کتاب خاطرات کودکی یک معلم
معرفی کتاب خاطرات کودکی یک معلم
کتاب «خاطرات کودکی یک معلم» نوشتۀ معصومه حیدریان است و انتشارات نظری آن را منتشر کرده است. این کتاب خاطرات دوران دانشآموزی یک معلم را در برمیگیرد.
درباره کتاب خاطرات کودکی یک معلم
معلمان بهعنوان اساسیترین عنصر نظام تعلیموتربیت، نقشآفرینی کرده و رشد و پرورش نسلهای بعد جامعه را برعهده گرفتهاند. آنها میتوانند موجبات رشد شخصیت کودکان و نوجوانان را فراهم کنند. کتاب خاطرات کودکی یک معلم حاوی یک ناداستان در قالب خاطرات از دوران دانشآموزی یک معلم در ایران است؛ کسی که خودش در بزرگسالی بعد از فراز و نشیبهای بسیار یک معلم نمونه شده است.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در اینگونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و به دلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیر واقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه به معنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی.
خواندن کتاب خاطرات کودکی یک معلم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب خاطرات درمورد تجربهٔ یک معلم پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خاطرات کودکی یک معلم
«اسم شناسنامهام معصومه است. پدر و مادرم که چند سال بعد از ازدواج بچهدار نمیشدند نذر میکنند که اگر داراي فرزند شوند به نیت خواهر امام رضا دختر را معصومه و اگر پسر باشد غلامرضا نامگذاری کنند. البته در بین دوستان به مریم و اهالی خانه به مستان و (مسان) معروف بودم. سالهای کودکی در جمع خانواده خوب و زحمتکش اما سالم و تقریباً بینیاز بزرگ شدم. یادم میآید پدرم بر ایمان فصلی لباس میخرید. لباس پاییزه و زمستانی از لباسهای خاصی بود که همیشه منتظر خریدنش بودیم. سه خواهر و سه برادر، جمع فرزندان خانواده هشتنفری ما بود. معمولاً مستقل و پرقدرت بودم. خیلی انرژي داشتم. معمولاً از خواهر برادرهاي کوچکتر مراقبت میکردم و همیشه کارها را رفعورجوع میکردم؛ اما معمولاً هم باهم جنگ و دعواهای کودکانه داشتیم»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه