کتاب آواز ماهور
معرفی کتاب آواز ماهور
کتاب الکترونیکی آواز ماهور نوشتۀ ندا رنجبر در نشر خزه منتشر شده است. این کتاب داستان چند زن را روایت میکند که زندگیشان با عشق، رؤیاها و آرزوهایی ممنوعه، در دو مقطع حساس تاریخ معاصر ایران، یعنی انقلاب و جنگ، درهمتنیده شده است.
درباره کتاب آواز ماهور
آواز ماهور داستانی است که از زاویه دید چند شخصیت، بهویژه زنان، روایت میشود. این اثر با بهرهگیری از تصاویر شاعرانه و توصیفاتی دقیق، لایههای پنهان زندگی شخصیتهایش را میکاود. روایت داستان در بستری از انقلاب و جنگ شکل میگیرد و نشاندهنده تأثیر عمیق این وقایع تاریخی بر زندگی فردی و جمعی افراد است. نثر ندا رنجبر با تلفیقی از احساسات غلیظ و واقعگرایی، فضایی خاص خلق میکند که خواننده را درگیر میسازد. قصهها از خلال گذشته و حال به هم متصل میشوند و خواننده را به سفری در زمان میبرند؛ از لحظات سخت بمباران و تخریب تا تلاش برای بقا، یافتن معنا، و کنار آمدن با گذشتهای تاریک. مهدخت، یکی از شخصیتهای محوری داستان، نمادی از کودکانی است که جنگ و پیامدهای آن، زندگیشان را تحتتأثیر قرار داده است. او در طول داستان تلاش میکند معنای کابوسهایش را دریابد و با گذشته تلخ خود روبهرو شود.
کتاب آواز ماهور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای تاریخی، اجتماعی و روانشناختی مناسب است. همچنین افرادی که به دنبال داستانهایی درباره تأثیرات جنگ بر زندگی زنان و کودکان هستند، از این اثر بهره خواهند برد.
بخشی از کتاب آواز ماهور
«مهدخت مثل همیشه میخواهد خودش را به بخش تاریک کابوسش بیندازد. آن تصویرهای درهم و مبهم را کنار هم بچیند تا از قصهشان سر دربیاورد. کابوسی که آوار شده روی کودکیاش و او را تا چهلسالگی، روی خطوط گچی، منتظر پاکبان نگه داشته است. دهانش خشک شده است. بوی دود و خاک در گلویش غلیظ میشود. به سرفه میافتد. خانم دکتر پارچ آب را در لیوان سرازیر میکند. دستهای مهدخت میلرزند. کمی آب مینوشد.
نیازی نبود آنجا بماند. چراغها و نورافکنها همه چیز را میان ویرانهها برایش واضح کرده بودند. میدانست دست قطعشدهٔ دختربچه و برق النگوهای خاکآلودش، متعلق به نیلوفر همبازی کودکیاش است که خونش سُر خورده بود میان خانهٔ بهجامانده از لِیلِی. نقش لِیلِی را همیشه نیلوفر میکشید؛ اما حالا با خونش نظم بازی را به هم زده بود؛ تمام نظم کودکی را به هم زده بود؛ تمام آن خندههایی که همپای چهلگیس دخترها میدوید و میان بازی لِیلِی از این خانه به آن خانه میرفت. مهدخت میدوید که پایش به سماور مچالهشده گیر کرده و زمین خورده بود. بعد سرش را بالا گرفته و امدادگرها را دیده بود که روی مادر و برادر یک سالهاش را میپوشاندند. دوباره بلند شده و شروع کرده بود به دویدن. دنبال پدرش میگشت. میخواست از آن بهت و هراس، از چشمان بسته و بدن تکهپارهٔ مادر و برادر، به آغوش او پناه ببرد.»
حجم
۲۶۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۲۶۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه