
کتاب کتابخانه تپش ها
معرفی کتاب کتابخانه تپش ها
کتاب الکترونیکی کتابخانه تپشها نوشتۀ لائورا ایمای مسینا با ترجمۀ مژگان رنجبر در نشر گویا چاپ شده است. این کتاب به بررسی ارتباطات انسانی و تأثیر خاطرات گذشته بر زندگی حال حاضر میپردازد.
درباره کتاب کتابخانه تپشها
کتابخانه تپشها داستان مردی به نام شوئیچی، نویسنده و تصویرگر کتابهای کودکان، را روایت میکند که پس از درگذشت مادرش به شهر کاماکورا بازمیگردد تا خانه او را مرتب کند. در این میان، با کودکی هشتساله به نام کنتا آشنا میشود که در اطراف خانه پرسه میزند. رابطه میان شوئیچی و کنتا به مرور زمان عمیقتر میشود و آنها را به سفری مشترک به جزیره تِشیما و کتابخانه تپشها میبرد؛ مکانی که در آن ضربان قلب افراد از سراسر جهان نگهداری میشود. این کتاب به موضوعاتی مانند غم، امید، دوستی و عشق میپردازد و نشان میدهد چگونه ارتباطات انسانی میتوانند به بهبود زخمهای گذشته کمک کنند.
کتاب کتابخانه تپشها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای احساسی و روانشناختی که به بررسی روابط انسانی و تأثیر خاطرات گذشته بر زندگی حال حاضر میپردازند، مناسب است.
درباره لائورا ایمای مسینا
لائورا ایمای مسینا نویسندهای ایتالیایی است که بیش از پانزده سال در ژاپن زندگی کرده و بین توکیو و کاماکورا فعالیت میکند. او دارای مدرک کارشناسی ارشد در ادبیات از دانشگاه بینالمللی مسیحی توکیو و دکترای ادبیات تطبیقی از دانشگاه مطالعات خارجی توکیو است. از آثار معروف او میتوان به کتاب باجه تلفن در انتهای جهان اشاره کرد که اولین اثر ترجمهشده او به زبان انگلیسی اس
بخشی از کتاب کتابخانه تپشها
«طی ماههایی که به امروز منتهی شده، پسر و مرد سرگرم آموختن این موضوع بودهاند که دلانگیزترین صداها برای انسانها ‒ قطعهٔ خاصی از موسیقی، بخش مونتاژشدهای از یک فیلم، و امواجی که به ساحل میخورند ‒ با الگوهای درونیِ ذهنمان طنینانداز میشوند. نامش نوسان ۱/ف۳ است؛ همان الگویی که در یک تپش قلب مشاهده میشود. چیزی که بهنظر میرسد بههمپیوسته باشد، اما درحقیقت پیوسته تغییر میکند.
بچه چهاردستوپا روی زمین قرار میگیرد و گوشش را به زمینِ بین شالیزارها میچسباند.
مرد مانعش نمیشود؛ ناگهان یادش میآید که در ششسالگی روی جاده دراز کشید تا نمای دنیا را از چشم یک مورچه داشته باشد. احساسِ باقی نگذاشتن هیچ ردی. فکر کرد، همهچیز باید با مشاهدهٔ چیزها از جایی که هستند آغاز شود. مادرش که کنارش بود نیز مانعش نشده بود. او همیشه میگفت: «ما برای درک خودمون، باید تا جایی که ممکنه موجودات خیلی زیادی رو درک کنیم، حتی اونهایی که بیشترین تفاوت رو باهامون دارن.» او نیز برای راستیآزمایی این سخن، همهٔ کارهای نامتعارفی را که انجام میداد با این گفته توجیه میکرد که در تلاش برای درککردن است. مرد حالا به یاد میآورد که چگونه، درست وسط شهر، برای نخستینبار سرگیجه را تجربه کرده بود؛ نوعی یادآوری از چرخش بیوقفهٔ سیارهٔ زمین، بهرغم اینکه ساکن و بیحرکت بهنظر میرسد.»
حجم
۳۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۸۷ صفحه
حجم
۳۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۸۷ صفحه