
کتاب بیگانه
معرفی کتاب بیگانه
معرفی کتاب بیگانه
کتاب الکترونیکی «بیگانه» (L'Étranger) نوشتهٔ «آلبر کامو» با ترجمهٔ «فاطمه کاظمی» و نشر «نیلآی» یکی از مهمترین رمانهای فلسفی قرن بیستم است. این رمان با محوریت شخصیت «مورسو» به بررسی پوچی، بیمعنایی و بیگانگی انسان در جهان معاصر میپردازد و از آثار شاخص جریان اگزیستانسیالیسم و فلسفهٔ پوچی به شمار میآید. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب بیگانه
«بیگانه» نخستین بار در دههٔ ۱۹۴۰ منتشر شد و به سرعت جایگاه ویژهای در ادبیات جهان پیدا کرد. این رمان در بستری از جامعهٔ الجزایر تحت استعمار فرانسه روایت میشود و زندگی مردی به نام «مورسو» را دنبال میکند که با مرگ مادرش و سپس وقوع یک قتل، درگیر روندی قضایی و اجتماعی میشود. فضای داستان، گرمای سوزان خورشید، جغرافیای شمال آفریقا و روابط انسانی سرد و بیروح، همگی در خدمت نمایش نوعی بیگانگی و بیتفاوتی قرار گرفتهاند. «آلبر کامو» در این اثر، دغدغههای فلسفی خود دربارهٔ پوچی، معنای زندگی و نسبت انسان با جامعه را در قالب روایتی موجز و بیپیرایه بیان میکند. «بیگانه» بارها مورد تفسیر و نقد قرار گرفته و همچنان یکی از آثار بحثبرانگیز و الهامبخش در حوزهٔ ادبیات و فلسفه است.
خلاصه کتاب بیگانه
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان با خبر مرگ مادر «مورسو» آغاز میشود؛ او با بیتفاوتی و سردی به این واقعه واکنش نشان میدهد و همین رفتار، از همان ابتدا شخصیت او را برای اطرافیان و خواننده عجیب جلوه میدهد. مورسو پس از مراسم خاکسپاری، به زندگی روزمرهاش بازمیگردد و رابطهای با زنی به نام «ماری» آغاز میکند. او درگیر دوستی با همسایهاش «ریموند» میشود و به واسطهٔ این رابطه، در ماجرایی خشونتآمیز با گروهی عرب قرار میگیرد. در یکی از روزهای گرم و زیر تابش آفتاب، مورسو به شکلی ناگهانی و بیدلیل، مرد عربی را به قتل میرساند. بخش دوم رمان به بازداشت، بازجویی و محاکمهٔ مورسو اختصاص دارد؛ جایی که رفتار و احساسات او، بیش از خودِ قتل، مورد قضاوت قرار میگیرد. مورسو در دادگاه به دلیل بیتفاوتیاش نسبت به مرگ مادر و ناتوانی در ابراز احساسات انسانی، به عنوان فردی بیگانه و خطرناک شناخته میشود. روایت داستان، با زبانی موجز و بیپیرایه، بر پوچی زندگی، بیمعنایی جهان و ناتوانی انسان در یافتن حقیقتی مطلق تأکید میکند. پایان داستان، مورسو را در مواجهه با مرگ و پذیرش پوچی هستی قرار میدهد، بیآنکه امیدی به رستگاری یا معنا داشته باشد.
چرا باید کتاب بیگانه را خواند؟
«بیگانه» اثری است که با روایت ساده و بیواسطه، مفاهیم عمیق فلسفی مانند پوچی، بیگانگی و معنای زندگی را به تصویر میکشد. این رمان فرصتی برای مواجهه با پرسشهای بنیادین دربارهٔ اخلاق، آزادی، مسئولیت و جایگاه انسان در جهان فراهم میکند. خواندن این کتاب، دریچهای به فهم اگزیستانسیالیسم و فلسفهٔ پوچی باز میکند و مخاطب را به تأمل دربارهٔ ارزشها و انتخابهای فردی و اجتماعی وا میدارد.
خواندن کتاب بیگانه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این رمان برای علاقهمندان به ادبیات فلسفی، دوستداران آثار اگزیستانسیالیستی و کسانی که دغدغهٔ معنای زندگی، پوچی و بیگانگی را دارند مناسب است. همچنین دانشجویان رشتههای فلسفه، ادبیات و علوم انسانی میتوانند از مطالعهٔ آن بهرهمند شوند.
بخشی از کتاب بیگانه
«امروز مامان مرد. شاید هم دیروز بود نمیدانم. تلگرافی با این مضمون از آسایشگاه دریافت کردم: «مادر فوت شد. خاکسپاری فردا. با نهایت همدردی.» این چندان مفهوم نیست. ممکن است دیروز بوده باشد. آسایشگاه سالمندان در مارانگو واقع است. در هشتاد کیلومتری الجزیره. اتوبوس فردا ساعت دو را که سوار بشوم میتوانم بعد از ظهر به آنجا برسم و شب را به بیداری (شب زندهداری) بپردازم و فردا شب هم برگردم. از دادن آن سر باز زد اما ظاهراً برایش ناخوشایند بود. تا آن حد که به او گفتم: «این تقصیر من نیست.» جوابی نداد. بعد فکر کردم نمیبایست چنین چیزی میگفتم. بهطور کلی در این مورد، من نباید عذر میخواستم. در حقیقت او مامان هنوز نمرده اما بعد از خاکسپاری یک عمل تمام شده خواهد بود و همه چیز شکل رسمیتری به خود میگیرد. برای ساعت دو بلیط گرفتم. هوا خیلی گرم بود. مثل همیشه به رستوران سلست برای ناهار رفتم. همگی اظهار همدردی میکردند و غمگین بودند. سلست گفت: «آدم فقط یک مادر دارد.» موقعی که از رستوران خارج میشدم همه تا دم در مشایعتم کردند. من کمی عجله داشتم. چون باید برای قرض گرفتن یک کراوات مشکی و بازوبند پیش امانوئل میرفتم. او چند ماه قبل عمویش را از دست داده بود. پس از آن برای جا نماندن از اتوبوس با سرعت اضافی اتوبوس همراه با بوی دود گازوئیل و انعکاس نور خورشید بر سطح جاده، بدون شک باعث خوابآلودگی من شده بود و تقریباً تمام طول جاده را خوابیدم. زمانی که بیدار شدم؛ فهمیدم سرم بر شانه یک افسر افتاده است. وی تا چشمش به من افتاد با لبخندی پرسید که از راه دوری میآیم؟ برای این که دیگر نخواهم توضیحی بدهم گفتم: «بله.»
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۳ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۳ صفحه