کتاب مهمان های ناخوانده (دفتر دوم)
معرفی کتاب مهمان های ناخوانده (دفتر دوم)
کتاب مهمان های ناخوانده (دفتر دوم) نوشتهٔ هاینریش بل و ترجمهٔ علی عبداللهی است. انتشارات جامی این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی از مجموعهٔ «ادبیات جهان» و حاوی ۲۳ داستان کوتاه آلمانی.
درباره کتاب مهمان های ناخوانده (دفتر دوم)
کتاب مهمان های ناخوانده (دفتر دوم) دربردارندهٔ ۲۳ داستان کوتاه نوشتهٔ هانریش بل است. این اثر دومین دفتر از مجموعه داستانهای کوتاه هاینریش بل، نویسندهٔ بزرگ آلمانی قرن بیستم است که با نام «...و شام بود و صبح بود» منتشر شده است. عنوان برخی از داستانهای کوتاه این مجموعه عبارت است از «شمعهایی برای مریم مقدس»، «در تاریکی»، «ما جاروسازها»، «مرگ الزا باسکولیت»، «ترازوی خانوادهٔ بالک»، «سرپناه امن»، «مثل بزنگاهی در رمانهای بد» و «برای اشمک اشک نریز».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب مهمان های ناخوانده (دفتر دوم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای آلمانی و علاقهمندان به قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره هاینریش بل
هاینریش بل در سال ۱۹۱۷ به دنیا آمد و در ۱۹۸۵ از دنیا رفت. بیشتر کتابهای این نویسندهٔ آلمانی برندهٔ نوبل دررابطهبا جنگ جهانی است. او در ۲۰سالگی پس از دریافت دیپلم در یک کتابفروشی مشغول به کار شد، اما سال بعد همزمان با آغاز جنگ جهانی دوم به خدمت سربازی فراخوانده شد و تا ۱۹۴۵ را در جبهههای جنگ بود. با اینکه خانوادهاش با نازیها و حزب ناسیونال سوسیالیسم مخالف بودند، در ابتدا با آنها همدلی داشت. نامههایی که او از جبههٔ جنگ به دوستدختر و همسر آیندهاش «آنه ماری» مینوشت، بهخوبی این مدعا را اثبات میکند. پس از زخمیشدن در جبههٔ شرق، دیدگاهش تغییر کرد و به عمق فاجعهٔ جنگ و جنایت رژیم نازی پی برد. در سال ۱۹۴۷ اولین داستانهای خود را منتشر کرد و با چاپ «قطار به موقع رسید»، در سال ۱۹۴۹ مشهور شد. در ۱۹۵۱ با برندهشدن در جایزهٔ ادبی گروه «۴۷» برای داستان «گوسفند سیاه» موفق به دریافت اولین جایزهٔ ادبی خود شد. در ۱۹۷۱ ریاست انجمن قلم آلمان را بر عهده گرفت و تا ۱۹۷۴ ریاست انجمن بینالمللی قلم را پذیرفت. در سال ۱۹۷۲ بهعنوان دومین آلمانی پس از «توماس مان»، جایزهٔ ادبی نوبل را از آنِ خود کرد. هاینریش بُل عاشق مردمان ساده و بیغلوغش است و قهرمانان داستانهای او درماندگان و شکستخوردگانند، اما بُل آنها را شکستخورده نمیداند. از جمله مهمترین آثار هاینریش بل میتوان اشاره کرد به کتابهای «قطار به موقع رسید»، «بیلیارد در ساعت نهونیم»، «عقاید یک دلقک»، «سیمای زنی در میان جمع»، «آبروی ازدسترفتهٔ کاترینا بلوم»، «شبکه امنیتی» و «از وقتی که جنگ درگرفت تا وقتی که جنگ تمام شد».
بخشی از کتاب مهمان های ناخوانده (دفتر دوم)
«جنگل و کارگاه جزء املاک خانوادهٔ بالک بود. در زادگاه پدربزرگم، خانوادهٔ بالک مالک یک قصر هم بود و نسل اندر نسل، همسر بزرگ خاندان بالک، در اتاقکی کنار ماستبندی، قارچ، انواع گیاهان دارویی و بابونه را وزن میکرد و همانجا بهای آن را میپرداخت. ترازوی خانوادهٔ بالک هم توی همین اتاقک بود، یک ترازوی قدیمی آبِ طلاخورده و خوش نقش و نگار. پدر بزرگ ِ پدربزرگ من هم یک وقتی در کودکی با سبدهای کوچک قارچ و بستههای گل بابونه در دستهای کوچک و چرکش، جلوی همین ترازو ایستاده بود، نفس در سینه حبس کرده بود و بهترازو چشم دوخته بود، تا ببیند خانم بالک چند وزنه در کفهٔ ترازو میگذارد، و کی شاهین بیقرار ترازو، درست روی خط سیاه میانی آن میایستد: خط باریک عدالت که هر سال باید به آن رنگ تازهای میزدند. بعد خانم بالک دفترچهٔ قطور جلد چرمی قهوهای خود را برمیداشت، وزن کالا را یادداشت میکرد و بهای آن را با تک سکهای میداد، سکهٔ یک فنیگی تا ده فنیگی، ولی به ندرت، خیلی به ندرت سکهٔ یک مارکی نصیب کسی میشد. و از وقتی پدربزرگم بچه بود، گویا همانجا کنار ترازو یک تُنگ شیشهای بزرگ پر از آبنباتترش میگذاشتند - از آنهایی که کیلویی یک مارک میارزید - و هر وقت خانم بالک، همه کارهٔ آن اتاقک، سرکیف بود، دست میکرد توی همان شیشه و به هر بچه یک دانه آبنبات دستخوش میداد و صورت بچهها از خوشحالی سرخ و شکفته میشد، درست مثل وقتی که مادر در مناسبتهای خاص جشن، شیر توی فنجان قهوهشان میریخت و رنگ قهوه روشن و روشنتر میشد، تا آنجا که میشد به رنگ طلایی گیسِ بافتهٔ دخترها.»
حجم
۲۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه
حجم
۲۵۱٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۸۰ صفحه