کتاب قطار نیمه شب به مقصد پاریس
معرفی کتاب قطار نیمه شب به مقصد پاریس
کتاب قطار نیمه شب به مقصد پاریس نوشتهٔ ژولیت سوبانت و ترجمهٔ شبنم نصرتی است. انتشارات آراسبان این رمان خارجی را منتشر کرده است.
درباره کتاب قطار نیمه شب به مقصد پاریس
کتاب قطار نیمه شب به مقصد پاریس رمانی خارجی نوشتهٔ ژولیت سوبانت است. نویسنده در این اثر داستان زن گزارشگری به نام «جیلیان چامبرد» را روایت کرده است. جیلیان چامبرد روی پروندهای که کار میکند که متهم آن «سناتور ویلیامز» نام دارد. سناتور ویلیامز دو خواهر نوجوان را به قتل رسانده و فرار کرده است. سناتور ویلیامز گذشتهٔ بدی نیز با خواهر جیلیان، «ایسلا» داشته است. جیلیان در این میان تصمیم دارد که انتقام گذشته را هم بگیرد. همزمان با این اتفاقات «ساموئل کلی»، نامزد سابق جیلیان که مدت شش سال از هم جدا شدند، بهعنوان کارآگاه شخصی به این پرونده باز میشود و خبر ربوده شدن خواهر جیلیان، ایسلا، از قطار تندروی مجلل به سمت پاریس را به او میدهد. چه ماجراهایی پیش روی جیلیان است؟ چه کسی خواهر او را ربوده است؟ آیا او موفق میشود انتقام بگیرد؟ این رمان جنایی را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب قطار نیمه شب به مقصد پاریس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای جنایی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب قطار نیمه شب به مقصد پاریس
«- زمانی که من رو ایسلا به راهنمایی رفتیم، مادرمون به بالاترین حد دیوانگیاش رسید، به خاطر هیچ دلیلی سر ما داد میزد؛ دیگه برامون لباس، غذا یا دارو نخرید. ما رو مقصر رفتن پدرمون و خراب شدن شغلش میدونست. حقیقیت این بود که اون داشت پیرتر میشد و قادر نبود تا اونجوری که یک زمان میتونست میان مردها بچرخه. من از اون خجالت زده بودم، از جوری که زندگی میکردیم. دلم میخواست تا جایی که میتونستم از اون خونه دور میشدم، بنابراین هر روز بعد از مدرسه در روزنامه نگاری مدرسه خودم رو مشغول میکردم. آنقدر اونجا میموندم تا اینکه خدمه نظافت من رو بیرون میکردند. طی این مدت، ایسلا بهم گفت کار پرستاری بعضی از بچه همسایهها رو بعد از مدرسه به عهده گرفته. میگفت که پولش رو جمع میکنه تا ما رو از اونجا ببره بیرون. بهم گفته بود که یه نقشه داره... که باید بهش اعتماد کنم. اما چیزی که نمیدونستم این بود که ایسلا پرستاری نمیکرد. یک روز که زودتر از مدرسه به خونه برگشت، و پارکر ویلیامز، در اون زمان هنوز یک سناتور نبود، تازه به خونمون رسیده بود. از اون طرف شهر اومده بود تا مامانم رو برای یکی از جلسات بعدازظهرشون ببینه، اما وقتی ایسلا رو در دامن کوتاهش دید میزد، که وارد خانه میشد، همه چیز رو دربارهٔ مادرم فراموش کرد.
زبانهای از خشم درون چشمان ساموئل گذشت در حالی که من ادامه دادم.
- ویلیامز با مامانم یک قراری گذاشت. بهش دو برابر پول میداد اگر میتونست ایسلا رو دو بار در هفته داشته باشد. تو باید این رو بدونی که در این موقع مادرم از ایسلا متنفر بود... خیلی بیشتر از اینکه از من متنفر بود. ایسلا قل زیبا بود و در سیزده سالگی زیباییاش خیلی از مادرم بیشتر بود. اما چیز دیگهای دربارهٔ ایسلا وجود داشت، او پاک، شیرین و معصوم بود. کاملاً برعکس مادر دلمرده، آسیب دیده و زشت من. مادرم میدونست که ظاهرش خوب نبود، بنابراین با درخواست ویلیامز موافقت کرد. اون شب، وقتی از روزنامه نگاری مدرسه به خونه برگشتم، ایسلا با من صحبت نکرد. او کل هفته با من حرف نزد. شب، دیدم که تو بالشتش هق هق میکند. همش ازش میپرسیدم که چه مشکلی پیش اومده، اما بهم نمیگفت. همش میگفت که خوبه، که یک نقشه داره تا ما رو از اونجا بیاره بیرون و من باید بهش اعتماد میکردم و سوال نمیپرسیدم.
این ماجرا ماهها ادامه داشت بدون اینکه من چیزی بفهمم. اما ایسلا بهم دروغ نمیگفت، او نقشهای داشت. یکی از مردان دیگری که برای مادرم اومده بود جوانتر بود، خوش تیپتر از بقیه. او متوجه ایسلا شده بود، و او با ایسلا تحمیل کننده رفتار نمیکرد، برعکس پارکر ویلیامز، حرومزاده. اسم این مرد راسل هاجس.
ساموئل ابرویی بالا انداخت، مطمئناً اسمش رو از گزارشات پلیسیای که بخاطر مادرم خونده یادش مونده.
" ایسلا یکبار به راسل نزدیک شده بود وقتی مادرم در اتاق نبود. او بهش پیشنهادی داد. بهش دو برابر بیشتر از چیزی که به مادرمون میده بده و او میتونست هرموقعی که بخواد ایسلا رو داشته باشه. او قبول کرد. او دیگه مادرمون رو ملاقات نمیکرد و فقط زمانی میاومد که ایسلا میدونست مادرمون خونه نیست. جدا از حال بهم زن بودن وضعیت، ایسلا درواقع از راسل خوشش اومده بود. ایسلا به اون مثل بلیط خروجمون از این خونه جهنمی نگاه میکرد. اما چیزی که ایسلا نمیدونست این بود که مادرمون عاشق راسل بود... یا حداقل در ذهنش دیوانهاش بود، او فکر میکرد که عاشقش هست. وقتی راسل دیگه با او ملاقات نکرد، او حتی بیشتر دیوانه شد. زمانهایی ما رو روزهای بدون غذا، پول یا هیچ سرنخی که کجا رفته تنها میگذاشت.»
حجم
۲۲۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
حجم
۲۲۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه