کتاب تاریکی آدم را هیولا می کند
معرفی کتاب تاریکی آدم را هیولا می کند
کتاب تاریکی آدم را هیولا می کند نوشتهٔ عادل قلی پور است. نشر عنوان این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی شش داستان کوتاه ایرانی و یازدهمین جلد از مجموعهٔ «داستان ما».
درباره کتاب تاریکی آدم را هیولا می کند
کتاب تاریکی آدم را هیولا می کند دربردارندهٔ شش داستان کوتاه ایرانی نوشتهٔ عادل قلی پور است. عنوان داستانهای این مجموعه عبارت است از «دیگر کسی پستچی را ندید»، «خاروْن»، «در مدار جبار»، «نیسگیل»، «تاریکی آدم را هیولا میکند» و «خانه سرد است».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب تاریکی آدم را هیولا می کند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ایرانی و علاقهمندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تاریکی آدم را هیولا می کند
«اول بار که آمدیم اینجا، دکتر ایستاد کنار جاده و با انگشتِ اشاره، مرزی فرضی در هوا کشید و گفت: «این زمینِ ما است. دو هکتار. میخواهم کارخانه را اینجا بنا کنم. بیشتر هم از اهالی همینجا استخدام میکنم.» بعد برگشت سمت من وگفت: «از بیمه و اینجور چیزها اطلاعی ندارم؛ اینها به عهدهٔ خودت. پولش مهم نیست، فقط کامل و بیدردسر باشد. حساب کن به من بگو.» گفتم: «حالا که زود است؛ یکی دو روز قبل از شروع کار به من اطلاع بدهید بیمه را صادر میکنم.»
بنا کردن کارخانه میان زمینهای کشاورزی کمی عجیب بود؛ اما دکتر قبلاً بعضی کارها را هماهنگ کرده بود. سالها در سوئد زندگی کرده بود و این اواخر آمده بود اینجا تا به قول خودش نفسی تازه کند و به یک دردی بخورد. دکتر اصالتاً از اهالی همین منطقه بود؛ اما سرجمع بیست کلمهٔ ترکی هم نمیدانست تا یک احوالپرسی ساده انجام بدهد. زمین ارثیهٔ پدربزرگش بود. حالا بعد از سالها به اردبیل برگشته بود تا به زمین بیصاحبماندهشان سروسامان بدهد. فکر میکرد همان روزها میتواند کلنگ احداث را بزند؛ اما برخلاف تصورش، نزدیک به یک سال طول کشید تا مجوزهای لازم صادر شود و کارگرها شروع کنند به کندن پی دیوار و دور زمین را حصار بکشند. کارگرها که پِی را میکندند، نگاه پرابهام اهالی روستا را میشد همهجا دید؛ حتی وقتی با ماشین از آنجا میگذشتند، تا جایی که میتوانستند گردن میکشیدند و انگار یک علامت سؤال بزرگ را با خودشان میبردند؛ مثل کسانی که منتظر حل شدن معمایی باشند یا زل بزنند به شعبدهبازی که قرار است کاری خارقالعاده انجام بدهد. البته در نگاههای منتظرشان ذوقوشوقی موج نمیزد؛ بیشتر، نگرانی و دلهره بود انگار. کم پیش میآمد با کسی حرف بزنند. همان روزهای اول چند نفر از اهالی آمده، مزخرفاتی سرهم کرده و رفته بودند. دکتر نیشخند زده بود که جهان سوم هنوز از خرافات و داستانهای عجیبوغریب پر است. گفته بود موتور چاه را بردارند و روستاییها تمامقد مقابل دکتر ایستاده بودند که چاه مال اهالی است و هیچکس حق ندارد دست به آن بزند. این کشمکش ماهها طول کشیده بود و آخرسر دادگاه حق را به دکتر داده بود که بنچاق مالکیت چاه را در دست داشت.»
حجم
۶۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۶۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
نظرات کاربران
بسیار عالی