دانلود و خرید کتاب مشق عشق بنیتا ف. حسن زاده
تصویر جلد کتاب مشق عشق

کتاب مشق عشق

دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مشق عشق

کتاب مشق عشق نوشتهٔ بنیتا ف. حسن زاده است. انتشارات آراسبان این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب مشق عشق

کتاب مشق عشق برابر با یک رمان معاصر و ایرانی است که سرنوشت هزاران دختر و پسر ایرانی را روایت کرده است. 

خواندن کتاب مشق عشق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مشق عشق

«دستم داشت میلرزید...

نگاهم دنبال بردیا گشت ... به درخت تکیه داده بود و نگاهش به نقطه‌ای خیره مانده، اون هم ترسیده بود... با گرفتن لیوان آب جلو صورتش از فکر بیرون اومد و لیوان رو از دست میلاد گرفت و تشکر کرد...

میلاد دستی بر شانه مردونه‌اش زد و گفت: دمت گرم داداش، تو نبودی خدا میدونه چی می‌شد.

لیوان آب رو روی سر خود خالی کرد و لب زد:- خدا بهش رحم کرد.

با دیدن قطره خونی زیر بینیش هین بلندی کشیدم که همه حواس‌ها به من و بعد به سمت بردیا کشیده شد...

فورا دستش رو جلوی بینیش گذاشت و سر بالا گرفت...میلاد و دو نفر از پسرها با چند دستمال و آب مشغول کمک کردنش شدن و اون تنها دلیلی که آورد عادت به خون دماغ شدنش زیر آفتاب بود...

صدای شیوا باعث شد نگاهم رو از اونا بگیرم، با ناراحتی و نگرانی به دستم نگاه می‌کرد...

- درسا دستت داره خون میاد، باید پانسمان بشه.

نگاهی به دستم انداختم کف دستم زخمی شده بود و خونریزی داشت که به کمک بچه‌ها پانسمانش کردیم.

با اتفاقی که بخاطرمن افتاده بود شرمنده بچه‌ها بودم روزشون رو خراب کردم... میلاد و کاوه سعی داشتن روحیه قبل از اتفاق رو به بقیه برگردونن تنها من بودم که خجالت زدهٔ نگاه گاه و بیگاه بردیا می‌شدم...

ساعت خیلی زود گذشت و غروب برگشتیم...

خسته و کوفته وارد اتاق شدم کیفم رو گوشه‌ای رها کردم صورتم هنوز رنگ پریده بود از جا لباسی که گوشه‌ای از اتاق قد علم کرده بود حوله‌ام رو کشیدم و رفتم طرف حمام شاید دوش آب گرم حالم رو کمی بهتر کنه....

کلاه حوله‌ام رو روی سرم انداختم و پشت میز آرایشم نشستم پانسمانم خیس شده بود باید عوض می‌کردم درگیر باز کردن پانسمان بودم که چند ضربه به در اتاق زده شد و مادرم اومد داخل با دیدن دستم که پانسمانش نیمه باز بود چشم‌هاش از ترس گشاد شد...

درحالی که با عجله به طرفم قدم برمیداشت نگران لب زد؛- خدا مرگم بده چی شده دختر؟!

دستم رو در دستان مهربانش گرفت و با چشمان نگران و نگاه مضطربش زخمم رو چک کرد...

برای رفع نگرانیش با لبخند دستی برشانه‌اش گذاشتم ...»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۸۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۶۴ صفحه

حجم

۶۸۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۶۴ صفحه

قیمت:
۱۵۹,۰۰۰
۴۷,۷۰۰
۷۰%
تومان