داد که موفق میشه.»
حجم
۱۰۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۱ صفحه
حجم
۱۰۵٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۱ صفحه
نظرات کاربران
حیف پولی که دادم
کتاب بسیار زیبا بود، رمان جذاب رمانتیکی بود توصیه میکنم حتما بخونیدش
کتاب عاشقانه بسیار جذابی است متن بسیار دلنشینی دارد مطمئنم هر که بخونه خوشش میاد